همیشه شنیدهایم که هر جامعهای لایق همان حکومتی است که دارد، اما برای خودمان باور نداشتهایم.
همیشه از عرب و ترک و افغان و... خود را برتر دانستهایم ولی خود را هرگز نژادپرست ندانستهایم!
خود را دموکرات خوانده و هوادار دموکراسی دانستهایم ولی حتی در نزدیک ترین حلقه ارتباطی مان هرگز به نظر همراهمان احترامی نداشته و نظر خود را برتر و برحق دانستهایم.
ادعاهایمان زمین و زمان را پر کرده ولی در پایهای ترین مبانی اتحاد برای مبارزه با پلیدترین و جنایتکارترین حکومت جهان، قادر به ایستادن در کنار هم نبودهایم.
فریاد آزادی خواهی مان گوش فلک را کر کرده، ولی در هیچ یک از سازمانها و گروههای سیاسی مان نه تنها از آزادیخواهی نشانی نداشتهایم، بلکه حتی دست به کشتار یکدیگر زدهایم.
شعارهای مبارز بودن و دادخواهی مان از بیداد حاکمان فراگیر است، اما هرکه در این راه کوشیده با انواع و اقسام ترفندها تلاش در سنگ اندازی در راه او و متوقف کردن او بهر طریق ممکن داشتهایم.
حتی اگر کس یا کسانی در این معرکۀ ابتذال گوششان بدهکار اراجیف مان نبود و براه خود کوشیدند و جنایتکاری چون حمید نوری را به دادگاه کشاندند، بر آنها تهمتها و ناسزاهایمان خواهد بارید و شرم نخواهیم کرد!
ترس بر وجودمان مستولی شده و هر که را شهامت سخن گفتن مانده به راحتی با انگِ "از خودشان است" میآزاریم و تا جانش از دست نرفته، همانند محمد نوری زاد که در آستانه از دست رفتن است، با شک و تردیدها و اینکه اگر از خودشان نیست چرا او را نکشتهاند، منتظر مرگش میمانیم. صد البته بعد از مرگ، او را ستایش خواهیم کرد!
خود را "پیشگام" و " چپِ پیشرو" و "معتقد به فلسفه علمی" و آگاه به مبارزه طبقاتی و ضد "امپریالیست" و "استعمار" و "استثمار" که در کتابها خواندهایم مینامیم و یار رژیمی که از قعر ۱۴۰۰ سال پیش برآمده شدهایم و در سیاستهای ارتجاعی حکومت بنام مبارزه ضد امپریالیستی، همصدایش میشویم.
اکثرمان در چهل سال و اندی حکومت این تفالههای تاریخ، دچار رخوت و بی عملی بوده و جز شعارهای گاه و بیگاه در جمع دوستان و خانواده برای خودارضائی، قدمی واقعی و موثر برنداشتهایم، اما هر آنکه دچار این رخوت نبوده و تلاش و حرکت داشته را بر نمیتابیم. زیرا او آینه ایست که بی عملی ما را مینمایاند، پس شکستن آینه را روا میداریم.
هرکدام که تحصیلی کردهایم به ناروا خود را "روشنفکر" مینامیم و برای یافتن معنای روشنفکر نیز به خود زحمت نمیدهیم و به سبب همین ناآگاهی ما، رژیم آخوندی تمام سیاستهای خود را براحتی برما اعمال میکند و ما را به سازش میرقصاند و میرقصیم.
میگوئیم به برابری زن و مرد ایمان داریم ولی مبارزه زنان برای آزادیهای انسانی اولیهشان را به سوسولهای مرفه بی درد نسبت میدهیم! البته در برابر سرکوبشان بوسیله مزدوران رژیم، حتما سعی میکنیم تا با تلفن دستی مان فیلم بگیریم که از غافلۀ تمدن عقب نمانیم!
از آخوندهای حاکم ابراز انزجار میکنیم اما از همان فرهنگ کثیف جنسیتی آنان که بر زندگی و زبان و عمل مان حاکم شده استفاده میکنیم. اگر بخواهیم که ببینیم کافیست نگاهی به دنیای مجازی و نظر دادنهای انزجار آور و مملو از فحاشیهای جنسی بیندازیم که تحصیل کرده و عامی، چه مردان و حتی خود زنان در این لجنزار یکسان گرفتارند.
بر انقلاب کردههای چهل سال پیش با تمام محدودیت هائی که در آگاهی یابی و دستیابی به اطلاعات وجود داشت انتقاد میباریم و آنان را مسبب بدبختیهای خود مینامیم، ولی خود به موسوی و کروبی که شعارشان احیای "دوران طلائی امام" جنایتکار و دهه خونین ۶۰ است رای میدهیم. همان امام دجالی که به حکمش، ۴۰۰۰ نفر اسیر در زندان را به مسلخ بردند. تازه بعد از آن سرکوبِ ۸۸ باز هم به روحانی که در تمام دوران این حکومت ضد بشری، عنصر امنیتی رژیم بوده "رای" میدهیم و هرچند به روشنی میشنویم که میگویند: " مهم نیست به کی رای میدهید، فقط بیایید و رای بدهید"، یعنی تنور انتخابات ما را گرم کنید که بعد ما در مذاکرات خود را نماینده ایران بنامیم، باز هم میرویم و رای میدهیم و انگشت رنگی خود را هم به علامت افتخار به معرض تماشا میگذاریم
از خفقان حاکم ناراضی هستیم ولی اگر "عَرَق و وَرَق و هائیده" مان براه باشد، بر تخریب سرنوشت و آینده فرزندانمان و سرزمینمان و امکان زیست مردمانمان براحتی چشم فرو میبندیم.
از حکومت مذهب و دین و بُکن و نَکنهایش به تنگ آمده، یا به خارج از کشور پناه بردهایم و یا در حسرت آن آزادیها در ایران ماندهایم، اما در عاشورا و تاسوعا و محرم و صفرش حتما شرکت میکنیم و شله زرد و سفره نذری را هم از یاد نمیبریم! اربعینش که دیگر جای خود دارد و چند صد هزار نفری همراه رژیم میشویم!
فریاد مان از وجود داعشهای سنی بر آسمان میرود و آنان را مظهر ارتجاع و جنایتکاری مینامیم ولی به داعشیان شیعه حاکم بر خودمان چشم بستهایم. همان داعشی که سرو دست و پا میبرد و شلاق میزند و از کوه به پائین پرت میکند و ما تمامی این جنایتها را در کشور خودمان که تحت لوای قانون مکتوب هم دارد اجرا میشود نمیبینیم و قاسم سلیمانیِ تبهکار و خونریز و جنایتکار را سردار ملی مینامیم و به عزایش مینشینیم!
به ساز رژیم در ترساندن از کشتار مردم بوسیله داعش میرقصیم و به یک جمع و تفریق ساده در ذهنمان هم میدان نمیدهیم که این رژیم در طی سه روز، در اعتراض مسالمت آمیز مردم به جان آمده بیش از ۱۵۰۰ تن را با تیر مستقیم میکشد و ۷۰۰۰ تن را به زندان میاندازد و عزاداری بر عزیزانمان را هم ممنوع میکند، خانواده قربانیان را هم به اسارت میگیرد، در همان حال برای بدرک واصل شدن جنایتکار محبوب رهبر، مراسم عظیمی میگیرد و جنازه را شهر به شهر میبرد و ۶۰-۵۰ نفری هم در ازدحام کشته میشوند! صدقه سر رهبر و قاسم سلیمانیش!
هواپیمای مسافربری را با ۱۷۶ تن سرنگون و همه را میکشد، با اتوبوسهای اسقاطیاش مستمرا بیست تا سی تائی از مردم را در هر سفری میکشد و با عدم رسیدگی به جادهها و عدم آموزش لازم به مردم برای جلوگیری از تصادفات و رانندگی مطابق قواعد، فقط در سال نود و هفت، ۲۸ هزار کشته در جادهها که به معنای داشتن حدود ۶۰۰ هزار مجروح و معلول است بروی دست مان میگذارد و باز ما به جان قاسم سلیمانی و مبارزه ادعائی او با داعش دعا میکنیم!
فکر میکنم ما مردم ایران با دگردیسی فرهنگی این چند دهه مان، بعد از سقوط اینها، تازه مبارزه مان آغاز میشود تا با رسوبات فرهنگی و مذهبی و دوروئیها و دروغگوئیها و ناراستیهای رسوب کرده در خود مبارزه کنیم.
بیایید زندگی در خطرِ مرگِ زندانیان در اعتصاب غذا را فراموش نکنیم. بیایید در حد توان خود صدایشان باشیم.
منیژه حبشی
<