عصرایران؛ مصطفی داننده- دوران حصر کرونایی دوران دلتنگی است. دلتنگی برای عادیترین اتفاقهای زندگی، مثلا دست دادن، روبوسی کردن، صف ایستادن در نانوایی یا خوردن نان داغ بعد ازخرید، مترو سوار شدن، قدم زدن، غذا خوردن در ساندویچیها و رستورانها، سرکار یا مدرسه و دانشگاه رفتن، باشگاه رفتن، و هزار و یک دلتنگی دیگر.
دل خودم لک زده است برای آرنجهایی که در مترو همچون نیزه به پهلویم فرو میرفت. دلم لک زده برای پیاده رویهایی بعد از کار و دیدن آدمها.
خیلی از ما شاید از رفتن سرکار و دیدن هر روز، هر هفته ، هر ماه و هرسال همکارانمان خسته شده بودیم. حالا اما برای همه لحظات خوب وبدی که با آنها داشتیم دل تنگ شدهایم.
خیلی از مدرسهایها که از درس و معلم فراری بودند، دلشان لک میزند برای نشستن پشت میزهای مدرسه. دانشگاههایی که لحظه شماری میکنند کلاس بداخلاقترین استادشان تشکیل شود و آنها هم حاضری بخورند.
کرونا با همه بدیهایش به ما نشان داد که ساده ترین اتفاقهای زندگی هم میتواند تبدیل به بزرگترین دلتنگیها شود چه برسد به لحظات و اتفاقهای مهم زندگی.
کرونا با تمام بدیهایش و همه داغهایی که به دل ما گذشت نشان داد که زندگی آنقدر هم جدی نیست که ما جدیاش گرفتیم. به همین راحتی با یک ویروس تمام آنچه ساختهایم نابود میشود.
زندگی برای لذت بردن است. بعضی از ما آنچنان زندگی را به خود سخت گرفتهایم که حتی برای انجام کوچکترین کارها هم یک دور شکنجه را تجربه میکنیم.
شاید باید از کرونا ممنون باشیم که به ما یادآور شد، قدر زندگی را بدانیم. قدر همه آنهایی که دوستشان داریم و حالا نمیتوانیم آنها را ببینم. شاید نوروز برای همه ما تبدیل به عادت شده بود. عادت دیدو بازدید بدون توجه به فلسفه و چرایی این دیدارها. حالا اما نمیتوانیم به دیدار پدربزرگ و مادربزرگها برویم چه برسد به اقوام دورتر و دورتر.
شاید باید از کرونا ممنون باشیم که به ما یادآور شد که حتی اگر قدرت و پول هم داشته باشی ناگهان ویروسی از راه میرسد و زمینگیرت میکند و تو نمیدانی این ضربه را از کجا خوردی.
کرونا دیر و یا زود میرود و آنچه میماند برداشت ما از زمانه کرونایی است. اگر به همان سبک قدیم زندگی کردیم و دوباره شدیم همان که بودیم قطعا باختهایم اما اگر از لحظه لحظه زندگیمان لذت بردیم و برای خودمان زندگی کردیم نه حرف مردم، اگر دنیا را آنقدر جدی نگرفتیم، قطعا پیروز و فاتح دوران سختی خواهیم بود.
سالی که برما گذشت سال بلوا بود اما یادآوریها مهمی برای ما داشت که مهمترین آن جدی نگرفتن و لذت بردن از زندگی بود.
به قول سهراب:
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم/ زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت/ زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست.....