Tuesday, Jan 14, 2020

صفحه نخست » ترس و تردید نیروهای سرکوب

fear_014120.jpgعلی جلالی، روزنامه‌نگار و کارشناس اقتصادی - ایران اینترنشنال

با توجه به دوران حساسی که جمهوری اسلامی در این روزها و ماه‌های اخیر پشت سر گذاشته است و پیش رو دارد، یکی از بخش‌های مهمی که به شکلی ویژه مورد توجه ناظران قرار می‌گیرد نیروی حافظ امنیت نظام است که بنا بر تعریف ویژه‌اش در اصل ۱۵۰ قانون اساسی، وظیفه‌ای جز حفظ نظام حاکم ندارد و از این رو، نسبت به دیگر نیروهای مسلح کشور جایگاهی ویژه دارد و بر همین اساس هم حساسیت‌های خاصی بر فضا و موقعیت آن حاکم است.

این نیرو، که با نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شناخته می‌شود، وظیفه حفظ و گسترش حوزه اقتدار و نفوذ راهبردی نظام اسلامی در درون و خارج از مرزهای کشور را بر عهده دارد. حال، این نیروی موثر خود نیز از تاثیر‌پذیری مستثنی نبوده و به‌خصوص در سال‌ها و ماه‌های اخیر، دستخوش تاثیر عوامل داخلی و خارجی بسیاری قرار گرفته است.

00999.jpgدر نگاهی اجمالی، از اعتراض‌های سال ۱۳۸۸ تا امروز، در پی سرکوب پیاپی مخالفان و منتقدان نظام، نشانه‌هایی از سرخوردگی و حتی نگرانی نیروها و ریزش در بدنه بخش‌های اعتقادی و وفادار به این نیرو در رسانه‌های اجتماعی قابل مشاهده است. از خروج خانواده و فرزندان برخی نظامیان و دیگر نیروهای سطوح میانی از کشور گرفته تا حتی ابراز برائت برخی دیگر از رتبه‌های میانی از سرکوب مردم به‌ویژه در آبان ۱۳۹۸، پاره یا مخدوش کردن کارت‌های عضویت در ویدیوها و ابراز برائت و انزجار از روند سرکوب، همه نشان از تردید و حتی ترس از عواقب چنان خشونت و سرکوب شدیدی در میان نیروها دارد.

اما آنچه به‌تازگی اتفاق افتاد ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به این نیرو وارد کرد، کشته شدن بزرگ‌ترین سردار و متعهدترین و معتقدترین فرمانده این نیروی حساس، آن هم به دست بزرگ‌ترین دشمن رژیم یعنی آمریکا بود.

سوالی که ذهن بسیاری از تحلیلگران را به خود مشغول کرده این مساله است که سپاه پاسداران علی‌رغم چالش‌های فراوانی که داشت، امروز با این موضوع با چه مشکلاتی روبه‌رو می‌شود و در مسیر دشوار پیش رو با چه موانعی مواجه خواهد شد.

عوامل استهلاک و تضعیف

پیش از همه، باید توجه داشت در سال‌های گذشته، چه بر سر این نیرو آمده است تا بتوان تصویری، هرچند نه چندان دقیق، به دست آورد.

یکی از اولین عواملی که روی این نیرو تاثیر داشت نگاه و رابطه رهبر فعلی نظام با نیروهای پایه‌گذار و قدیمی سپاه پاسداران است که تحت تاثیر مشکلاتی است که در زمان جنگ بین سید‌علی خامنه‌ای و برخی فرماندهان سابق سپاه پاسداران وجود داشت.

