کلمه
حسین مجتبایی
بیانیه اخیر مهندس موسوی که پس از یک دهه اسارت و حصر مستمر و در حالی که با دنیای بیرون ارتباطی نداشته و در انزوا و در وضعیتی بی خبر از بسیاری حوادث و اتفاقات محیط پیرامونی صادر شده موجی از کنش و واکنشها را در سطح جامعه برانگیخت و در صدر اخبار رسانه های مستقل و شبکه های مجازی قرار گرفت. مفاد این بیانیه با وجود حجم اندک آن حاوی محتوا و نکات بسیار مهم و قابل توجهی است و نقطه عطفی در روند حرکت اصلاحی و مدنی جنبش سبز و نیز در سیر تحول و تطور فکری خود وی بحساب می آید. این بیانیه خون جدیدی به کالبد جنبش سبز تزریق کرد و موجی از امیدواری و دلگرمی در میان آگاهان و تحول خواهان ایجاد کرد. همچون آتشفشانی از جایی برخاست که کمتر انتظارش می رفت و چنان بر سر قداره بندان و نظامیان حاکم فرود آمد که آنها را مبهوت و سرگردان ساخت. اگر خدای توفیق دهد در جای دیگر و در فرصتی مناسب بدان خواهیم پرداخت.
در اینجا به برخی اقدامات و مسولیتهای مهندس موسوی و وجوهی از آراء و افکار وی و نیز پاره ای ویژگیها و خصایل شخصیتی او می پردازیم و بدون اینکه بخواهیم از او قدیس بسازیم و یا شخص محوری و اتکاء به شخص را ترویج کنیم بپاس مشقات و زحماتی که در این سالها برای آزادی و عدالت متحمل شد و به احترام شجاعت و مردانگی او به زوایا و ابعادی از شخصیت او می نگریم که یا مغفول مانده و یا کمتر بدانها پرداخته شده است.
اساسا در سپهر سیاسی، فرهنگی و هنری ایران در عصر جمهوری اسلامی مهندس میرحسین موسوی چهره ای سرشناس و شناخته شده است و بی نیاز از معرفی مشخصات فردی و شخصی. او اکنون چهره ای ملی و محبوب و دارای پایگاه اجتماعی گسترده ای است و حتی می توان گفت چهره ای بین المللی و از جهت مبارزه با استبداد و دفاع از حقوق ملت دارای اعتباری جهانی است و از جهت حصر و حبس طولانی مدت قابل مقایسه با نلسون ماندلا رهبر آزاده آفریقای جنوبی. واضح است که رسیدن به این نقطه حاصل حدود هفتاد سال زندگی پرفراز و نشیب و طی مسیری پرتکاپوست. فعالیت های مبارزاتی او در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مساهمت در تکوین و فعال شدن انجمن اسلامی دانشجویان، نقش او در فعال کردن برنامه های فرهنگی و سیاسی حسینیه ارشاد و راه اندازی بخش هنری آن به اتفاق خانم دکتر زهره کاظمی(در آنزمان موسوم به اسم مستعار زهرا رهنورد) و ارتباط و همکاری نزدیک این دو با زنده یاد دکتر علی شریعتی، دایر کردن گالری نقاشی در دوران دانشجویی در رشته معماری در دانشگاه شهیدبهشتی ( دانشگاه ملی سابق) بخشی از کارنامه فعالیت او تا هنگام پیروزی انقلاب است.
او پس از انقلاب نیز در مسئولیتهای مهمی ایفای نقش کرد که مهمترین آن بعد از تصدی سمت وزیر امور خارجه در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب و مدیریت روزنامه جمهوری اسلامی، هشت سال نخست وزیری و بیش از چند سال ریاست فرهنگستان هنر بود.
اما با وجود این، آنچه بیش از همه اینها باعث شهرت موسوی هم در داخل و در سطح ملی و هم در خارج و در سطوح منطقه ای و بین المللی شد شرکت در انتخابات مناقشه برانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸ و پایمردی او در وفاداری به عهدی که با خود و با خدای خود و با مردم خویش بویژه با محرومان و اقشار آسیب پذیر بسته بود. آن هم نه انتخاباتی واقعی و آزاد بلکه نمایشی کاملا صوری و مهندسی شده که به کودتا و توطئه ای حکومتی - نظامی بیشتر شباهت داشت تا به انتخابات و بقول خود میرحسین نوعی شعبده بازی و نمایشی مضحکه آمیز و صحنه آرایی خطرناک بود که همانگونه که در خردادماه همانسال گفت هرگز تسلیم آن نشد و به سبب همین مقاومت و سر تسلیم فرود نیاوردن دهسال است که بهمراه همسر هنرمند و قرآن پژوه و نهج البلاغه پژوه خود در حصری ظالمانه، غیرقانونی، غیرشرعی و غیراخلاقی به بند کشیده شده است.
در این ده سال با وجود تحمل مرارتها و تنگناهای خارج از تصور و بکارگیری انواع حیله ها و شگردهای آکنده از زر و زور و تزویر که بر وی و خانواده و فرزندان و بستگان و دوستان و یارانش وارد آمد و به شهادت خواهرزاده او و اختلال در روند زندگی خصوصی برخی فرزندان و مشکلاتی برای برادران و برخی دیگر از منسوبین او انجامید اما همچنان مطابق استراتژی اعلامی خود یعنی" صبر و استقامت"در راستای نیل به اهداف بلند جنبش سبز همچون کوه با قدرت و صلابت هر چه تمامتر ایستاده است. او در طی این مدت با تمام وجود نشان داد که از عزم و اراده ای پولادین و وصف ناپذیر برخوردار است و با وجود سانسور خبری و کسب اخبار و اطلاعات صرفا از طریق قاب تلویزیون جمهوری اسلامی و با حضور دایمی ماموران امنیتی، دارای تحلیل عمیق و نگاهی ژرف به مسایل کشور است.
قابلیت فکری و ظرفیت کنشگری سیاسی او را می توان در دو استراتژی "صبر و استقامت" و "سکوت و حضور" درک کرد و فهم این دو را می توان در دو مورد زیر بوضوح ملاحظه کرد؛ یکی شرکت در انتخابات سال ۸۸ که پس از یک دوره زمانی بیست ساله دوری از مسئولیت های کلان سیاسی صورت گرفت و دیگری ادوار متناوب سکوت و حضور او در عرصه سیاست. اولی زمانی بود که استبداد دینی و بی اثر کردن قانون اساسی را منحرف کننده جمهوری اسلامی و استحاله کننده معنای آن می دانست. یعنی زمانی وارد عرصه انتخابات شد که اساس کشور و کلیت آرمانهای انقلاب را در معرض مخاطره دید. اینجا بود که احساس مسئولیت کرد و نامزد ریاست جمهوری شد تا به سیاستهای ماجراجویانه و نابخردانه آن "مرد روسیاه" و حامیان روسیاه تر او و حاکمیت "امپراطوری دروغ" که به بنیانهای اخلاقی و انسانی جامعه آسیب جدی وارد کرده بود، پایان دهد.
موسوی عملا نشان داد که دنبال قدرت و یا در پی بهره مندی از مزایای ریاست نیست، نشان به آن نشان که در سال ۷۶ وقتی که تشکل ها و نیروهای سیاسی قبل از اینکه سراغ سید محمد خاتمی بروند از وی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دعوت کردند و چندین ماه اصرار به پذیرش این دعوت داشتند و او نهایتا نپذیرفت. چرا؟ چون بزعم او تهدید یا خطری جدی برای کشور احساس نمی کرد و ضرورتی برای حضور خویش قائل نبود.
