Sunday, Feb 23, 2020

صفحه نخست » کرونا گفت من طلبه‌ام، اول رفت قم، هادی خرسندی

khorsandi2_022320.jpgمی‌دانید که مادر حضرت معصومه فرانسوی بودند؛ یک امامزاده در پاریس می‌سازیم

هادی خرسندی - ایندیپندنت فارسی

(در سلسله مصاحبه‌های «بیله دیگ - بیله چغندر»، خواهر ثاریه گشت‌الاسلام، خبرنگار مخصوص گشت ثارالله، با قلم سحرآمیز، سردار شورالاسلام رئیس روابط عمومی‌«سازمان تولید امامزاده در سپاه» را به چالش می‌کشد. اینک ادامه آن)

بخش دهم

بسم الله الرحمن الرحیم. عجل الله تعالا فرجه. با برادر عکاس در محوطه قرارگاه در انتظار سردار شورالاسلام بودیم که تانک و زره‌پوش عظیم‌الجثه‌ای شبیه نفربر جنگی از دروازه بزرگ وارد شد و نزدیک ما متوقف گردیده و سرپوشی که مثل دَمکُنی بود از روی چاهک تانک بالا رفته، نیم‌تنه سردار گرامی ‌که کلاهخود بر سر داشته از اعماق آن بیرون آمده، برای ما دست تکان داده و دوباره به اعماق فرو رفته و دمکنی روی آن برگشته، سپس تانک زره‌پوش دور زده و رفته و دور شده و به طرز زایدالوصفی از دروازه پادگان خارج شده و سردار را برده و ما حیرت زده نگاه نموده تا اینکه آجودان سردار به ما نزدیک شده و اظهار داشت: «به خاطر جلوگیری از کرونا، سردار این هفته مصاحبه را کنسل نمودند. بروید منزل، تلفنی مصاحبه کنید.»

اینجانبه خیلی ناراحت شدیم و برادر عکاس به اینجانبه گفت ناراحت نباش. سپس رفتیم منزل و تلفنی مصاحبه نمودیم.

- الو، سردار بسم الله الرحمن الرحیم.

- الو، الحمدلله رب العالمین.

- الو، سردار شورالاسلام عزیز، نظر شما راجع به بیماری کرونا چه می‌باشد؟

- الو، نظر من این می‌باشد که مهم نمی‌باشد. اینهمه کروناهراسی جایز نیست و ملّت مقاوم ما نباید بترسد.

- الو، ولی در شهر قم کشتار کرده.

- بعله. می‌دانید که این بیماری از شهر ووهان در چین آمده و از آنجا که ویروس کرونا شاعر مسلک است، دنبال قافیه بوده. از شهر ووهان رفته به شهر سوهان. مردم درآورده‌اند.

- الو،‌ها‌ها‌ها...

- البته خواهر، من این را به مزاح عرض کردم. ولی چیزی که هست، این ویروس چون احساس طلبگی می‌کرده، به محض ورود به ایران، عازم قم شده.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

- این هم مزاح بود سردار؟

- خیر، این طنز بود! ولی واقعیت این است که حرمت انقلاب ما را نگه‌داشت. یعنی از فردای ۲۲ بهمن شروع کرد آمدن. حالا بعضی‌ها می‌گویند از ده روز قبلش آمده بوده، یعنی ۱۲ بهمن.

- یعنی سالگرد ورود امام خمینی؟

- شما این را ننویس، ولی بنویس آن چند نفری که تلف شدند، قصور خودشان بوده. این‌ها دیر خودشان را به حرم حضرت معصومه رسانده‌اند. یعنی به جای اینکه بروند حرم، رفته‌اند مریضخانه. حماقت این مردم اندازه ندارد. حضرت معصومه خودشان وقتی مریض شدند مریضخانه تشریف نبردند.

- با اینکه اون موقع حرمی‌ هم برای ماچ کردن وجود نداشت.

- بعله، همینطوره خواهر. برای همین است که سازمان تولید امامزاده سپاه، با جدیت طرح افزایش امامزاده را دائم پیگیر است. بخصوص امامزاده‌هایی که به همین حضرت معصومه مربوط است.

- علیهاسلام ...

- بله، علیها سلام را گفتم. صدا نیامد؟

- سردار گرامی، من گفتم به جای شما. فرقی نمی‌کند.

- خیلی هم فرق می‌کند. ما نظامی‌ها، اسم اولیا طاهرین و ائمه اطهار را که می‌بریم، بلند می‌شویم، می‌زنیم بالا. سلام نظامی. در همین حالت بلند شدن، در حال نیم خیزی، علیهاسلام و علیه‌السلام را شلیک می‌کنیم. فقط یک مورد هست که از این قانون تمرّد می‌کنیم، آن هم وقت ذکر نام رسول الله، ابوالقاسم محمد، خاتم النبیین، حضرت ختمی‌ مرتبت، محمد ابن عبدالله، سراج دین و المومنین، ناجی عالم و آدم، رسول اکرم و اعظم الو صدا میاد؟

- بله سردار، صدا میاد.

- خلاصه، چی داشتم می‌گفتم، رسول اکرم و اعظم محمد ابن عبدالله حضرت خاتم النبیین ...

- این‌ها رو فرمودین.

