خبرگزاریهای رسمی در داخل ایران نامش را قلم گرفتند و حتی رسانههای سینمایی هم او را سانسور کردند، چرا که او بیپروا بود.
نوری کسرایی، ستاره سینمای دهه پنجاه که آغاز خوبش در نقش «ترانه» در فیلم خوشساخت جلال مقدم، «پنجره»، در کنار بهترینهای هنر و ادبیات آن روزگار نوید ستارهای متفاوت را میداد، در سن ۶۸ سالگی بر اثر ایست قلبی در تهران درگذشت. آن هم در حالی که پیکرش دو روز بیکس و تنها در خانه رها شده بود. سالها پیش خودش هم گفته بود که «گوشهگیر و منزوی» است.
سال ۵۵ خورشیدی در مجله ستاره سینما در قامت «سکسیترین ستاره سینمای ایران» از وضعیت رایج سینما گلایه کرده و گفته بود آنهایی در سینما مطرحاند که هنرپیشه شدن را در لخت شدن میدانند.
با نگاهی به کارنامه نوری کسرایی به جرئت میتوان گفت در دوران حضور محدود و مهجور خود بر پرده سینما، از میان ۱۸ فیلمی که بازی کرده، تنها هفت فیلم به سینمای تجاری تعلق دارد و باقی، حضور در مقابل دوربین کارگردانانی است که یا به موج نوی سینمای آن روزگار تعلق داشتند یا در مرز میان سینمای نوپرداز با گوشهچشمی به سینمای تجاری آن روزگار تجربههای متفاوتی را رقم زدند.
***
اکنون در گفتوگویی با علی عباسی، تهیهکننده متفاوت آن سالها که نوری کسرایی را با نقش ترانه در فیلم «پنجره» به سینما معرفی کرد، از یکی از ستارگان جدی و مهجور سینمای پیش از انقلاب حرف زدیم:
***
در دسته اول میتوان به کارگردانانی اشاره کرد چون جلال مقدم، پرویز صیاد، بهمن فرمانآرا، امیر نادری و شهیار قنبری در تنها اثر سینماییاش «شام آخر». در دسته دوم نیز سینماگرانی چون محمد متوسلانی، عبدالله غیابی، هادی صابر و علیرضا داوودنژاد جای دارند.
ستاره «رکگو و نترس» آن سالها همواره نگاه نقادانهاش را از سینما دریغ نکرده بود و معتقد بود که ستارگان سینمای آن دوران «عروسکهایی بیش نیستند».
اما به قول خودش جبر زمانه و نیاز به ماندن، او را به حضور در چند فیلم تجاری مانند «آبنبات چوبی»، «رفیق»، «جنجال»، «تیغ و ابریشم» و... مجاب کرد.
نوری کسرایی در پاسخ به پرسشی دربارهٔ اینکه از نامیده شدن به عنوان یک «ستاره سکسی» ناراحت نیست گفته بود: «نه به هیچ وجه، چون اولاً سکس جزئی از زندگی را تشکیل میدهد و ما هم بر روی پرده سینما نوعی زندگی را ارائه میدهیم و من هیچگاه یک ستاره سکسی مبتذل نبوده و نخواهم بود».
خانم کسرایی در حالی تن به این گفتوگو میدهد که در انتظار نمایش آخرین فیلم خود، «شارلوت به بازارچه میآید» به سر میبُرد. فیلمی از یک کارگردان جوان و بار دیگر حضور در برابر جمشید مشایخی که با او فیلم ماندگار «شازده احتجاب» را کار کرده بود.
به روایت نوری کسرایی، «به جز چندتایی فیلمساز جوان و خوب» که با نگاهی به کارنامهاش میتوان نام آن را حدس زد، باقی فیلمسازانی نبودند که او بخواهد دربارهٔ آنها حرف بزند.
نوری کسرایی در سالهای پس از انقلاب در ایران ماند و، در تنهایی، روزگار را به دور از جنجال و هیاهوی سینما سپری کرد. سالها پیش تلاش کردم با او گفتوگویی انجام دهم. رد پایش را بهمن فرمانآرا به من نشان داد، اما این گفتوگو که قرار بود مجموعهای باشد برای مجله «ایرانجوان» هیچگاه به سرانجام نرسید.
وقاحت فرمانده هوافضای سپاه