آنچه از سوابق جنگ می‌توان دریافت این است که فرماندهان سپاه پاسداران در دوران جنگ به خامنه‌ای اهمیت چندانی نمی‌دادند و کسی او را جدی نمی‌گرفت. این امر به مذاق خامنه‌ای خوش نیامد و پس از به رهبری رسیدن او، که از نظر بسیاری از فرماندهان سابق با فشار و اصرار هاشمی رفسنجانی به این مقام دست یافت، بسیاری از فرماندهان زمان جنگ، از جمله محسن رضایی، از راس سپاه پاسداران برکنار و در بخش‌های دیگر مشغول به خدمت شدند و علی خامنه‌ای فرماندهانی جدید را که نزدیک‌تر و موجه‌تر بودند منصوب کرد و این موضوع به خودی خود باعث ایجاد شکافی نه چندان عمیق و مشهود اما موثر شد.

پس از این رویداد، فرماندهان سپاه با اشاره رهبر جدید انقلاب و کمک هاشمی رفسنجانی، به بخش‌های اقتصادی و سیاسی ایران دست یافتند و به‌مرور از نیرویی آرمان‌گرا و ارزشی به نیرویی آلوده در سیاست و اقتصاد تبدیل شدند تا جایی که در بسیاری موارد، با استفاده از توان نظامی خود دست به زورگویی و انحصارگرایی زدند و حضور خود را به رقبای سیاسی و اقتصادی داخلی و خارجی تحمیل کردند.

نمونه‌های بسیاری برای این مدعا وجود دارد، که در حوزه اقتصاد می‌توان به تسخیر باند فرودگاه امام خمینی با خودروهای زره‌پوش اشاره کرد تا رقیب ترکیه‌ای را از قرارداد تجاری خارج کنند و مهم‌ترین فرودگاه خاورمیانه را به انحصار خود درآورند. به دست گرفتن پروژه‌های بزرگ تولید و توزیع شبکه برق، پروژه‌های پالایشگاهی، استخراج نفت، واردات صنایع سنگین و سبک، حمل‌و‌نقل هوایی و دریایی، تولید خودروهای سبک و سنگین و حتی شبکه تولید و توزیع محصولات کشاورزی و کالاهای اساسی و حتی پوشاک، از مواردی‌اند که سپاه پاسداران حضور سنگین و انحصارطلبانه‌اش را بر حوزه اقتصاد تحمیل کرده است.

بر این اساس، سپاه پاسداران به شکلی گسترده درگیر مبادلات و فعالیت‌های اقتصادی و همچنین فساد موجود در این حوزه شد و از نیرویی ارزشی به نیرویی منفعت‌طلب و رانت‌خوار تبدیل شد، که ضربه‌ای بزرگ به ماهیت اصلی این نیرو وارد کرد تا وفاداری نیروها و فرماندهان از حوزه ایدئولوژیک به وفاداری مالی و منافع تجاری تغییر کند و حتی تمرکز این نیرو بر حفظ و گسترش ایدئولوژی انقلاب را از بین ببرد.

البته در کنار زدوبندهای اقتصادی و فساد گسترده، از جمله اختلاس‌های فراوان و پروار شدن اموال و ثروت امرای سپاه پاسداران و وابستگان آن‌ها، خبرهای میدانی حاکی از آن است که بخشی از نیروهای رده‌های میانی و پایین سپاه پاسداران به‌دلیل مشکلات مالی در گذران زندگی روزمره، دچار دلسردی شده‌اند و این وضعیت به‌تدریج به ایجاد شکافی عمیق میان نیروهای میدانی و ساده این نهاد و فرماندهان اصلی رسیده است.

اما در بخش سیاست، اتفاق دیگری رخ داد و حضور فرماندهان تسویه‌شده از نیرو در اردوگاه‌های سیاسی شناخته‌شده‌ به همراه نظارت دستوری بر فعالیت‌های حزبی باعث شد تا باز هم نیروهایی که وظیفه‌ای نظامی برای حفظ امنیت نظام داشتند به دسته‌بندی‌های سیاسی وارد و از خط اصلی‌شان دور شوند و در رقابت‌های سیاسی، بسیاری از نیروها مستهلک و حتی تسویه شدند.

این موارد و سایر عوامل باعث شدند تا برخی از نیروهایی که به ارزش‌های اولیه انقلاب و شعارهایش وفادار بودند دچار سرخوردگی و حتی انزجار از وضع موجود شوند. نویسنده این مقاله به تجربه شخصی خود در سال‌های همکاری با بخش لجستیک نیروی انتظامی، شاهد خشم، نارضایتی و حتی ابراز انزجار و تنفر برخی فرماندهان سابق سپاه پاسداران از نظام و حتی شخص رهبر نظام بوده است.

اما این همه ماجرا نیست و باید گفت که در برهه فعلی و پس از رویارویی نیروهای سرکوب با مردم در اعتراض‌های آبان ۱۳۹۸، برخی نیروها در سطوح مختلف دچار ترس، نگرانی و حتی تردید در دفاع از نظام شده‌اند.

ضربه سهمگین

اما امروز که ایران رودرروی نیروی نظامی آمریکا قرار دارد و در تقابل نظامی به‌دلیل کشته شدن سردار بزرگش به دست آمریکایی‌ها، می‌توان دریافت که سطح نگرانی‌ها و تردیدها در میان پرسنل این نیرو بیش از پیش شده است.

قاسم سلیمانی فرمانده‌ای بود که می‌توان گفت علی‌رغم عوامل ذکر‌شده که در ضعف ایدئولوژیک و ایجاد تردید در وفاداری نیروها موثر بود، هنوز به رهبر خود تعهد اعتقادی داشت و مهم‌ترین نظامیِ معتمد و نزدیک به او بود. سلیمانی تنها فرمانده‌ای بود که بدون هیچ محدودیتی در حلقه بسیار نزدیک رهبر قرار داشت و به‌نوعی از دیگر مسئولان نظام مورد‌اطمینان‌تر و به او نزدیک‌تر بود.

حال مقامی با این اهمیت در حمله‌ای ناگهانی حذف شد و این رویداد مهم غافلگیری سنگینی برای نظام و رهبر جمهوری اسلامی داشت.

بسیاری فکر می‌کنند کشته شدن این مقام نظامی باعث غافلگیری رهبر و نظام شده است، اما باید گفت آنچه باعث غافلگیری نظام و رهبر جمهوری اسلامی شد مرگ ناگهانی قاسم سلیمانی نبود، بلکه سطح واکنش آمریکا و شکل بازی آن‌ها در این برهه از زمان است که باعث این شک و غافلگیری در تهران شده است.

هم قاسم سلیمانی و هم رهبر نظام می‌دانستند که امکان کشته شدن این سردار نظام در میادین داخلی و خارجی بسیار است و بدون شک روزی فرا خواهد رسید، اما نحوه مرگ و زمان رویداد این امر، آن هم به دست نیروهایی که امروز رودرروی سپاه پاسداران در آن سوی مرزها جبهه منطقه‌ای جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار داده‌اند، برای نظام اسلامی و هوادارانش بسیار هولناک بود.

می‌توان حدس زد این غافلگیری با توجه به عوامل تضعیف‌کننده ذکر‌شده در این مقاله، تاثیری بسیار مخرب روی تمامی نیروهای سپاه پاسداران، از فرماندهان و نیروهای عالی‌رتبه گرفته تا نیروهای میانی و پایین‌رتبه، خواهد داشت.

حال با توجه به تاثیر‌گذاری نیروی نظامی یکه‌تاز سپاه پاسداران در ایران، می‌توان توقع داشت که به همان اندازه و بنا بر قاعده‌ای طبیعی، تاثیرپذیری متقابل هم داشته و در حوزه‌هایی که این نیرو درگیر است باعث بروز چالش‌های آتی خواهد شد. در این مقطع است که با توجه به توان، سرمایه و اندوخته‌های مالی و معنوی این نیرو، که به‌شدت تاثیر‌گرفته از آلودگی‌های اقتصادی و سیاسی است، و همچنین ترس از کشته شدن دیگر مقام‌های ارشدش، سقوط رژیم و شکست در جنگی احتمالی در برابر آمریکا، مشخص خواهد شد تا چه حد قدرت ایستادگی و یاری نظام سیاسی و حامیان معنوی‌اش را دارد.

با رویدادهای اخیر، منطقی است که نمی‌توان توقع داشت در حوزه‌هایی مانند سیاست خارجی و تقابل با دشمنان خارجی، آن هم در غیبت مغز متفکر و هوشمند و همچنین معتقد و متعهد به نظام، قاسم سلیمانی، این نیرو که به‌شدت آسیب‌پذیر شده است از نفوذ و حتی روابط پنهان با دیگر قدرت‌های خارجی حتی متخاصم مصون بماند.

وضعیت نامطمئن

در این‌جا باید به چندی پیش باز‌گشت و به این نکته توجه داشت که هرچند پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی و در پی سرکوب آبان ۱۳۹۸، از گوشه و کنار سخنان و خبرهایی نه چندان مستند درباره نشست‌های مخفیانه و پشت درهای بسته میان فرماندهان ناراضی سابق و نیروهای میانی و بدنه به گوش رسید، بدون استناد به این شنیده‌ها و شایعه‌ها نیز می‌توان دریافت که نیروهای سپاه پاسداران در سطوح مختلف، از فرماندهان ارشد قدیمی گرفته تا جدید و حتی افسران سطوح میانی و بدنه تا سربازان وظیفه، در مورد آینده خود به‌شدت نگران‌اند، تا جایی‌که این نیروها را به تلاش برای درک وضعیت و یافتن راهکارهای ضروری برای روز مبادا واداشته است.

از اخبار تاییدنشده مربوط به پیش از کشته شدن قاسم سلیمانی، می‌توان به نشست‌های فرماندهان قدیمی سپاه پاسداران در شهرهای مذهبی قم و مشهد و جلسات اعضای بدنه این نیرو در برخی هیات‌های مذهبی و حسینیه‌های مختلف در شهرستان‌ها اشاره کرد که به‌خوبی بیانگر این موضوع است که این نیروی نظامی آلوده در تمامی بخش‌ها و حوزه‌های کشور، بعد از کاهش یا قطع منابع مالی بر اثر تحریم‌ها و نبود دلارهای نفتی و لغو قراردادهای بادآورده تجاری و اقتصادی، برای حفظ نیروهای خود با چالش مواجه شده است. سرکوب و کشتار مردم در اعتراض‌های و کشته شدن قاسم سلیمانی چالشی مضاعف است بر ناتوانی این نهاد در تامین معیشت نیروهای اصلی و بدنه‌اش و این نیرو توان پاسخگویی به سوال‌ها و تردیدهای پیش‌آمده و رویارویی با چالش‌های جدی امنیتی پیش رو را ندارد.

موارد مطرح‌شده در این‌جا، علی‌رغم حس وطن‌دوستی نیروها، این نکته را هم یادآوری می‌کند که ایرانیان بر اساس تجربه تاریخی، در صورت تشخیص نابودی احتمالی در برابر هر تهدیدی، به‌جای رویارویی به لاک خود فرو می‌روند و با تن دادن به شرایط سخت، خواستار گذار و تغییر و تحمل وضعیت خواهند بود، که حتی سپاهیان نیز از این امر مستثنی نیستند.

حال باید دید در رویدادهای پیش رو، سپاه پاسداران بدون حضور سردار بزرگ خود و همچنین با رهبری که به‌شدت زخم‌خورده، خشمگین و عصبی است، چگونه می‌تواند از نظام، انقلاب و ارزش‌هایی که دستخوش آلودگی‌های بسیار شده است دفاع کند و آیا واقعا در پیروی از رهبر، توان سابق را خواهد داشت؟



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy