Monday, Dec 16, 2019

صفحه نخست » سید علوی و سید موسوی! بحث شیرین سادات علوی و سادات موسوی و پیدایش آن‌ها، عبید سن خوزانی

Obeid_Sankhozani.jpgعرض می‌شود این شیعیان که خود من هم شیعه طباطبائی هستم، به قول آیت الله مطهری، فوق العاده آدم‌های کلک و حقه باز و دروغگو بودند و هستند. کافیست به رفتار و گفتارهمین سران فعلی حکومت اسلامی نگاه کنید. ناراحت و خشمگین هم نشوید گفتم که من خودم نیز شیعه طباطبائی هستم یعنی هم پدر و هم مادرم شیعه بوده‌اند.

نخست آن که شیعه شاخه ایست ساختگی وآن را ایرانیان به عمد دربرابر اکثریت سنی که خود به چهارشاخه اصلی حنبلی، شافعی، حنفی، مالکی و یا به قول معروف هفتاد ودو شاخه د یگر تقسیم می‌شود، ایرانیان، شیعه را ساختند و دربرابر اسلام اصلی شاخ کردند و تعداد آن‌ها رفته رفته زیادشد، بطوری که شیعیان درحال حاضر با تمام زاد وولد فراوانی که دارند، به زور به یک دهم کل تعداد مسلمانان می‌رسند. به عبارت دیگر در مقایسه با مسلمانان سنی، شیعیان عددی نیستند و به قول معروف اگرسنی‌ها آن‌ها را فوت کنند، همه شیعیان ازبین خواهند رفت یا به دریاچه خزر و خلیچ فارس ریخته ودیگراثری ازآن‌ها دیده نخواهدشد!

دوم ما سید نداریم واین عنوان هم ساختگی و قلابی است وآن را هم شیعیان، البته با کمک اعراب ایرانی ساخته و پرداخته وگسترش داده‌اند.

دراینجا شاید نیاز به مقدمه کوتاهی باشد، ایرانیان یا خالص و ازنژاد آریائی و ایرانی خالص هستند که این تعریف هم امروزه ارزشی ندارد زیرا دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که دی ان‌ای نژاد‌های گوناگون یکی است واصولا نژاد‌های گوناگون وجود خارجی ندارند وبه این ترتیب، آریائی‌ها، یا یهودی‌ها، بزرگتر و پاکتر از دیگران نیستند وبقیه ایرانی‌ها، یعنی غیر آریائی‌ها، (بدون آنکه به سایر فاتحین ایران بپردازیم) یا ازاولاد اعرابی هستند که ایران را فتح کردند وبه زنان و دختران ما یا به صورت فاتحان تجاوز کردند، یا با آنها به صورت محترمانه‌ای ازدواج کردند که حاصل آن فرزندانی شدند که تبار عربی داشتند واین سلسله تا بحال ادامه پیدا کرده، اما بدیهی است با توجه به گذشت قرن‌ها و آمیزش آنها با طبقات وملیت‌های دیگر وبیش ازهمه ایرانیان آریائی! آنها نیز ایرانی شده‌اند.

فرماندهان اعراب فاتح، حتا دربسیاری ازخانواده‌ها یک عرب را نیز به عنوان مراقب و "بپا" گذاشتند که مواظب باشند یک باره ایرانیان فیلشان یاد هندوستان نکند و درخفا به دین آباء و اجدادی خود برنگردند. این خانواده‌ها موظف بودند که نه تنها اتاق و غذا و وسایل راحتی این فاتحین عرب ناظر درخانواده‌ها را فراهم کنند، بلکه رختخواب آنها را هم که اغلب زن و بچه آنان درمکه و مدینه مانده بودند، گرم کنند درنتیجه اینها ازهمان خانه وخانواده‌ای که وارد آن شده بودند و یا قوم خویشان آنها، یک یا دو وسه و چهار دخترنیز به عقد ازدواج خود درآوردند (البته این همسران باهم طبعاخواهرنبودند که عقد خواهران دریک زمان خلاف مقررات مسلمانان بود) درنتیجه اولاد آنان شد ازنسل عرب و اینها چون فاتح بودند وخود را آقا و ایرانیان را موالی می‌دانستند، خود را به شیوه ورسم اعراب مکی به ویژه قوم قریش که هم ثروت داشتند وهم نفوذ وهم کلید دار کعبه بودند پیامبر نیز ازقبیله آنان بود به این سبب، خود را بالاترازسایر اعراب می‌دانستند، به همین سبب خویشتن را"سید" و گاه "سیدقریشی" می‌خواندند و بدان افتخار میکردند که این هم ناشی از تعصب قبیله‌ای بود. اما با ظهوراسلام حتا آن نوع "سید" هم که به معنای "آقا" و "سرور"بود نه اولاد پیامبر، با فرمایش خود محمد، کمرنگ وبی اعتبار شد زیرا پیامبراسلام فرمودند که دراسلام ارزش سید قریشی و سیاه حبشی بستگی دارد به میزان تقوای آنها. به این ترتیب که اگر سیاه حبشی تقوای بیشتری ازسید قریشی داشته باشد براو ارجح است و نزد مسلمانان ارزش بیشتری دارد.


اما جهات و علل دیگری هم سبب شد که تعداد سادات درایران اشغالی رفته رفته بیشتر وبیشترشد، البته علاوه بر زاد وولد بین خودشان که بطورمعمول بیش از زاد وولد خود ایرانیان صاحب این سرزمین بود. بدین جهت که آنها احساس کردند ایرانیان درباطن از اعراب نفرت دارند وآنها را دشمن خونی دانسته وبه چشم فاتح سرزمین خود وزورگو به ملت، به آنها نگاه میکنند، اما نسبت به پیامبراسلام واولاد او احترام خاصی قاتل هستند. ازاین روی خود را فرزندان پیامبر و نوادگان اوخواندند و بدین سبب بود که "سید" منحصرشد به فرزندان پیامبر. درحالیکه به تائید گفته‌ها و نوشته‌های همین سادات و شیعیان، رشته سادات به زنان و دختران که رسید، قطع می‌شود به عبارت دیگر اگر مادرشما سید باشد، شما سید محسوب نمی‌شوید واگر چنین است، چگونه سید اولاد پیامبر را میتوان توجیه کرد؟ مگرپیامبراکرم دارای فرزند ذکوری بود که بشود چنین استدلال کرد که سیادت از طریق این فرزند ذکورادامه یافته و تا زمان ما رسیده است؟ مگرازپیامبرپس ازمرگ او تنها فاطمه باقی نماند که اوهم چهل روز پس ازفوت پیامبردرگذشت؟ و فرزندان او هم اعم ازپسرو دخترهمه ازتخمه علی بن ابیطالب بودند؟

سادات علوی

ازآنجا که شیعیان چندان به منطق و استدلال پایبند نیستند وبه جای آن تا بخواهید برای "ایمان" قدرمنزلت و ارزش واحترام قائل هستند، دراینجا ترفندی به کار بردند که خیلی راحت وآشکار می‌توان آن را رد کرد اما چون پای همان "ایمان" درمیان است، شیعیان هرگز وارد آن مقوله نمی‌شوند وبه دیگران هم اجازه دخول درآن را نمی‌دهند. آن ترفند و حقه بازی کدام است؟ آن‌ها ادعا کردند که تمام فرزندان علی ازسادات بوده‌اند و به این ترتیب بود که سلسله سادات علوی هم شکل گرفت وامام و امامت شیعه هم از آن نشات گرفته وادامه یافت و بلای جان مردم شد!

حال ازشما می‌پرسم مگرعلی بن ابیطالب فرزند پیامبربود که سید باشد؟ مگر نه این که، علی فرزند مردی بود به نام "عمران" که این نامی است رایج بین یهودی‌ها، اما برای آن که مسلمانان به ویژه شیعیان دچار توهمی نشوند که پدر علی امام نخست آنان وجد اعلای تمام امامان شیعی، یهودی بوده، به ویژه که پدرعلی تا آخر عمرنیز دیانت اسلام را نپذرفت، ازهمین رو علی را بعدها"علی بن ابیطالب" عنوان کردند، یعنی"علی پسرپدرطالب"! درحالیکه درابتدا او معروف بود به علی بن عمران. آیا این واقعا خنده دار نیست و لقمه را دورسرگرداندن وازآن سو بدهان گذاشتن را یاد آور نمی‌شود؟ چون نخستن پسرعمران "طالب" نام داشت، او را "ابیطالب"، یعنی پدر طالب می‌خواندند ودرنتیجه علی بن عمران را نیز بعدها برای ایز گم کردن، "علی بن ابیطالب" نامیدند. حال شما پی می‌برید که این علی، امام نخست شیعیان و جد اعلای یازده تن ازامامان آن‌ها، تاچه حد می‌تواند "سید"اولاد پیامبرباشد!

نوشتم که "عمران" پدر علی بن ابیطالب، به احتمال زیاد یهودی بود و این هم یکی دیگر از دلایلی بود که شیعیان برای آن که بتوانند این اعتقادات و حرف‌های بی ربط مربوط به سیادت را تقویت کنند وشایعات مربوط به یهودی بودن پدر او را نیزبپوشانند، شروع کردند به بزرگ کردن علی، تا جائی که علی در نظر شیعیان نه تنها ازپیامبرمعتبرتر، بلکه گاه حتا علی درپاره‌ای موارد ازخود "الله" هم قوی دست تر و معتبرترساخته و پرداخته شد و از آنجا بود که شاخه‌ای از شیعیان نیز پدید آمده ومعروف شدند به شیعیان علی اللهی!
اما سادات علوی بعدها توانستند با سوء استفاده از اعتقادات و باورهای ایرانیان، نسبت به سادات، با راه انداختن کشت و کشتاری، سلسله پادشاهانی هم در مازندران تاسیس و بساط حکومت خود را قرن‌ها، درآنجا پهن کنند و با توسل به کشت و کشتارمردم، این حکومت ظلم و جور و فساد را مدتها ادامه دهند.

تا فراموش نکرده‌ام، یک شاخه از سادات هم برمی گردد به قیام "مختارثقفی" و همکارش "ابراهیم اشتر" پسرمالک اشتر که درظاهربه عنوان گرفتن انتقام خون امام حسین و درحقیقت برای تاسیس سلسله حکومتی برای خود، مدتی پس از واقعه کربلا قیام کرده و دست به قتل عام کشندگان حسین بن علی زدند و آن عده‌ای که توانستند ازانتقام مختارمصون مانده وفرار کنند، خود را به ایران رسانده وبا این ادعا که ما فرزندان امام حسن و امام حسین هستیم وسید واولاد پیامبرو علی هستیم، از حساسیت مردم ایران نسبت به خاندان پیامبر سوء استفاده کرده، بدون آن که زحمتی بکشند ازمحل خمس و ذکات مسلمانان ایران به زندگی اغلب نکبت بار خود ادامه دادند وحتا گاه از راه تکدی، گذران زندگی کنند.


یحیی دولت آبادی درخاطرات خود می‌نویسد درایام مشروطیت، برای آن که دست کم بچه‌های این سادات را از گدائی در کوچه و بازار جمع کنیم که سبب آبرو ریزی مسلمانان و شیعیان شده بود، به پیشنهاد من مدرسه‌ای به نام "سادات" دریکی از کوچه‌های فرعی ظهیرالاسلام شاه آباد تاسیس کردیم که تحصیل در ان مدرسه، کاملا رایگان بود و روزانه دوبار نیزغذای گرم به این بچه سیدها به صورت رایگان داده می‌شد.

پیدایش سید موسوی

حال میرسیم به "سیدهای موسوی" و پیدایش آنها که شاخته دیگری از همین سید‌های دست ساز هستند. درطول تسلط اسلام برایران، به ویژه تسلط شیعیان، آنها با هرترفندی بود، دست به آزار اقلیت‌های مذهبی، به ویژه یهودی و زرتشتی زدند و گاه با تطمیع، گاه با تهدید، گاه از راه ازدواج ویا حتا جنگ و کشت و کشتار، آنها را وادار کردند که دست از پرستش ادیان اجدادی خود برداشته و به مذهب شیعه درآیند. درمیان زرتشتیان، بیشترین آنها از اهالی کرمان و یزد بودند که به ناچار مذهب خود را حتا گاه علی الظاهر ترک کرده و مذهب شیعه را پذیرفتند. اما درمیان خود و به صورت پنهانی همیشه تلاش داشتند که هم زبان فارسی وپهلوی را حفظ کنند و هم اعتقادات مذهبی دیرینه خود را.

یهودی‌ها تیره دیگری بودند که به ظاهر دین اسلام و مذهب حقه جعفری را که نام آن رویش به حق "حقه" آمده، پذیرفتند که هم جان خود را محفوظ دارند و هم ازپرداخت جزیه که برای یهودیان بسیار سنگین بود شانه خالی کنند. اما اینها دست به یک ترفند جالب زده و خود را نه تنها مسلمان، بلکه سید موسوی خواندند و استدلالشان هم این بود که ما فرزندان و پیروان موسی پیامبربزرگ هستیم که اسلام هم او را بعنوان پیشوا و پیامبری اوللعظم پذیرفته است و برای آنکه ما با دیگر فرق مخلوط نشویم، عنوان "موسوی" را برای خود حفظ میکنیم و جالب است که علاوه بر شیعیان موسوی، بسیاری از کردهای سنی هم عنوان "موسوی" را برای خود انتخاب کرده و آنرا نسل‌ها بعد نسل حفظ کردند!

این درحالیست که امام موسی کاظم که "سادات موسوی" خود را از اولاد او میدانند، ازهمه امامان شیعی، کمترعمرکرده است، البته غیر از امام دوازدهم که درکودکی به غیبت کبرا رفته است! و این امام موسی، بیشتر عمر خود را در زندان هارون الرشید، خلیفه نام آور عباسیان به سربرده و مشخص نیست که وی با این مشخصات چگونه توانسته است این همه اولاد و نواده ازخود باقی گذارد که این معضل را باید علمای اعلام و حجج گردن کلفت مذهب شیعه روشن بفرمایند!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy