مرتضی بابایی فتلکی - انتخاب
این روزها در کنار مسائلی همچون تورم، بیکاری و اخیرا شیوع بیماری ویروسی کرونا، یک سری پدیدههای پنهان در فرهنگ جمعی ایرانیان در حال شکلگیری است که شاید در چند سال آینده بازنمودهای آن را در نابودی بافتار اجتماعی ببنیم. شاید پیشتر «جشن طلاق» را برخی از ما شنیده بودیم و حتی در برخی فیلمهای سینمایی کمدی کشور، در سکانسهایی به آنها پرداخته شده بود اما اکنون پدیدهای دیگر در حال ظهور است تحت عنوان «ختمپارتی»! شاید باورش سخت باشد جشنی برای مرگ عزیزان با حضور دوستان و البته همراه با سازوکاری خاص. با نظر به این مقدمات در نوشتار حاضر هدف این است که این دو پدیده مورد کنکاش و واکاوی انتقادی قرار گیرد و نشان داده شود که در چه سراشیبی فرهنگیای قرار گرفتهایم.
فرهنگ امری ذاتی با برساخت شده
فرهنگ در دایره لغات کهن پارسی مشتق از دو جز فره (پیش) و هنگ (کشیدن) است. بی دلیل نیست که ایرانیان باستان فرهنگ را «پیشرفت» می دانستند. حقیقتا اینچنین است هر ملتی که فرهنگی غنی و پویا داشته است همیشه پیشتاز بوده و دست بالا را در عصر حال خود داشته است. می گویند فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. این دقیقا همان جمله طلایی است که در آن تاکید میشود فرهنگ با زندگی بشر پدید میآید و تغییر شکل میدهد پس همین مسئله کافی است که بدانیم یک رفتار ساده ممکن است سال ها بعد فرهنگ شود.
اما در همین زمینه پرسشی که مطرح میشود این است که آیا فرهنگ امری وراثتی و از پیش موجود است یا در درون اجتماع برساخت میشود؟ پاسخ این پرسش منفی است؛ بهگونهای که هیچ کودکی فرهنگ را از DNA والدین خود به ارث نمی برد. فرهنگ با آموزش از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. فرهنگ را به مانند یک اپلیکیشن (نرم افزار) می توان بر روی انسان نصب کرد اما نمیتوان به مانند هیتلر به فکر این بود که نوع نژاد سبب این می شود که حتی فرهنگ و عزت یک نسل نیز تضمین شود.
در حقیقت، سبک زندگی افراد بیانگر فرهنگ جمعی آنها است. در واقع، فرهنگ ما از محیط زندگی ما، اقتصاد ما و ساختار اجتماعی، سیاسی و عقیدتی ما شکل میگیرد. اگر شما از کودکی تا جوانی -که عمدتا شخصیت فرد شکل میگیرد- در جامعهای با اقتصاد ضعیف، جاری از خشونت و همچنین تهی از منظر علم و اخلاق زندگی کنید به احتمال فراوان فردی با فرهنگ ضعیف بار خواهید آمد. همانگونه که هگل، فیلسوف آلمانی معتقد است واقعیتی جز ذهن وجود ندارد. هر گاه از عقل و اندیشه جاماندیم در فرهنگ و اصلا در تمامی جبهه ها در جا زدهایم. در این شرایط است که شاهد ظهور از خودبیگانگی یا الیناسیون به عنوان یکی از نشانههای افت فرهنگ هستیم.
اگر اکنون موضوع را بر روی کشورمان متمرکز کنیم شاهد هستیم که یکی از نمونههای از خودبیگانهگی به طور حتم از خود باختگی فرهنگی است یعنی آن چیزی که هستی دیگر نباشی. یعنی فراموش کنیم فرهنگ ایران با تمام غنی بودنش را ولی در ازای آن فرهنگی را طلب کنیم که درازای عمرش به اندازه عمر یک سلسله پادشاهی ایران هم نمیشود. به قول معروف هم از اسب بیفتم و هم از اصل. اکنون به نظر میرسد پدیدههای فرهنگی عجیب و غالبا غیر ایرانی که در جامعه نمود پیدا میکنند، تهدیدی جدید برای بافتار اجتماعی و فرهنگی کشورمان است و باید نگاهی موشکافانه به آسیبشناسی مساله داشت.
ما درماندگان تاریخ پیش از خود و نسلی تهی شده از محتوا
فرض را بر این بگیریم در وضعیت کنونی یا در زمانه حاضر، فرزندی از والدینش بپرسد فرهنگی که برای ما و آیندگان بر جای گذاشته اید چیست؟ لابد می گویند عید نوروز یا چهارشنبه سوری یا اینکه این اواخر هالووین و ولنتاین. اما واقعیت این است که وضعیت بسیار اسفناک است؛ ما هیچ فرهنگی را از امروز خود برای آیندگان باقی نگذاشتهایم. تمامی آن هایی که ذکر شد یا هزاران سال قبل از ما بوده اند یا اینکه اصلا بعضی از آن ها به فرهنگ ما ربطی ندارند و وارداتی محسوب می شوند. بگذارید دو پدیده عجیب فرهنگی را که این روزها در جامعه ما در حال رواج گرفتن و مرسوم شدن است را مورد بررسی قرار دهیم تا بدانیم که عمق فاجعه چقدر عمیق است و به کجا رهسپار خواهیم شد؟
جشن طلاق، تناقضی ترسناک و مضحک اما واقعی
طلاق در لغت به معنای آزاد ساختن خود از قید و بند است. طلاق به خودی خود کلمه ای نامبارک است (گاهی هم نجات بخش) در کتاب مرآه العقول به نقل از امام صادق(ع) آمده: خداوند خانه ای را که در آن ازدواج باشد، دوست دارد و از خانه ای که در آن طلاق باشد، بیزار است.
اما این روزها قاعدهای مضحک اما واقعی در حال شکلگیری است که نه تنها از کراهت و زشتی طلاق کاسته، بلکه آن را به نمایشی مضحکتر تبدیل کرده است که از آن میتوان به عنوان «جشن طلاق» یاد کرد. جشن طلاق حقیقتا یک کج سلیقگی فرهنگی است که در ایران باب شده است. جشنی برای بزرگداشتِ پایانِ یک عشق. جشنی برای زنده به گور کردن قلب ها.
حال باید از بانیان این رویه مضحک پرسید، اگر تحمل یکدیگر برایتان سخت است چرا جشن می گیرید؟ مگر پیش از این رسم نبود لیلی و مجنون برای دیدار هم تصور ۷ روز و ۷ شب جشن و شور به سر داشتند.چه شد ما را که اینگونه از خود بی خبر شدیم؟
از منظر روانشناسی این قبیل رفتارها ناشی از عقده حقارت و پوشاندن شکست است. نکته جالب اینکه در کشوری با هزاران فارغ التحصیل رشته روانشناسی قاعدتا می شود اینگونه رفتا ها را با آموزش و کمکرسانی توسط این افراد آموزش دیده به دیگران مانع بسیاری از ضربه های فرهنگی و اجتماعی شد. اصلا جایگاه مشاوره ی پیش از ازدواج در شروع یک زندگی کجاست؟ آیا در ازدواج فقط یک آزمایش خون تصدیقِ عدمِ اعتیاد ملاک است؟
جدیدترین پاد فرهنگ این روزها، جشنی برای ختم
پدیده خطرناکتر و به مراتب مضحکتر از پدیده جشن طلاق این روزها ختم پارتی است. ختم پارتی بدین صورت است که به تازگی در عملی عجیب به ازای اینکه در فراغ از دست دادن عزیزی با گرفتن مراسمی آبرومندانه که سبب تسلی خاطر بازماندگان شود برخی این را ترجیح داده اند که با رقصی همراه با گریه که در پس زمینه اش موسیقی شاد در حال پخش است در تناقضی عجیب به سوگواری بپردازند. بدعتی جدید که اگر امروز ریشه یابی اجتماعی و روانشناسی نشود در طی سال های آینده به جشن طلاقی دیگر بدل خواهد شد.
در تمام دنیا احترام به عزیزی از دست رفته با احترام به او و گرفتن مراسمی در خور شان او صورت می پذیرد. اینکه چند ساعت بعد از فوت شخصی برای او جشن برپا کنیم (حتی اگر همراه با اندوه باشد) اقدامی تابو شکنانه است تا از مرگ همدیگر بهانهای برای جشن برپا کردن فراهم کنیم. در حقیقت، اگر قمه زنی عملی نکوهش شده و ضد فرهنگ محسوب میشود ختم پارتی هم به همان اندازه باید زیر سئوال رود. اما قبل از تاخت و تاز به یک مسئله حتما و باید آن موضوع را از تمامی زوایای علمی بازنگری نمود تا درمان آن نیز کشف شود.