بنابراین، استراتژی "سکوت و حضور" مهندس هم همانند استراتژی "صبر و استقامت "او از ویژگیهای برجسته ای است که در کمتر سیاستمداری در کشورهای در حال توسعه و بخصوص در جامعه ما می توان مشاهده کرد. معمولا سیاستمداران در این کشورها دوست دارند همواره در معرض توجه و بر مسند قدرت باشند. اما مهندس موسوی فقط وقتی نیاز و ضرورتی ملی به حضور خود احساس می کرد وارد صحنه می شد. براین اساس، هم سکوت او معنادار و حساب شده است و هم حضور او و این ویژگی نادر و کمیابی است که جز از انسانهای خودساخته و وارسته برنمی آید.فراموش نمی کنیم که برخی از چهره های روشنفکر و کارگزار اصلاح طلب ( مثل عطاءلله مهاجرانی ) در مقاطعی خواهان تغییر قانون اساسی برای استمرار ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی برای دور سوم شدند. مهم تر از آن مشی و مرام پیرمردان و کهنسالانی همچون آیت الله احمدجنتی است که بیش از چهل سال است که نه بر یک منصب بلکه بر مناصب گوناگون تکیه زدند و جز مرگ چیزی دیگری آنها را از کرسی قدرت جدا نمی سازد. داستان حضور مهدوی کنی و یا هاشمی شاهرودی در مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام را به یاد داریم که پس از ماهها بیماری و بستری در بیمارستان حاضر به کنار گذاشتن قدرت نبودند تا جایی که حتی مهدوی کنی را با ویلچر به مجلس خبرگان آوردند تا مبادا در تداوم ریاستش انقطاعی پیش آید و یا در مشروعیت الهی نظام خللی وارد شود. طنز تاسفبار ماجرا آنجاست که علی جنتی فرزند احمدجنتی چندسال قبل بازنشسته شده ولی پدر او همچنان بر کرسی ریاست تکیه دارد و گویا بازنشستگی برای پدر بی معناست. او را که در انتخابات مجلس خبرگان سال ۹۶ به ضرب زور حاکمیت در آخرین رتبه تهران (رتبه ۱۵) جای دادند و با دهن کجی تمام به شعور رای دهندگان بر کرسی ریاست این مجلس نشاندند تا به همگان ثابت کنند که رای آنها موجب هیچ تغییری نخواهد شد و قدرتمداران همچنان سوار بر اسب چموش قدرت می تازند. در چنین شرایطی است که ارزش و اهمیت اقدامات انسانهایی همچون موسوی نمایان می شود که جز در مواقع ضروری و برای حفظ یا نجات کیان کشور تمایلی برای حضور در قدرت ندارند. اینها تربیت یافتگان مشرب فکری دکتر شریعتی و شهیدبهشتی هستند که در عبارت "ما تشنگان خدمتیم نه شیفتگان قدرت" متبلور شده است.
موسوی همچنانکه هرگز حاضر نیست بهر قیمتی به قدرت برسد حاضر نیست بهر قیمتی هم بر سر قدرت باقی بماند و هر گاه به نتیجه برسد حضورش در قدرت موثر نیست و دیگران در امور مربوط به او مداخله می کنند و عنان کار را در اختیار ندارد لحظه ای در کناره گیری درنگ نمی کند. استعفای او از نخست وزیری آن هم در وضعیت جنگی و در حالی که مورد حمایت رهبری نظام بود موید صحت این مدعاست. استعفا از مقامی در این سطح در دوره جمهوری اسلامی امری بی سابقه است و موسوی تنها کسی است که بدان مبادرت ورزید. هرچند استعفا در نهایت پذیرفته نشد ولی نفس اقدام کاری ارزشمند و بی نظیر بود و حاکی از شهامت او و عدم دلبستگی اش به قدرت است.
مورد دیگر صدور همین بیانیه اخیر است که بعد از دهسال برای اولین بار اقدام به چنین کاری کرده و حال آنکه همتای محصور او شیخ مهدی کروبی در این مدت چندین بیانیه صادر کرده است.