- باشد خواهر. کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند. این مصاحبه‌ها را روی اینترنت خیلی‌ها می‌خوانند. به هرحال در مورد رسول الله صلوات می‌فرستیم ولی برای ائمه اطهار علیه السلام و علیهاسلام روشاخشه.

- صحبت از امامزاده سازی بود. امامزاده‌هایی که به حضرت معصومه مربوطند.

- علیهاسلام! ... ببین، شما علیهاسلامش را نگفتی.

- - آخه حواسم رفت به ...

- عیبی نداره. سورِت جا! به هرحال به خاطر مادر حضرت امام رضا علیه السلام که مادر حضرت معصومه علیهاسلام هم بوده و فرانسوی تشریف داشته‌اند، ما به زودی در پاریس امامزاده نجمه خاتون علیهاسلام درست می‌کنیم. طبقه چهاردهم یکی از تورها، یعنی آسمانخراش‌های وسط شهر را گرفته‌ایم که خوشبختانه مجوز ساختن گنبد و گلدسته را روی پشت بامش توانستیم از شهرداری پاریس بگیریم.

- مبارک است سردار.

- چون چهارده طبقه بود، به نذر چهارده معصوم گرفتیم. اتفاقاً خوب است. توی آسانسور هر طبقه، شمایل و فرمایشات یکی از چهارده معصوم را می‌گذاریم.

بدون اینکه قصد کنف کردن سردار را داشته باشم، اینجانبه گفتم:

- ولی سردار گرامی، چهارده تا آسانسور که نیست. یک آسانسور است که در چهارده طبقه بالا و پا‌یین می‌رود.

سردار با دلخوری گفت «فکر نکنم.» سپس به طور زایدالوصفی تصمیم به قطع مکالمه گرفته به طوری که اینجانبه با هوشمندی سئوال نمودیم:

- راستی سردار، از همه تأسف‌آورتر تعطیل حوزه علمیه قم به خاطر کرونا می‌باشد.

- الو. بعله. می‌دونید چند درصد ضررِبهره اسلامه هر روزی که حوزه علمیه تعطیل بشه؟ یعنی خط زنجیر تولید آخوند متوقف می‌شه، اون هم در شرایطی که حتی فرمانده کل قوای ما هم یک روحانی بزرگه که به جای قپه و ستاره، اگر تف هم بکنه به سردوش‌مان، درجه ما می‌ره بالا و افتخار می‌کنیم.

- سردار گرامی، باید از اول با کرونا به شدت برخورد می‌کردید. برخورد خود شما با کرونا چگونه بوده است؟

سردار مدتی سکوت را چاشنی کلام کرده و افزود:

- من مثل یک سردار برخورد کردم!

- الو، عجب.

- الو، عجب جمال شماست.

با احتیاطی زایدالوصف گفتم:

- پس آن تانک و زره‌پوش ...؟

سردار با سرعتی زایدالوصف حرفم را قطع کرده و موضوع را عوض نمود:

- بله، تانک و زره‌پوش و نفربر خوشبختانه برای زمان جنگ زیاد داریم. در زمان صلح هم اگر دیده باشید همین پریروزها ریاست محترم قوه قضائیه با جت خصوصی سفر فرموده بودند.

- جت خصوصی؟

- بله، عکسش هست.

- لابد خیلی جناب آقای رئیسی کیف زایدالوصفی کرده باشند.

- بله. از ایشان بیشتر خلبان جت کیف زایدالوصفی کرده که جوّگیر شده. خودش هم از خلبان‌های تعلیم دیده حوزه بوده. بنابراین به عشق حضور مقام قضائی، عملیات آکروبات با جت انجام داده. نود درجه از هر طرف چرخیده. کج و راست شده. خودشیرینی کرده. سه تا معلق زده که تمام جت سه بار سر و ته و بالا و پایین شده. با چه مهارتی.

- پس برای طلاب حوزه‌های علمیه ما جای بسی افتخار می‌باشد که یک طلبه، خلبان ماهر شده. لابد بعد از این پرواز، حسابی تشویقش کرده‌اند.

- نه خیر. الان در زندان است و قرار است به شدت با او برخورد شود. آخر زبان بسته حواسش نبوده که وقتی دارد آکروبات می‌کند حضرت آقا در توالت هواپیما تشریف دارند.

- خدا مرگم بده. چه بر سر مقام محترم قوه قضائیه آمده؟

- چه به سرشان آمده معلوم است. خیال کرده‌اند دوباره انقلاب شده.

مدتی ارتباط تلفنی قطع می‌شود. به نظر می‌رسد سردار در حال رفتن ریسه می‌باشند. اینجانبه هم که سعی در نرفتن ریسه داشتیم، بطور زایدالوصفی یواش ریسه رفتیم. بعد از پایان خنده و ریسه پرسیدم:

- سردار گرامی، چه مجازاتی برای شیرینکاری این خلبان در انتظار است؟

- قصاص. قصاص اسلامی!

- جدّی؟

- بعله. فعلاً آقای رئیسی دارد خلبانی یاد می‌گیرد.

- جالب است سردار. ممکن است اطلاعات بیشتری بدهید.

- باشد برای بعد. من فعلاً باید از توی این تانک بیایم بیرون.

- هنوز آن تو تشریف دارید سردار؟

- بین خودمان بماند. این کلاهخود هم سنگین ... کرونا هم در کمین ...



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy