بی بی سی - روجا ایگناتووا به خودش لقب ملکه رمزارز (Cryptoqueen) داده بود. به مردم گفت که رَمزاَرزی برای رقابت با «بیتکوین» اختراع کرده و آنها را به میلیاردها دلار سرمایهگذاری تشویق کرد. بعد، دو سال پیش، ناپدید شد. جیمی بارتلت، روزنامهنگار و نویسنده، با راهاندازی پادکست «ملکه گمشده رَمزاَرز» ماهها تحقیق کرد تا دریابد او کجا پنهان شدهاست. خلاصهای از تحقیقات او را میتوانید در این گزارش بخوانید.
اوایل ژوئن ۲۰۱۶، زنی بازرگان به نام دکتر روجا ایگناتووا در سالن «وِمبلی» لندن، پیش چشم هزاران هوادار پرشور، روی صحنه رفت. مثل همیشه لباس شبی گرانقیمت به تن داشت، با دو گوشواره دراز الماسنشان به گوش، و روژ لب سرخ روشن بر لب.
به جمعیتی که تشویقش میکرد گفت که «وانکوین» دارد تبدیل به بزرگترین رَمزاَرز دنیا میشود تا «هر کس در هرجا بتواند پول پرداخت کند.»
بیتکوین اولین رَمزاَرز دنیا بود و هنوز بزرگترین و شناختهشدهترین است. افزایش ارزش آن از چند سنت به چند صد دلار تا میانه سال ۲۰۱۶، هیجان سرمایهگذاران را به مرز جنون کشاندهبود. فکر رَمزاَرز تازه داشت به جریانی اصلی بدل میشد. عده زیادی قصد داشتند از این فرصت عجیب و جدید بهره ببرند.
دکتر روجا به جمعیت گردآمده در وِمبلی گفت که وانکوین «قاتل بیتکوین است.» فریاد زد: «تا دو سال دیگر، هیچکس دیگر در باره بیتکوین حرفی نخواهد زد!»
آدمهایی در سراسر دنیا داشتند پساندازهایشان را به وانکوین بدل میکردند، به این امید که بخشی از این انقلاب نو باشند. مدارکی که بیبیسی به دست آورده نشان میدهد که مردم بریتانیا در شش ماه اول سال ۲۰۱۶ حدود ۳۰ میلیون یورو روی وانکوین سرمایهگذاری کردند، که دو میلیون یوروی آن تنها طی یک هفته بود، و میزان سرمایهگذاری میتوانست پس از نمایش پرسروصدای وِمبلی بیشتر هم بشود. در فاصله اوت ۲۰۱۴ و مارس ۲۰۱۷، بیش از ۴ میلیارد یورو در دهها کشور دنیا سرمایهگذاری شدهبود. از پاکستان تا برزیل، از هنگکنگ تا نروژ، از کانادا تا یمن...و حتی فلسطین.
ولی نکته خیلی مهمی در کار بود که این سرمایهگذاران خبر نداشتند.
برای تشریح این نکته، اول باید به طور مختصر توضیح بدهم که رَمزاَرز اساسا چطور کار میکند. این کار بینهایت دشوار است - روی اینترنت، صدها توضیح مختلف پیدا میکنید که برخی برای غیرکارشناسان کاملا گیجکنندهاند. ولی نخستین اصلی که باید درک کرد این است: پول تنها به این دلیل ارزش دارد که آدمها تصور میکنند ارزش دارد. چه اسکناس و سکه بانک مرکزی انگلیس باشد، چه گوشماهی، سنگهای قیمتی یا چوب کبریت، همه اینها در طول تاریخ به عنوان پول به کار رفتهاند - پول فقط زمانی کار میکند که همه به آن اعتماد داشتهباشند.
مدتهاست که کسانی کوشیدهاند نوعی پول دیجیتال مستقل از وجه رایج مورد حمایت دولتها به وجود بیاورند. ولی همیشه ناکام ماندهاند، چون هیچکس به آنها اعتماد نکردهاست. همیشه به کسی نیاز داشتند که بتواند عرضه پول را تنظیم کند، و جعل پول هم خیلی آسان بود.
دلیل این که عده زیادی از بیتکوین به هیجان آمدهاند این است که این مشکل را حل میکند. بیتکوین بر نوع خاصی از بانک اطلاعاتی به نام «بلاکچِین» متکی است که نوعی دفترچه عظیم است - دفترچهای که مالکان بیتکوین کپیهای مستقل ولی یکسان آن را در اختیار دارند. هر بار که من یک بیتکوین برای کسی میفرستم، سابقه این تراکنش وارد دفترچه همه میشود. هیچکس - نه بانکها، نه دولتها، نه کسی که در آن سرمایهگذاری میکند - قدرتی بر آن ندارد و نمیتواند عوضش کند. کل قضیه متکی به ریاضیاتی بسیار پیچیده است، ولی معنایش این است که بیتکوین را نمیتوان جعل کرد، هک کرد، یا دو بار خرج کرد.
(این توضیح را با مادرم امتحان کردم که در خانواده ما بیشتر از هر کسی از تکنولوژی میترسد، و او به من گفت که نتوانستهام موضوع را کاملا روشن کنم، و باید از نوع شروع کنم. بنابراین، اگر کاملا متوجه نشدید، نگران نباشید.) نکته کلیدی این است که این بانکهای اطلاعاتیِ خاصِ بلاکچِیناند که باعث میشوند رَمزاَرزهایی مثل بیتکوین کار کنند. برای هوادارن، این شکلی جدید و انقلابی از ارز است، و این استعداد را دارد که بانکها و پولهای ملی را کنار بزند، و به هر کسی امکان بدهد با تلفن همراهش، خدمات بانکی داشته باشد. اگر زود بجنبید، بخت ثروتمند شدن هم دارید.
نبوغ دکتر روجا در این بود که این قضیه را گرفت، و به تودهها فروخت.
ولی اشکالی در کار بود. اوایل اکتبر ۲۰۱۶ - چهار ماه پس از سخنرانی دکتر روجا در لندن - یک کارشناس بلاکچِین به نام بیورن بیرکه پیشنهاد عجیبی از یک بنگاه کاریابی دریافت کرد. یک شرکت استارتآپ بلغار دنبال مدیرکل فنی میگشت. مزایای شغل بیرکه شامل یک آپارتمان، یک خودرو، و حقوق جذاب ۲۵۰ هزار پوند در سال بود.
او به یاد میآورد: "به خودم میگفتم کارم چه خواهد بود؟ قرار است برای این شرکت چکار کنم؟"
طرف گفت: "پیش از هر چیز، یک بلاکچِین میخواهند. فعلا بلاکچِین ندارند."
من گفتم "چی؟ شما که به من گفتید این یک شرکت رَمزاَرز است."
مسئول بنگاه کاریابی گفت درست است. شرکت رَمزاَرز است و مدتی است که راه افتاده، اما بلاکچِین ندارد. و ادامه داد: "میخواهیم برایشان بلاکچِین درست کنید."
"اسم شرکت چیست؟"
طی یک ساعت بعد، بهدقت به حرف کسانی گوش داد که مشتاقانه در باره این رَمزاَرز هیجانانگیز جدید حرف میزدند - این که چطور میتواند آیندهشان را تغییر بدهد. جن به یاد میآورد که همهشان خیلی خوشبین و پر از شور و شوق بودند. به او گفتند که خیلی بخت یارش بود که دارد این وبینار را تماشا میکند. "در مراحل خیلی اولیه کار وارد شدهای، و وانکوین درست مثل بیتکوین خواهد شد. بزرگتر از آن خواهد شد."
میزبانان وبینار، از پیشینه درخشان دکتر روجا صحبت کردند: "دانشگاه آکسفورد، دکترا از کنستانز، مدتی کار با شرکت معتبر مدیریتی مک کینزی و شرکا...سخنرانی دکتر روجا در کنفرانسی به میزبانی مجله اکونومیست را نشان دادند - و اینها مک ادم را علاقهمند کرد. "این یکی از شرایط را برآورده میکرد...قدرت زنان. آفرین! به دکتر روجا افتخار میکردم."
"وانکوین."
بیرکه پیشنهاد کار را رد کرد.
بسته "ثروتمندی" جن مکادم
چند ماه پیش از آن، در یک روز بهار، جن مکادم پیامی از دوستی گرفت که از فرصتی استثنایی برای سرمایهگذاری میگفت. مک ادم که پای کامپیوترش در گلاسگو نشسته بود، روی لینکی کلیک کرد و به یک سمینار آنلاین (وبینار) در باره وانکوین پیوست.
در پایان وبینار، جن تصمیم گرفته بود هزار یورو سرمایهگذاری کند. کار آسانی بود، ژتونهای وانکوین را میخرید، این ژتونها سکه مجازی تولید میکنند که به حساب شما ریخته میشود. با جن گفتند که بهزودی خواهد توانست این سکهها را دوباره به یورو یا پوند تبدیل کند. به نظر کسب پرسودی میآمد. شاید هزار یورو کم بود؟ تبلیغاتچیهای وانکوین گفتند که بستههای بزرگتر میتوانند زندگی آدم را عوض کنند. کوچکترین بسته ۱۴۰ یورو قیمت داشت، ولی بستهای هم به قیمت ۱۱۸ هزار یورو در کار بود. یک هفته بعد، مک ادم یک بسته "ثرتمندی" به قیمت ۵ هزار یورو خرید.
دیری نگذشت که او ۱۰ هزار یورو از پول خودش را سرمایهگذاری کردهبود - و دوستان و خویشانش را هم تشویق میکرد که ۲۵۰ هزار یورو از پول خودشان را سرمایهگذاری کنند. با هیجان روی وبسایت وانکوین میدید که ارزش سکههایش دائما بالا میرود. طولی نکشید که از مرز ۱۰۰ هزار پوند گذشت - یعنی سودی ده برابر. مک ادم شروع کرد به برنامهریزی برای تعطیلات و سفر برای خرید.
ولی اواخر آن سال، غریبهای در اینترنت با جن مک ادم تماس گرفت. ادعا کرد که آدم خیّری است که بهدقت در باره وانکوین تحقیق کرده، و میخواهد با سرمایهگذارها صحبت کند. مک ادم با اکراه پذیرفت که روی اسکایپ با او صحبت کند. گفتگوی آنها به داد و بیداد کشید، ولی جهت زندگی مک ادم را عوض کرد.
آن غریبه تیموتی کری بود، شخصی کنجکاو در باره بیتکوین و تبلیغاتچیِ رَمزاَرز. او عقیده داشت که وانکوین، رَمزاَرزها را بدنام خواهد کرد، و صریح به مک ادم گفت که وانکوین کلاهبرداری است. "بزرگترین کلاهبرداری [فحش رکیک] دنیا." او گفت که میتواند ثابت کند. مک ادم بهتندی جواب داد: "خب، پس برایم ثابت کن!"
طی چند هفته بعد، کری انبوهی از اطلاعات در باره طرز کار رَمزاَرزها برایش فرستاد: لینک، مقاله، ویدیوهای یوتیوب. او را به بیورن بیرکه - کارشناس بلاکچِین که به او گفته بودند وانکوین اصلا بلاکچِین ندارد - معرفی کرد.
ماهها طول کشید تا مک ادم این اطلاعات را مرور کند، اما پرسشهایی در ذهنش پیدا شد. از سران گروه وانکوین پرسید که بلاکچِین دارند یا نه. اول به او گفتند که نیازی نیست بداند، ولی وقتی پافشاری کرد، سرانجام در آوریل ۲۰۱۷، در پیامی تلفنی حقیقت برایش روشن شد.
"خیلی خوب، جن...[مدیریت وانکوین] نمیخواهد این جور اطلاعات را فاش کند، مبادا آن جایی که بلاکچِین نگهداری میشود مشکلی پیش بیاید. از این گذشته، بلاکچِین یک اپلیکیشن است و نیازی به سرور ندارد. خلاصه یعنی تکنولوژی بلاکپچِین ما، یک سرور اسکیوال است با یک بانک اطلاعات."
تا اینجای کار، به لطف کِری و بیرکه، مک ادم میدانست که یک بانک اطلاعات سرور اسکیوال استاندارد، نمیتواند پایهای برای یک رَمزاَرز واقعی باشد. مدیر بانک اطلاعات میتوانست واردش بشود و هر تغییری به میل خودش بدهد.
مک ادم میگوید: "به خودم گفتم چی؟ پاهایم سست شد و افتادم زمین."
نتیجه گریزناپذیر این بود که اعداد رو به رشد در وبسایت وانکوین معنایی نداشتند - تنها اعدادی بودند که یک کارمند وانکوین در کامپیوتر تایپ کردهبود. مک ادم و دوستان و خویشانش به جای آن که پایانی بر دغدغههای مالیشان بگذارند، ۲۵۰ هزار یورو دور ریخته بودند.
دکتر روجا غیب میشود
گرچه جن مک ادم حالا به حقیقت پی برده بود، کمتر سرمایهگذاری در وانکوین بود که چنین باشد دکتر روجا هنوز دور دنیا سفر میکرد تا ایدهاش را بفروشد - از ماکائو تا دوبی و سنگاپور، سالنها را پر میکرد و سرمایهگذارهای تازهای جذب میکرد. وانکوین هنوز داشت بهسرعت رشد میکرد، و دکتر روجا هم ثروت نویافتهاش را خرج میکرد: املاک چند میلیون دلاری در صوفیه، پایتخت بلغارستان، و در ساحل تفریحی سوزوپل در کنار دریای سیاه خرید. در اوقات فراغت، در کشتی تفریحی مجللش، «داوینا»، مهمانی میداد. در یک مهمانی در ژوئیه ۲۰۱۷، بیبی رکسا، ستاره پاپ آمریکایی، برایش اجرای خصوصی کرد.
به رغم این ظاهر موفق، گرفتاری در راه بود. وعده قدیمی گشایش یک صرافی که در آن وانکوین به پول نقد تبدیل شود، دائم عقب میافتاد، و سرمایهگذاران نگرانتر میشدند.
قرار بود در یک گردهمایی بزرگ تبلیغاتچیهای وانکوین در لیسبون پرتغال در اکتبر ۲۰۱۷، به این نگرانیها پایان داده شود. ولی در روز موعود، دکتر روجا - که به وقتشناسی شهره بود - پیدایش نشد.
یکی از شرکتکنندگان به یاد میآورد: "در راه بود. کسی نمیدانست چرا هنوز نرسیده." تلفنها و پیامهای اضطرابآلود بیپاسخ ماند. رئیس دفتر وانکوین در صوفیه که دکتر روجا همیشه در آن حضوری مقتدرانه داشت، بیخبر بود. دکتر روجا غیب شده بود. عدهای بیم داشتند که بانکها او را کشته یا ربوده باشند. به سرمایهگذاران گفته شده بود که بانکها بیش از هر کسی از انقلاب رَمزاَرز میترسیدند.
واقعیت این بود که دکتر روجا پنهان شده بود. سوابق افبیای که چند ماه پیش در مدارک دادگاهی ارائه شد، نشان داد که در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۷، یعنی دو هفته پیش از غیبت در لیسبون، او سوار یک پرواز شرکت "رایانایر" از صوفیه به مقصد آتن شد. و از آن به بعد کاملا غیبش زد. این آخرین باری بود که کسی دکتر روجا را دید یا خبری از او شنید.
موفقترین محصول امالام
ایگور آلبرتز سراپایش سیاه و طلایی است. کفشهای سیاه و طلایی، کت و شلوار پلیسه سیاه و طلایی، پیراهن سیاه و طلایی، عینک آفتابی سیاه و طلایی، و یک انگشتر درشت سیاه و طلایی. تمامشان هم ساخت دولچه اند گابانا.
میگوید: "وقتی به ظاهرم نگاه میکنید، انضباط ازش میریزد." همسرش آندریا سیمبالا، تایید میکند و میافزاید که اگر ایگور صبح که بیدار میشود لباس زیر صورتی به تن کند، آن روز پیراهن و شلوار و کت صورتی هم خواهد پوشید.
این دو در خانهای عظیم در محله مرفهنشینی در حومه آمستردام زندگی میکنند. ورودی محوطه خانه شان، دروازهای فرفورژه به بلندی سه متر دارد، با پلاکی که اسم آنها رویش است و این شعار: "آرزویی که شاید برآورده شود.گ یک مازراتی و یک استون مارتین بیرون خانه پارک شدهاند.
آلبرتز در محلهای فقیرنشین بزرگ شد. وارد کار بازاریابی شبکهای یا به قولی بازاریابی چندلایه (امالام) شد، و شروع کرده به پول در آوردن. پول بیحساب. ادعا میکند که طی سی سال گذشته، ۱۰۰ میلیون یورو درآمد داشته.
طرز کار بازاریابی چندلایه به قرار زیر است.
من ۱۰۰ پوند میپردازم تا مجوز فروش مستقیم قرص ویتامین را به مردم بگیرم. یک جعبه قرص به دوستانم جرجیا و فیل میفروشم، و سود مختصری میبرم. ولی بعد جرجیا و فیل را استخدام میکنم تا آنها هم قرص بفروشند، و از فروش آنها هم پورسانت میگیرم. حالا آنها بهاصطلاح، «پاییندستی» من هستند. فیل و جرجیا هم دو نفر دیگر را استخدام میکنند، بعد هر چهار نفرشان دو نفر دیگر را استخدام میکنند، و به همین ترتیب. این کاسبی مثل قارچ رشد میکند: بعد از ۲۵ دور استخدام، تک تک ساکنان بریتانیا دارند قرص ویتامین میفروشند. (و من در بالادست، از تک تک فروش آنها، پورسانت میگیرم.)
امالام غیرقانونی نیست. شرکتهای بزرگی مثل «اموی» و «هربالایف» از این روشها استفاده میکنند. ولی امالام جدلانگیز هم هست، چون تنها تعدادی انگشتشمار، کل پول را به جیب میزنند. بدنامی دیگر امالام به دلیل وعدههای اغراقآمیز درآمد بالا و هدفهای سخت برای فروش است. اما وقتی چیزی واجد ارزش برای فروش در کار نباشد و کل پول هم از طریق به کار گرفتن دیگران به دست بیاید، این شیوه غیرقانونی میشود و نام دیگری پیدا میکند: نقشه هِرمی.
در ماه مه ۲۰۱۵، ایگور آلبرتز که همان زمان هم فروشنده امالام بسیار موفقی بود، به یک گردهمایی وانکوین در دبی دعوت شد. در آنجا با خیلیها آشنا شد که ظاهرا از این ارز جدید ثروت هنگفتی به دست آوردهبودند. خود دکتر روجا، با "لباس پرنسس مانند" و ایده انقلاب مالیاش، تاثیر عمیقی بر ایگور گذاشت. ایگور با رسالتی تازه برگشت، و به همه فروشندههای پاییندستش دستورعملهای تازه ای داد: هر چه را که دارید میفروشید متوقف کنید، و شروع کنید به فروختن وانکوین. میگوید: "تیمها را جمع کردیم و دیوانهوار مشغول کار شدیم. ماه اول، حدود ۹۰ هزار یورو از هیچ به دست آوردیم. بنگ!"
نبوغ دکتر روجا در این بود که دریافت فروشندههای تثبیت شده امالام که پاییندستهای وسیعی داشتند بهترین وسیله برای بازاریابی سکه تقلبی اویند - نقشه ای که به گفته اف بی آی، دکتر روجا در خلوت آن را "ملاقات پتیاره وال استریت با امالام" میخواند. این رمز موفقیت وانکوین بود. وانکوین تنها رَمزاَرزی تقلبی نبود، یک نقشه هرمیِ مدل قدیم بود که سکه قلابی، "محصول"اش بود. تعجبی ندارد که مثل حریق جنگل، همهگیر شد.
مدت کوتاهی بعد، ایگور آلبرتز از فروش وانکوین درآمد ماهانهای بیش از یک میلیون یورو داشت. وانکوین بهسرعت بدل به بزرگترین محصول در بازاریابی شبکهای شد. ایگور میگوید: "هیچ شرکت دیگری به گرد پایش هم نمیرسید."
شصت درصد از درآمد ایگور آلبرتز و آندریا سیمبالا از محل وانکوین (یعنی در آخر بیش از دو میلیون یورو در ماه) نقدی پرداخت میشد و بقیه به صورت وانکوین. ولی آنها بخشی از پول نقد را برای خرید وانکوین بیشتر صرف میکردند. آنهاهم تقریبا مثل هر کس دیگری که در وانکوین سرمایهگذاری کرده بود، اعتقاد داشتند که ثروت هنگفتی به چنگ میآورند.
ایگور میگوید: "حساب کردم که چند تا سکه لازم داریم تا ثروتمندترین آدمهای روی زمین بشویم. به آندریا گفتم: "باید حدود ۱۰۰ میلیون سکه جمع کنیم، چون وقتی قیمت سکه به صد یورو برسد و ما هم صد میلیون سکه داشته باشیم، از بیل گیتس هم پولدارتر میشویم. حساب دو دو تا چهار تاست."
ماهیت شبکههای امالام - که در آن، آدمها معمولا نزدیکان خود را استخدام میکنند - حس مسئولیت مبهمی به وجود میآورد. گناه را نمیتوان به آسانی سرشکن کرد. و اگر فروشندهها پول خودشان را سرمایهگذاری کرده باشند، آنها هم قربانیاند.
پس از غیبت دکتر روجا در لیسبون، زمانی رسید که ایگور آلبرتز هم مانند جن مک ادم، خواهان دیدن مدرکی دال بر وجود بلاکچِین شد. مدرکی به دستش ندادند، و او در دسامبر ۲۰۱۷ بیرون کشید.
از او میپرسم از این که به عده زیادی سکهای فروخته که وجود ندارد، و از این راه پول زیادی به جیب زده، احساس گناه میکند؟
جواب میدهد: "احساس مسئولیت کردم، نه گناه. هیچ وقت برای اعتقاد به یک چیز، احساس گناه نمیکنید. هیچ بویی نبرده بودم که ممکن است قلابی باشد. حتا نمیدانستم بلاکچِین چیست...چه شکی میتوانستم داشته باشم؟"
تاکید میکند که میلیونها یورو صرف خرید وانکوین کرده، شاید بیشتر از هر کس دیگری.
در مقابل، جن مک ادم میگوید که بار گناه سنگینی به دوش دارد. از او میپرسم از فروش وانکوین چقدر گیرش آمده، و او میگوید سه هزار یورو، که ۱۸۰۰ یوروی آن را نقد گرفته، و با آن وانکوین بیشتری خریده.
میگوید در قبال کسانی که با وانکوین آشنایشان کرده، احساس گناه میکند، اما همچنین در قبال پدر درگذشتهاش، معدنکاری که تمام عمرش در شرایطی سخت جان کند و پولی برایش به ارث گذاشت که او به باد داد.
تعقیب رد پول
دشوار بتوان گفت چقدر پول وارد وانکوین شده است. مدارکی که به دست بیبیسی رسیده، حاکی از آن است که در فاصله اوت ۲۰۱۴ تا مارس ۲۰۱۷، چهار میلیارد یورو صرف خرید وانکوین شده. در ضمن از برخی شنیدهام که این رقم ممکن است تا ۱۵ میلیارد یورو بوده باشد.
اصطلاح معروفی در روزنامهنگاری هست که میگوید: "رد پول را تعقیب کن." برای همین، همراه جرجیا کت، تهیه کننده پادکست "ملکه گمشده رَمزاَرز" به دیدن الیور بولاف رفتم که به قول خودش کارشناس "پولستان" است - یعنی دنیایی موازی که در آن تبهکاران و ابرثروتمندان، پشت ثروتشان پنهان میشوند. او توضیح میدهد که تعقیب رد پول به آن آسانی که به نظر میآید نیست، چون تبهکاران شرکتها و حسابهای بانکی خود را به گونهای شکل میدهند که به نظر میآید موجودیشان ناپدید میشود. در باغچه خانهاش در نزدیکی "رستای هیآنوای"، میگوید: "موجودی هنوز وجود دارد. هنوز میتوانید با آن خرید کنید، هنوز میتوانید با آن نفوذ سیاسی و خانههای قشنگ و کشتیهای تفریحی بخرید. ولی وقتی کسی - خواه روزنامهنگار، خواه مامور پلیس - بخواهد پیدایش کند، نامرئی است."
پس تعجبی ندارد که ساختار تجاری وانکوین بینهایت پیچیده است. یک نمونه: روجا مِلک خیلی بزرگی در مرکز صوفیه خرید. از نظر فنی، صاحب ملک شرکتی به نام "وان پراپرتی" بود. وان پراپرتی در مالکیت شرکت دیگری به نام "ریسک لیمیتد" بود. صاحبت ریسک لیمیتد روجا بود، ولی بعد آن را به اتباع بینامی از پاناما فروخت، اما مدیریتش کماکان در دست شرکتی بود به اسم "پراگون". و مالک پراگون، شرکت دیگری بود به نام "آرتفیکس" که مالک آن، وسکا، مادر روجا بود. بعد، در سال ۲۰۱۷، مالکیت آرتفیکس به مرد ناشناس بیست و چند سالهای فروخته شد.
الویر این نوع مدیریت گیج کننده را "به شکلی نامحتمل استاندارد" میخواند.
یک روزنامهنگار فرانسوی به نام ماکسیم گریمبر، ماهها کوشید طرزکار تجاری وانکوین را درک کند. هر چه میتوانست، نام شرکتها و جزئیات حسابهای بانکی را جمع کرد. من نتایج کار او را به بولاف نشان دادم. او بیدرنگ متوجه شد که چقدر شرکت بریتانیایی در این بین هست. میگوید: "شرکتهای بریتانیایی را به دیگران ترجیح میدهند، چون تاسیس کردنشان آسان است و به نظر معتبر میرسند."
اولین شرکت فهرست را انتخاب میکند و در وبسایت "کمپانیز هاوس" جستجویش میکند. همه چیز ظاهری شفاف دارد. وبسایت حاوی اطلاعات مربوط به تک تک شرکتهای بریتانیاست، و گمان میرود که ابزاری مهم علیه فساد باشد. بولاف میگوید: "به این شفافیت در کشورمان افتخار میکنیم. ولی گرفتاری اینجاست که وقتی کسی شرکتی ثبت میکند، هیچکس اطلاعات مربوط به آن را چک نمیکند." کلیک میکند تا سابقه مالیاتی شرکت را ببیند، ولی در جایی که باید اظهارنامههای مالی شرکت باشد، هیچ چیز نیست. با تعجب میگوید: "ببین، هیچ اتفاقی نیفتاد. هیچ اطلاعات مالی اظهار نکردهاند." بعد میکوشد مالکان شرکت را پیدا کند. چندی است که بریتانیا پافشاری میکند که شرکتها باید نام کسی را که "کنترل عمده" را به دست دارد - یعنی مالک واقعی آن را - اظهار کنند.
صفحه را پایین میبرد و میگوید: "هدف از این کار این است که دیگر نشود از یک شرکت بریتانیایی برای مخفی شدن استفاده کرد. اهه، اینجا را، نام هیچ شخصی را که کنترل عمده شرکت در دستش باشد اظهار نکردهاند. این غیرقانونی است... این یک شرکت ناشناس یا صوری است، مثل هر چیز ناشناسی که میشود در «سیشل» یا «نویس» یا «جزایر مارشال» یا «وانواتو» خرید.»"
این هم از تعقیب رد پول. در اقتصاد بههمپیوسته جهانی، موجودیها به آسانی ناپدید میشوند، و آدم دنبال نخود سیاه میدود.
وقتی با کلاهبرداریهای چند میلیارد یورویی سروکار داشته باشید، غیرعادی نیست که گروههای مشکوک هم دستی در کار داشته باشند. چند نفر از کسانی که من و جرجیا با آنها مصاحبه کردیم، به شکلی مبهم از افراد و ارتباطاتی مرموز میگفتند ولی حاضر به ذکر نام نبودند.
بیورن بیرکه، کارشناس بلاکچِین که پی برد وانکوین اصلا بلاکچِین ندارد و قضیه را علنی کرد، میگوید: "وقتی صحبت از مقدار پولی که وارد وانکوین شده میکنیم، قطعا کسانی هستند که شاکی میشوند و هر کاری میکنند تا دهان آدمهایی مثل مرا ببندند."
به من میگوید که به خاطر علنی کردن موضوع، تهدید به مرگ شده. میگوید: "اگر میدانستم چه به سرم میآید، هیچوقت موضوع را فاش نمیکردم. راهم را میکشیدم میرفتم و پشت سرم را هم نگاه نمیکردم."
وقتی میپرسم چه کسی ممکن است تهدیدش کرده باشد، توضیحی نمیدهد. "نمیتوانم در این مورد صحبت کنم. قضیه خیلی خیلی خیلی زود، خیلی خیلی خیلی ترسناک میشود." به گفته بیرکه، دکتر روجا هرگز انتظار نداشت وانکوین این قدر رشد کند. کسانی که در مراحل اولیه کار دست داشتهاند به او گفتهاند که اصلا قرار نبود یک کلاهبرداری میلیارد دلاری باشد. بیرکه میگوید که دکتر روجا کوشید وانکوین را ببندد، ولی نیروهایی مرموز نگذاشتند.
بیرکه میگوید: "وقتی سرمایه وانکوین به بالاتر از ۱۰ میلیون، ۲۰ میلون، ۳۰ میلیون رسید، اتفاقی افتاد که او دیگر نمیتوانست جلویش را بگیرد."
:به نظر من، پاییز سال ۲۰۱۷ آن قدر ترسیده بود که تصمیم گرفت کار را متوقف کند.:
ایگور آلبرتز، فروشنده امالام، هم از دست داشتن "افراد خیلی پرنفوذ" صحبت میکند.
وقتی از او در باره جزئیات میپرسم، جواب میدهد: "نه، نمیتوانم بگویم، چون نمیخواهم جان خودمان را به خطربیندازم."
روشن نیست که بیورن و ایگور از چه کسی حرف میزنند، یا حتی از یک شخص واحد حرف میزنند، ولی وزارت دادگستری آمریکا ادعا میکند مدارکی دارد که رابطه میان برادر دکتر روجا، کنستانتین ایگناتوف، و "دستدرکاران عمده تبهکاری سازمانیافته در اروپای شرقی" را نشان میدهد. بعد از ناپدید شدن رجا، برادرش مدیریت وانکوین را به عهده گرفت.
عضو "خانواده"
روز ششم مارس ۲۰۱۹، کنستانتین ایگناتوف (برادر دکتر روجا) پس از جلساتی در باره وانکوین، در فرودگاه بینالمللی لس آنجلس منتظر پرواز برگشت به بلغارستان بود. درست موقع سوار شدن به هواپیما، ماموران اف بی آی به سرش ریختند، بازداشتش کردند و او را به کلاهبرداری در ارتباط با وانکوین متهم کردند. حوالی همان زمان، مقامهای آمریکا دکتر روجا را غیابی به کلاهبرداری در حواله پول، کلاهبرداری امنیتی، و پولشویی متهم کردند.
شگفت آن که حتا بعد از این اتفاق، وانکوین به کار ادامه داد، و مردم به سرمایهگذاری در آن ادامه دادند. ماه گذشته که من و جرجیا به صوفیه رفتیم، عمارت شخصی دکتر روجا ظاهرا متروک و بسته به نظر میآمد، ولی دفتر وانکوین از هر نظر شبیه محل کاری شلوغ بود.
چرا این همه آدم به رغم شواهد موجود همچنان به وانکوین اعتقاد دارند؟
سرمایهگذارها اغلب به ما گفتند انگیزه اولیهشان، بیم از آن بود که فرصتی بزرگ را از دست بدهند. با حسرت حکایت کسانی را خوانده بودند که با بیتکوین به ثروتی هنگفت رسیدهبودند، و تصور میکردند که وانکوین بخت دومی برایشان است. بسیاری تحت تاثیر شخصیت و سر و زبان دکتر روجای "آیندهنگر" قرار گرفتهبودند. سرمایهگذارها شاید از تکنولوژی سررشتهای نداشتند، ولی او را میدیدند که در سالنهای پر از جمعیت یا در کنفرانس اکونومیست صحبت میکند. به آنها عکسهایی از مدارک متعدد دانشگاهی روجا و تسخههایی از مجله فوربز که عکس او روی جلدش بود، نشان داده بودند.
مدارک روجا واقعیاند، ولی روی جلد فوربز واقعی نیست: تصویر او توی جلد فوربز بلغارستان و به صورت آگهی در قبال پول چاپ شده بود ولی وقتی روی جلد واقعی کنده میشد، به نظر خیره کننده میآمد.
ولی ظاهرا فقط وعده ثروت نیست که افراد را در اعتقادشان پابرجا نگه میدارد. پس از آن که جن مک ادم در وانکوین سرمایهگذاری کرد، دائم به او میگفتند که عضوی از "خانواده" وانکوین است. او عضو گروهی در واتساپ شده بود، که "لیدر"ش اطلاعاتی را مستقیم از دفتر مرکزی در صوفیه منتشر میکرد. لیدر خود مک ادم او را به دقت برای گفتگو به کسانی که به وانکوین شک داشتند آماده میکرد. مک ادم به یاد میآورد: "به من میگفتند هیچ چیزی از دنیای بیرون را باور نکنم. اسمشان را گذاشته بودند "متنفرها". به بیتکوینیها میگفتند "متنفرها." حتا در مورد گوگل میگفتند: "به حرف گوگل گوش نکن!"» بهشدت میکوشیدند جلوی هر انتقاد یا سئوال نابهجایی را بگیرند. به او گفتند: "اگر موج منفی بدهی، جایی در این گروه نداری."
پروفسور ایلین بارکر از دانشکده اقتصاد لندن، که سالها گروههایی مثل «مونی»ها و «ساینتولوژیست»ها را مطالعه کرده، میگوید مشابهتهایی میان وانوین و فرقههای مسیحایی هزارهای وجود دارد. این افراد باور میکنند که بخشی از پدیدهای بزرگند که قرار است دنیا را تغییر بدهد. هر چقدر هم شواهد موجود باشد، وقتی عضو شدند، اذعان به اشتباه خیلی دشوار میشود.
میگوید: "وقتی یک پیشگویی غلط از آب در میآید، ایمان آنها قویتر میشود. بهخصوص اگر چیزی سرمایهگذاری کرده باشند - نه فقط پول، بلکه اعتقاد، شهرت، شعور. به خودشان میگویند کمی دیگر صبر کن."
به گفته بیکر، پول ممکن است انگیزه اولیه آدمها باشد، ولی دلیل ماندنشان حس تعلق داشتن، انجام دادن کاری، دست یافتن به هدفی است. «از این نظر، مثل فرقه است.»
در جهانی آرمانی، قانونگذاران برای حمایت از مصرفکنندگان در قبال نقشههایی مثل وانکوین دست به اقدام میزنند. ولی مسئولان در سراسر جهان در واکنش نشان دادن به وانکوین سرعت عمل نداشتهاند، و بخشی از دلیلش این است که کل موضوع رَمزاَرز نسبتا جدید است.
سازمان قواعد مالی بریتانیا (اف سی ای) که مسئول تنظیم مقررات بازارهای مالی این کشور است، در سپتامبر ۲۰۱۶ در وبسایت خود هشداری منتشر کرد که میگفت: "به اعتقاد ما، مصرفکنندگان باید در معامله با وانکوین محتاط باشند. ما نگران ریسک احتمالی وانکوین برای مصرفکنندگان بریتانیایی هستیم."
کمتراز یک سال بعد، این هشدار از روی وبسایت برداشته شد. اف سی ای گفت که هشدار به مدت کافی روی وبسایت بوده، ولی تبلیغاتچیهای وانکوین آن را شاهدی گرفتند بر این که مقامهای بریتانیا وانکوین را سرمایهگذاری مشروع به حساب میآورند.
یک تبلیغاتچی از آلبرتای کانادا در ویدیویی که در اینترنت نشر داد گفت: "بفرمایید، این هم جواب رسمی از مرجع رسمی. اگر فکر میکردند شرکت ما کلاهبردار است، هشدار را بر نمیداشتند. بازی تمام شد."
پس از برداشته شدن هشدار اف سی ای از روی وبسایت، چند گردهمایی وانکوین در بریتانیا برگزار شد، و سرمایهگذاری در آن ادامه یافت. اف سی ای به درخواست بیبیسی برای اظهار نظر در این باره پاسخ نداد.
بینالمللی بودن فعالیت وانکوین هم مشکلاتی برای مسئولان پدید آورد. اوت امسال، پلیس شهر لندن تحقیق و تفحصی دوساله در باره وانکوین را پایان داد و گفت: "شرکتها و اشخاص مسئول وانکوین بیرون از حوزه قضایی بریتانیا هستند. ما نتوانستیم موجودیهایی در بریتانیا را شناسایی کنیم که برای جبران خسارت وارد شده به سرمایهگذاران بریتانیایی وانکوین به کار رود."
توضیحاتی از این دست، آرامش خاطری برای مالباختگان به وجود نمیآورد. وقتی جن مک ادم این خبر را شنید، به من گفت: "دل من برای همه مالباختگان بریتانیا به درد آمد." مک ادم حالا برای سرمایهگذاران وانکوین که فهمیدهاند سرشان کلاه رفته، یک گروه حمایتی در واتساپ به راه انداخته. او میگوید: "کو حمایت؟ کو کمک؟ حالا عده بیشتری وانکوین را تبلیغ میکنند. بیانیه پلیس، چراغ سبزی است به کلاهبرداران وانکوین که به اخاذی از آدمهای بیگناه در بریتانیا ادامه بدهند. هیچکسی هم کاری برایشان نکرده. اهمیتی به آنها نمیدهند!"
پلیس شهر لندن به بیبیسی گفت: "مدارک کافی مبنی بر اقدامات مجرمانه علیه اشخاص ساکن بریتانیا وجود نداشت، هرچند پلیس هرگز نگفت که از فعالیت وانکوین نگران نیست. پلیس لندن به شرکایش در نیروهای انتظامی کشورهای دیگر در زمینه تحقیق و تفحص در باره کارکنان وانکوین کمک کرده و به این کار ادامه خواهد داد. اگر باور دارید که قربانی کلاهبرداری در ابتراط با وانکوین بودهاید یا ظن آن را دارید که کسی فعالانه وانکوین را بازاریابی میکند، لطفا به خط آنلاین اقدام علیه کلاهبرداری اطلاع دهید."
اما تا این هفته، دفتر وانکوین هنوز باز و فعال بود و افراد کماکان به تبلیغ آن ادامه میدادند.
تراژدی اوگاندا
در ناحیه انتانگوموی اوگانداد، به فاصله نه چندان زیادی از مرز رواندا، بیشتر اهالی از راه کشت موز و گاهی هم کاساو، سیبزمینی شیرین، لوبیا یا بادامزمینی گذران میکنند. در سال ۲۰۱۶، در اینجا بود که دانیل لینهارت ۲۲ ساله سعی میکرد ۷۰۰ هزار شیلینگ اوگاندا (۲۵۰ دلار) برای خرید بسته پایه وانکوین جمع کند.
او ۴۰۰ هزار شیلینگ پسانداز داشت، و برای جمع کردن بقیه پول از کامپالا، پایتخت اوگاندا، به خانه پدریاش برگشت، سه بُز را که برادرهای کوچکترش بزرگ کردهبودند برد و فروخت.
با افسوس میگوید: "چاره دیگری نداشتم."
دانیل یکی از هزاران اوگاندایی است که فریب رَمزاَرز قلابی دکتر روجا را خورد. مدارک مالی وانکوین که بیبیسی به دست آورده نشان میدهند که با گذشت زمان، سرمایهگذارانی مثل او اهمیت فزایندهای برای وانکوین پیدا کردند.
در اروپا، در شش ماه نخست سال ۲۰۱۷ پول کمتری نسبت به مدت مشابه سال ۲۰۱۶ در وانکوین سرمایهگذاری شده بود. اما در آفریقا، خاورمیانه و شبه قاره هند، وضع برعکس بود. با خشک شدن جریان پول در اروپا، تبلیغاتچیها هر چه بیشتر سراغ کشورهایی مثل اوگاندار رفتند.
دانیل، جرجیا و مرا به دیدن پرودنس برد، کسی که اولین بار وانکوین را به آنها معرفی کرد. هنوز با هم دوستند، هرچند که حالا هر دو میدانند قضیه کلاهبرداری بوده است.
پرودنس در یکی از زاغههای کامپالا پرستار است. او به این فکر افتاد که با فروش وانکوین میتواند پول بیشتری به دست بیاورد، و شروع به جذب سرمایهگذاران تازه کرد. یک تبلیغاتچی ارشد به او خودروی قشنگی داد تا مشتریها را تحت تاثیر قرار بدهد، و به او گفت که فصل برداشت محصول به دیدن کشاورزها برود، چون آن موقع پول در بساطشان هست.
به گفته پرودنس، اهالی روستا به شهریها اعتماد دارند. آنها برای خرید بستههای وانکوین، احشام، زمین و حتی خانههایشان را فروختند - و پیامدهایی فاجعهآمیز به خود دیدند.
"بعضی از این بچهها در خانه نشستهاند و مدرسه نمیروند - بعضی جای خواب هم ندارند. بعضی فرار میکنند چون به بانک کلی بدهی دارند. بعضی قایم شدهاند. بعضی طلاق گرفتهاند."
اگر کسی از پرودنس بپرسد که سرمایهگذاریاش چه زمان ثروتی را که وعده داده شده به دست خواهد داد، میگوید منتظر بماند. نمیتواند خودش را راضی کند که راستش را بگوید.
"میشود گفت قایم شدهام. نمیخواهم کسانی که وانکوین را به آنها معرفی کردم مرا این اطراف ببینم. هیچ بعید نیست مرا بکشند. فکر میکنند پولشان را من خوردهام."
پرودنس میگوید گرچه خودش دیگر کسی را استخدام نمیکند، بسیاری هنوز مشتاق خبری از وانکویناند.
یکی از دفترهای اصلی وانکوین در کامپالا با یک کلیسا در ارتباط است. ویدیوهایی هست که کشیش معروف به "اسقف فِرِد" را نشان میدهد که برای حاضران سخنرانی میکند. فریاد میزند: "یک زندگی! یک وانکوین!" جمعیت پاسخش را با همین کلمات میدهد. ما پی بردیم که اسقف فِرِد حالا یکی از تبلیغاتچیهای اصلی وانکوین در اوگانداست، هرچند خودش میگوید دیگر در مراسم نیایش، آن را تبلیغ نمیکند.
مانند کشورهای دیگر، وانکوین در اینجا هم از طریق شبکه دوستان و خویشان گسترش مییابد. جرجیا و من همراه دانیل به جنوب کشور سفر میکنیم تا مادرش را ببینیم. او در خانهای سیمانی با سقف حلبی زندگی میکند که پنج اتاق دارد، یک تلویزیون کوچک، و فضایی برای پخت و پز. حولهای در ورودی را پوشانده، وچند متر آنسوتر، مزرعهای هست که خوراک او را تامین میکند. هر چه را هم که بماند، در بازارچه محلی میفروشد.
خانوادهاش حدود سه هزار پوند پسانداز کردهبود که یک مغازه ذرت فروشی بخرد تا مادر دانیل دیگر ناچار نباشد هر روز در مزرعه کار کند. ولی وقتی دانیل با وانکوین آشنا شد، ناگهان گزینه خیلی بهتری به نظر آمد. مادرش تردید داشت، اما دانیل او را تشویق کرد که پسانداز را در وانکوین سرمایهگذاری کند. مادرش کامپیوتر یا تلفن هوشمند نداشت که خودش تحقیق کند.
مادرش انگلیسی هم حرف نمیزند، برای همین وقتی نشستیم و صحبت کردیم، شوکه شدم از این که فهمیدم دانیل هنوز به مادرش نگفته که پول به باد رفتهاست.
دانیل به من میگوید: "هیچوقت مستقیم بهش نگفتم که نقشهها نقش بر آب شده و دیگر پولی در بساط نیست، هیچ امیدی هم نیست. بهش گفتم وضع دارد عوض میشود. وانکوین دائم به تاخیر میاندازد، و من نمیدانم چرا. شاید فقط یک تاخیر عادی باشد. هنوز صد در صد بهش نگفتم که پول از دست رفته."
از او میپرسم چرا. میگوید: "سخت است. گفتنش خیلی سخت است."
مادر دانیل به ما میگوید اولین باری که دیدن من و جرجیا را دید، به فال نیک گرفت. گفت شاید معنایش این باشد که بالاخره پول به دستش میرسد. میپرسد از وانکوین چه خبری داریم. پولش را پس میگیرد یا نه؟
به دانیل نگاه میکنم.
میگوید: "شاید بعدتر بتونی بهش بگی...شاید..."
ظاهرا مطمئن نیست که فکر خوبی باشد. شاید در وضع ناجوری قرارر بگیرد. من نمیخواهم کسی باشم که این خبر را به مادر دانیل بدهم.
جرجیا پیشنهاد میکند که به مادر دانیل بگوییم که ما روزنامهنگاریم، و مشغول تحقیق در باره وانکوین هستیم چون خیلیها پولشان را نگرفتهاند.
دانیل ترجمه میکند، و جواب مادرش این است: "اگر پول آدم را از دستش بگیرند، زندگی خیلی سخت میشود. مدتها برای یک چیزی برنامه ریختیم، برنامه ریختیم. اگر اتفاق نیفتد، زندگی سخت میشود."
دکتر روجا، کجایی؟
اواخر سال ۲۰۱۸ که ما شروع به برنامه ریزی برای پادکست "ملکه گمشده رمزارز" کردیم، هیچکس نمیدانست پس از ناپدید شدن دکتر روجا چه به سرش آمده. تنها چند ماه پیش بود که مقامهای آمریکا فاش کردند که او روز ۲۵ اکتبر ۲۰۱۷ به آتن پرواز کرده. و با این همه، پرسش باقی بود: بعد از آن کجا رفته؟
البته شایعاتی بود - شایعات زیادی بود. ایگور آلبرتز، شخصیت محوری امالام، گفت به گوشش رسیده که روجا گذرنامههای روسی و اوکراینی دارد و بین روسیه و دبی در رفتوآمد است. برخی هم گفتهاند که افرادی قدرتمند هستند که ممکن است از او در کشور خودش بلغارستان حمایت کنند، و ممکن است او با جراحی پلاستیک چهرهاش را تغییر داده باشد و حالا در ملاء عام پنان باشد. من حتا شنیدهام که ممکن است در لندن باشد. دیگرانی هم به ما گفتند که او مردهاست - که امکانش هست.
روشن است که این پرسش را حرفهایها باید پاسخ بدهند، برای همین بود که من و جرجیا به دیدن آلن مکلین، کارآگاه خصوصی رفتیم. تخصص او یافتن آدمهاست، و او میگوید که بیش از هر چیز، توجهمان را به یک چیز متمرکز کنیم.
میگوید: "سبک زندگیاش چیست؟ این مهمترین مسئله است. زندگیاش پیش از وانکوین را بررسی کنید. ببینید دوستانش که بودند، سبک زندگیاش چطور بود، خویشانش که بودند؟"
اندرز دیگری که به ما میدهد این است که بفهمیم توی کشتی تفریحیاش کجا بوده. باید سعی کنیم ردگیر کشتی را به دست بیاوریم. ظاهرا که هیچ شوخی نمیکند. به او توضیح میدهم که این کار احتمالا از توان من خارج است (گذشته از این که غیرقانونی هم هست). بعد او میگوید باید ببینم حوالی زمانی که او از صوفیه وارد آتن شد، چه کشتیهای تفریحی در آتن به فروش رسیده بود."
میگوید: "به نظر من، که فقط نظر من است، او حوالی مدیترانه میچرخد."
چند هفته بعد از دیدارمان، آلن با ما تماس میگیرد، و اطلاعاتی باورنکردنی دارد. همکارانش - که آنها هم کاراگاه خصوصیاند - با عکسهایی از روجا به رستورانهای مجلل آتن رفتهاند، و در یکی از این رستورانها، چند گارسون ادعا کردهاند که بهخوبی به خاطر میاورند که چند ماه پیش روجا آنجا غذا خوردهاست. وقتی من و جرجیا خودمان به گارسونها زنگ زدیم، حرفشان را تایید کردند. بنابراین، ظاهرا روجا هنوز زنده است، و میتواند بدون ترس از بازداشت، در پایتختهای اروپایی بچرخد.
سرنخ دیگر زمانی به دستمان میرسد که به دیدن یک مسابقه عجیب ملکه زیبایی وانکوین در بخارست میرویم. همان قدر که انتظار میرود پر زرق و برق است. مردها از بطری شامپانی مینوشند، همه جوری به ما نگاه میکنند که ما را خیلی معذب میکند. ما در محیط جذب میشویم، شرکتکننده بریتانیایی را تشویق میکنیم، و بعد میرویم. ولی بعد به گوشمان میسد که شاید در حضور دکتر روجا بوده باشیم - که شاید او در همان سالن پیش چشم خودمان بوده. ولی البته با جراحی پلاستیک، که تشخیص هویتش را خیلی دشوارتر میکند.
دکتر روجا چه در یونان باشد چه در رومانی، ممکن است به آمریکا تحویل داده شود. اگر حقیقت داشته باشد که چند ماه پیش در این کشورها بوده، احتمالا هویتی جعلی دارد.
اندرز آلن مکلین در باره بررسی زندگی دکتر روجا پیش از وانکوین را جدی میگیریم. من و جرجیا به اینترنت برمیگردیم، که خوشبختانه هرگز چیزی را فراموش نمیکند.
حتا مبهمترین کلمه یا بیاهمیتترین کامنت در یک فروم معمولا جایی ذخیره میشود، و با کندوکاو کافی میتوان پیدایش کرد. اسم گوگل را شنیدهاید، اما موتورهای جستجوی متعدد دیگری هستند که خاص این کارند. برای همین، شروع به جستجوی نشانیهای پیشین، دوستان شناخته شده، شماره تلفنهای قدیمی و هر چیزی میکنیم که بتواند کمکی برایمان باشد.
از قبل میدانیم که دکتر روجا بخشی از کودکیاش را در شرامبرگ در جنوب آلمان گذرانده. به شهر والتنهوفن در ایالت باواریا هم رفتهایم که زیاد از آنجا دور نیست، و روجا و پدرش حدود یک دهه پیش آنجا یک کارخانه فولاد خریدهاند، ماجرایی که به محاکمه روجا به اتهام کلاهبرداری منجر شد. (در اکتبر ۲۰۱۶، او به جریمه و حبس تعلیقی محکوم شد.) وقتی در والتنهوفن بودیم پیبردیم که روجا شوهری آلمانی داشت، وکیل شرکت معتبری به نام لیکلاترز.
ولی باز هم تعجب کردیم که در طول جستجوهای اینترنتی دیدیم نام فرانکفورت بارها و بارها ظاهر میشود. قبلا فکرش را نکرده بودیم که فرانکفورت را جستجو کنیم.
در منطقه فرانکفورت، چند نشانی قدیمی ظاهر میشوند، که سالها پیش روجا در یک فروم پست کرده، یا به طریقی با شماره تلفنهای قدیمی او ارتباط دارند. بعد شروع کردیم به تماشای عکسهای قدیمی روجا، و دیدیم یکی از دوستانش در سال ۲۰۱۱ با او در عکسی ظاهر شده. آن دوست در همان سال، به ثروتمندترین محله فرانکفورت رفتهبود. از تکه کوچکی از پوستری برای تبلیغ یک تورنمنت تنیس، یک کارشناس توانست پارکی را که عکس در آن گرفته شده بود شناسایی کند.
همچنین پی بردیم که دکتر روجا اواخر سال ۲۰۱۶ صاحب دختری شده که همیشه بسیار نزدیکش بوده است. اطلاع یافتیم که دخترش ممکن است در فرانکفورت باشد، یعنی همان جایی که همسر دکتر روجا - یا شاید همسر سابقش - زندگی و کار میکند.
با یک میکروفن و چند عکس از دکتر روجا، به فرانکفورت رفتیم و در نشانیهای قدیمی و محلههای محصوری که گفته میشود گرانترین محلههای آلمان هستند، جستجو کردیم. یکی دو نفر به عکسها نگاه کردند و مدت درازی درنگ کردند. امیدمان تقویت شد، ولی بعد گفتند که او را به جا نمیآورند. یک پستچی گفت که نام او را به یاد دارد، ولی مطمئن نبود. به وکیلی که همسر اوست (یا بود) زنگ زدیم، ولی نخواست با ما صحبت کند.
یعنی به او نزدیک شده بودیم؟ آیا ممکن بود واقعا در قلب اتحادیه اروپا پنهان شده باشد؟ نمیدانیم. احتمالا فرانکفورت تنها جایی نیست که به آن رفتوآمد دارد - شاید یکی از جاهای متعدد باشد، از جمله شاید دبی و روسیه.
چند روز بعد، منبع مورداعتمادی که نمیتوانیم نام ببریم، به ما تلفن کرد. به ما گفت حدسمان درست است - روجا بیشتر وقتش را در فرانکفورت میگذراند. ولی باید به جستجو ادامه میدادیم. باید خانه را پیدا میکردیم. منبع ما گفت: "پیدایش میکنید. باید بیشتر کندوکاو کنید."
گفت که روجا حتما میدانسته که دنبالش میگردیم، و به ما خندیده است.
روز پنجم نوامبر ۲۰۱۹، یعنی روز پس از انتشار آخرین برنامه پادکست "ملکه گمشده رمزارز"، کنستانتین ایگناتوف، برادر دکتر روجا، در دادگاهی در نیویورک ظاهر شد و در پروندهای که متهمش وکیلی با اتهام پولشویی ۴۰۰ میلیون دلار از درآمد وانکوین در آمریکاست، به نفع دولت شهادت داد.
در جریان دادرسی روشن شد که ایگناتوف روز ۴ نوامبر در توافقی با دادستانی، به چند فقره اتهام کلاهبرداری اذعان کرده. یک گزارشگر حقوقی در دادگاه شهادت او را شنید، و بنا به گزارش او، ایگناتوف ظاهرا به صورت تلویحی گفت که خواهرش او را با نیرنگ به همان راهی کشانده که سرمایهگذاران دیگر را - یعنی این ادعا که منتقدان وانکوین «متنفرها»یی اند که نباید حرفشان را باور کرد.
به گفته او، دلیل ناپدید شدن روجا این بود که میترسید یکی از نزدیکانش او را به اف بی آی لو بدهد. به گفته کنستانتین ایگناتوف، روجا "پاسپورت مهمی" داشت، و از او خواست که برایش بلیتهایی به مقصد وین و بعد آتن بگیرد.
وانکوین همواره هر عمل خلافی را تکذیب کرده. این شرکت به بیبیسی گفت: "وانکوین به شکلی قابل احراز، واجد تمامی معیارهای تعریف کننده یک رمزارز است." گفت که پادکست "ملکه گمشده رمزارز" حاوی هیچ اطلاعات درستی نیست و نمیتواند عینی یا بیتعصب به شمار آید." افزود که اتهامات مطرح شده علیه وانوین در سراسر دنیا را دارد پاسخ میدهد. گفت: "شرکای ما، مشتریان ما، و وکلای ما در سراسر دنیا با موفقیت در حال مبارزه با این اقدامند و مایقین داریم که رویایی نظامی نوین بر پایه "انقلابی مالی" محقق خواهد شد."
وانکوین نیرنگی آشنا با پیچشی دیجیتال بود...تفسیری جدید و بسیار موفق از نیرنگ قدیمی نقشه هرمی. ولی برای من، نماد چیز دیگری هم هست.
وانکوین نماد رویه سیاه تغییر سریع تکنولوژیکی است - نماد این که هر تکنولوژی جدیدی فرصتها و امکاناتی شگفتانگیز برای کسانی که درکش میکنند فراهم میآورد، ولی آنهایی را که درکش نمیکنند در معرض استثمار قرار میدهد.
دکتر روجا چند نقطه ضعف جامعه را شناسایی کرد و از آنها سوء استفاده کرد. میدانست به تعداد کافی آدمهایی هستند که یا آن قدر درماندهاند یا حریص، یا سردرگم، که روی وانکوین شرط ببندند. میدانست که در زمانهای که انبوهی از اطلاعات ضدونقیض در اینترنت هست، تشخیص حقیقت از دروغ دارد دشوارتر میشود. تشخیص داد که مدافعان جامعه در برابر وانکوین - یعنی قانونگذاران، پلیس، و اصحاب رسانه - برای درک آنچه دارد رخ میدهد دشواری زیادی پیش رو خواهند داشت. و از همه ناامیدکنندهتر این که او بهدرستی حدس زد که وقتی پی به حقیقت خواهیم برد که او دیگر رفتهاست، با همه پولها.