اینجا هم دو استراتژی صبر و استقامت و سکوت و حضور او را می توان مشاهده کرد، زمانی که استبداد دینی دست به سرکوب خشونت آمیز اعتراضات تهیدستان زد و در جاهایی مثل ماهشهر با تانک و دوشکا به مردم معترض حمله کرده و با هلیکوپتر نظامی بر فراز منطقه گشت زنی می کردند. معترضانی که به تعبیر دقیق و با مسمای موسوی جانشان به لب رسیده بود. اینجا هم احساس خطر کرد و این بیانیه پرمغز و بنیان برافکن را صادر نمود. البته مهندس بعد از انتخابات ۸۸ و سرکوب مردم چندین بیانیه منتشر ساخت که امروزه به مثابه یک مجموعه نفیس تاریخی و بعنوان منشور فکری جنبش سبز می تواند مورد استفاده مورخان و تحلیلگران سیاسی قرار گیرد. در آن میان، در بیانیه شماره ۱۷ بطور جامع تر و رساتر از بقیه دیدگاههای خود را اعلام کرده است. بیانیه اخیر از جهاتی استثنایی و بی نظیر است و می توان آن را هم حلقه دیگری از آن سلسله بیانیه ها دانست و هم سرآغاز حرکتی جدید با رویکردی نوین بشمار آورد. در اینجا راس نظام و یا جوهره و قلب آن هدف قرار داده شد و با مقایسه دو نوع نظام سیاسی شاهنشاهی و ولایت مطلقه فقیه و شباهت آن دو در فرماندهی و سکانداری ماشین سرکوب گویا از اصلاح پذیری نظام ناامید و خواهان تغییر اساسی در ساختار نظام شده است. واقعیت اینست که نظام به وضعیتی متصلب و انعطاف ناپذیر رسیده و راه هرگونه اصلاح و تغییر را مسدود ساخته است. اگر موسوی در بیانیه های قبلی از بازگشت سیاستها و خط مشی ها به ریل جمهوری اسلامی و یا از اجرای بدون تنازل قانون اساسی سخن می گفت در اینجا از اصلاح حکومت دینی و نظام مبتنی بر ولایت فقیه با اختیارات مطلقه سخن می گوید. این نکته نشانگر بی نتیجه بودن انجام اصلاحات در درون نظام و عبور از وضعیت فعلی حاکم و پیگیری اصلاحات ساختاری در ارکان اصلی سیستم است.
مجموع این ویژگیها او را به اسطوره یا افسانه ای شبیه ساخته که در زمانه کنونی در این مرز و بوم نظیری ندارد. اما نکته مهم و جالب اینکه او خود بیش از همه منتقد اسطوره سازی و افسانه پردازی است و بشدت از قهرمان سازی و بت سازی آدمها بیزار است و همواره بر خردورزی همگانی و عقلانیت جمعی تاکید می کند. او بدرستی دریافته است که از مشکلات بنیادین جامعه ایرانی همین قهرمان سازی و کیش شخصیت های بجا و نابجایی است که در طول تاریخ دمار از روزگار مردم درآورده است. شاهد بارز این امر مرامنامه یا اساسنامه تشکل جمعیت توحید و تعاون است که توسط یاران و همفکران او و با همکاری محوری خود او در سال ۱۳۸۷ تدوین و رونمایی شد و در آنزمان نقش مانیفستی را داشت که مواضع او و یاران نزدیکش را منعکس می ساخت و سرچشمه و سرمنشا فکری جنبش سبز بحساب می آید. نکته محوری این مرامنامه عقلانیت جمعی و خصلت اصلی آن وجه گفتمانی و سیالیت آنست که نه بعنوان یک متن نهایی و کامل بلکه به مثابه متنی در حال شدن و صیرورت که همچنان در معرض نقد و گفت و گو و در حال کامل شدن است. این وجه از شخصیت موسوی کمتر شناخته شده و تصویری که از او در اذهان عمومی نقش بسته است با این وجه فاصله دارد.