چرا سردار شورالاسلام میخواهد بابانوئل در شهر بچرخاند؟
هادی خرسندی - ایران اینترنشنال
دنباله مصاحبه چالشی اینجانبه «خواهر ثاریه گشت الاسلام» با سردار «شورالاسلام» پر از مطالب مهمی میباشد که با اهمیت هم بوده است.
از وقتی که اینجانبه از شغل منکراتی خود در رابطه با حجاب به شغل جورنالیستی خود آمدهام، متوجه خیلی مسائل گردیدهام و به طرز زایدالوصفی در جریان خبرهای روز نیز قرار گرفتهام تا با قلم سحار خویش بنویسم. به همین دلیل گستاخانه از سردار میپرسم:
- هیچوقت تاحالا اسرائیل خواسته که شما را بکشد؟
مطالب بیشتر در سایت ایران اینترنشنال
رنگ از روی سردار میپرد و با رشادت زایدالوصفی جواب میدهد:
- سگ کی باشن؟ من چهل تا اسرائیلو میبرم سرچشمه، تشنه برمیگردونم.
من چون از مسائل میهنمان با اسرائیل در رابطه به چشمه، اطلاعی ندارم، میپرسم:
- کدام چشمه؟
از توضیحی که سردار میدهد متوجه میشوم مَثَلَش را فرمودهاند و چشمهای در کار نبوده. سردار دوباره میفرمایند:
- شوما ببین. من الان صحیح و سالم جلوی شوما نشستهام. نه سرطان دارم، نه کسی منو دزدیده. همینطور که میبینی، هیچکس هم منو نکشته، بنابراین هرچی نتن یاهو راجع به من بگه، دروغ محضه.
تلفن زنگ میزند. سردار چند تا از تلفنهای روی میز را برمیدارد و الو الو میگوید تا بالاخره تلفن زنگبزن را پیدا میکند:
- الو. بعله ... چی؟ ... غلط کرده ... بیخود اصلاَ اومده توی این کار ... نه جانم، الان کاج کریسمس فقط در انحصار سپاهه ... امسال هم همه رو فروختیم. یک مقدارش زیاد آمده که آن را هم در عید فطر و نیمه شعبان مجبور میکنیم مردم بخرند چراغانی کنند. در نتیجه هیچ سازمان و نهاد دیگه ای حق کاج نداشته، هرچی فروخته باشن پولش میره به سپاه. ... چی؟ ... فوتینا. جنگلشو ما کچل میکنیم سودشو اونا ببرن؟ .... نه جانم، کاج، سپاه - سپاه، کاج! ... بیخود درست کردهن. اون نهاد که کارش بابانوئل درست کردن نیست. بابانوئل که امام زمون نیست زرپ و زرپ درست کنن. ... ما خودمون هفتاد و دو تا بسیجی رو بابانوئل کردیم فرستادم توی مردم. ... نه، فقط هفتتاشونو شناسایی کردن کتک زدن... حالا اینا میخوان بابانوئلشونو چکار کنن؟
نمیدانم طرف مکالمه چه میگوید که سردار با خشم زایدالوصفتری میگوید:
- بهش بگو اگه روشو زیاد کنه پا میشم میام بابانوئل شونو ... لا اله ال الله، اینجا ناموس نشسته ... بله؟ .... میگم میام اون بابانوئلو میکنم توی ... استغفرالله .حیف که اینجا زن و بچه هستش ...
احساس بدی به من دست میدهد. احساس آرزوی نبودن. کاش در آن لحظه در آنجا نبودم. خودم را جمع و جور میکنم. بیش از پیش توی آستین و کاپشن و روسری و مقنعه و چادر فرو میروم و در صندلی خم میشوم، تا نباشم. تصمیم میگیرم بلند شوم چند دقیقه از اتاق بروم بیرون تا سردار تکلیف بابانوئل را معلوم کند، اما خوشبختانه گوشی را میگذارد.
بعد به تابلوی بالا سرش اشاره میکند که بیتی از معینی کرمانشاهی را خطاطی کردهاند و کلمه «سپاهی» در آن درشتتر و قرمزرنگ به چشم میخورد: «خانمان سوز بود آتش آهی، گاهی - ناله ای میشکند پشت سپاهی، گاهی»
- نمیدونن من سپاهیام. سپاهی! اینو یک شاعری توی کرمانشاه گفته. میگه یکنفر سپاهی گاهی پشتش با یک نالهای شکسته میشه. یعنی سپاهی جماعت باید مواظب باشه کسی ناله نکنه. یعنی نباس مهلت بده که طرف فرصت ناله پیدا کنه. این که رهبر معظم میفرماید «آتش به اختیار»، فقط واسه اهل منقل نگفته، واسه مام هست.
سردار بیت را دوباره میخواند و میگوید:
- حالا میگن این خرافاته. تازه باشه. خرافات واسه بشر لازمه. دلیلش همین امامزادههای ما. ما که مثل انگلستان درمان و بهداشت مجانی نداریم. این امامزادههام شفا ندن مردم باس برن بمیرن. البته حالا مردم هم باس حواسشون باشه که دیگه مثلاَ امامزاده نمیتونه بواسیر عمل کنه. یا اینکه یارو برای پروستاتش دخیل بسته به حضرت معصومه! بگو الاغ برو امام رضا یا شاهچراغ.
سردار میافزاید:
- میگم خرافات خیلی جاها باعث پیشرفت علم میشه. اختراع لامپ، مال خرافاته. خدابیامرز مادر بزرگ ادیسون خرافاتی بود بهش گفته بود توی تاریکی جنّ هست. این بچه هم ترسیده بود. همین که بزرگ شد اولین کاری که کرد لامپو اختراع کرد. فقط روی حرف خرافات مادربزرگش. در حالی که جنّ، تاریکی روشنی سرش نمیشه. من روز روشن هم زیاد جنّ دیدهم.
سردار سیگاری روشن میکند و میپرسد: «دودش اذیتت نمیکنه؟» میگویم: «شرمنده. خیلی اذیتم میکنه.» میگوید: «وقتی رفتی، پنجرهها رو باز میکنیم!»
سردار فراموش کرده که اتاقش پنجره ندارد. پکی میزند و میگوید:
- خدا بیامرزه ادیسونو، خیلی شبیه شوهر عمه من بود. قیافه ش مو نمیزد. یعنی اگر ادیسون سبیل میذاشت، توی خیابون با شوهر عمه من عوضی میگرفتنش. بهش میگفتیم عمو ادیسون. شکنجه گر ساواک بود، ولی مسلمون دوآتیشه. حضرت آقای خامنهای و آقا مجتبا را داده بودن بهش شکنجهشون بده.
- حضرت آقا مجتبا، اون موقعها به سنّ شکنجه رسیده بودن؟
- چیکار داری دخترجون. ما از الان باید به فکر رهبری آینده مملکت باشیم. شلاق که میرفته بالا، پایین نمیاومده، توی هوا آب میشده میچکیده روی پاهای آقامجتبا.
اشک در چشمهای سردار جمع میشود:
- حتماً باید آخوندا این حرفا رو بزنن تا باور کنین؟
من هم سعی میکنم چشمهایم اشکی شود و بغض کنم. این وظیفه ایست که ما در مقابل رهبری فعلی و آینده داریم. اما در اینجا یک سؤال کلیدی دارم که برای چالش سردار وارد ضبط صوت میکنم:
- سردار، خیال میکنید میرحسین و کرّوبی جایی در حکومت آینده دارند؟
به نظر میرسد که سردار منتظر این سئوال بود، زیرا به طور زایدالوصفی میگوید:
- اتفاقاً من پیشنهاد کرده بودم برای این دهه کریسمس، اینا رو ریش و کلاه و لباس بابانوئل بذارن که کسی نشناسه، توی شهر بگردن دلشون وا شه. گناه دارن بیچارهها. البته میگن توی اعتراضات اخیر میرحسین هم اومده بوده توی خیابون داد میزده.
سردار با انگشت به ضبط صوت اشاره میکند و تأکید مینماید:
- اینو حتماً توی مصاحبه لحاظ کن تا مردم بدونن چه دستهایی برای انحراف تظاهرات در کار بوده. مجاهدین و سلطنت طلبا، جبهه ملی، کانون نویسندگان، میرحسن و طرفداراش و جمال قاشوقچی!
- قاشوقچی هم بوده؟
- خودش که نبوده، ولی لابد طرفداراش ... ببین دختر، باهاس شلوغش کرد تا قضیه چیز بشه، لوس بشه، لوث بشه. الان مملکت خطیره. زبونم لال این حکومت که بیفته، تکلیف مقام رهبری چی میشه؟ توی حکومت بعدی که حقوق بازنشستگی بهش تعلق نمیگیره. با این سن و سال و جسم ناقص هم که نمیتونه واسه گذران بره روضه بخونه. میمونه رو دستمون. پس نباس بذاریم رژیم بیفته. خدارو خوش نمیاد.
بار دیگر اشک در چشمان سردار رقیقالقلب جمع میشود:
- باس همونطور که فرمودن بزنیم در حد لازم این جوونها رو لت و پار کنیم.
اشک بر گونه سردار چون مروارید غلتانی فرو میچکد و پایین میآید. به سبیل که میرسد، از کرده پشیمان میشود.
(دنباله دارد)
وزیر بهداشت: سال۹۹ سال سختتری خواهد بود