زلزله، مثل «انقلاب» است، سریع، قاطع و ویرانگر/ کرونا، مثل «اصلاحات» است، آهسته، تدریجی و بلاتکلیف
صادق زیباکلام فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت:
زلزله، مثل «انقلاب» است، سریع، قاطع و ویرانگر که سالها ترمیم خرابیهایش زمان میبرد.
برعکس، کرونا، مثل «اصلاحات» است، آهسته، تدریجی و بلاتکلیف که بعد از دو دهه دست راستش به دست چپش میگوید چکارکنیم؟
زلزله پریشب درست دروسط کرونا، این پرسش را مطرح کرده که کدامیک بدترند؟ یکی ازمحاسن زلزله آنست که چند ثانیه بیشترطول نمیکشد.اما کرونا همچنان بعد از سه ماه معلوم نیست کی تمام میشود.زلزله هیچ بحث و جدلی بوجود نمیاورد. تنها حرف و حدیثش آنست که مسئولین نرسیده اند یا کمکها را درست توزیع نکرده اند.درحالیکه هربخش ازکرونا با حرف و حدیث همراه است. ازنحوه آمدنش که با گذشت سه ماه هنوز پیرامون چگونگی ورود آن حرف وسخن هست،تاآمارتلفاتش،تابرسیم به عملکرد مسئولین. درون خانواده خودم،کمترروزی گذشته که مناقشه پیرامون قرنطینه،ضد عفونی،نوع ماسک وغیره اتفاق نیفتاده باشد.درحالیکه کل بحث و جدلهای زلزله چند دقیقه بیشتر بدرارزا نکشید.
من وقتی زلزله آمد درآشپزخانه سرگرم نوشتن بودم.اول فکر کردم در طبقه پایین کسی دارد میدود.آنقدرها طول نکشید که متوجه شدم زلزله آمده.بی اختیاردویدم بسمت هال.اعضای خانواده هم هراسان به هال آمدند ومن درحالیکه چانهام از ترس میلرزید، میگفتم نترسید تمام شد رفت.خانمیرزا خودش را بغلم انداخته بود و دست مریم را هم گرفتهبودم.خانومم تند تند دعا میخواند ومهدی سراسیمه ازخواب پریده بودونمیدانست چه شده.حسینعلی بزیرمیزرفته وماکان خواب بود.ازتوی کوچه صدای دروهمسایه میآمد.
همه بجز من میگفتند برویم بیرون آپارتمان. امامن قرص و محکم میگفتم تمام شده.خانومم همچنان درحال نماز آیات بود ومریم وخانمیرزا به دنبال مانتوهایشان.مریم میگفت: شالم را نمیتوانم پیدا کنم و خانمیرزا سرش داد میکشید که حالا وسط کرونا و زلزله،گشت ثارالله کاری بتو نداره.مهدی هم به دنبال شلوارش میگشت و من هم همچنان قرص و محکم میگفتم والا نیازی به بیرون رفتن نیست.ازهمه جالبتر ماکان بود که همچنان خواب بود.
خانمیرزا با عصبانیت میگفت"بابا همچین میگه تمام شد مثل اینکه استغفرالله ازعالم غیب بهش الهام شده"گفتم مامانتوکه نمیتونیم تنها بگذاریم باید صبر کنیم نمازش تمام بشه. فضای مجازی اما بکمکم آمد وخان میرزا سرش رفت تو گوشیش.آمدن پیامکها حواس همه را به خودش جلب کرد وموضوع رفتن به بیرون منتفی شد.توی اون شلوغی بیاختیار بیاد زلزله کرمانشاه افتادم ویاد اینکه تا ماهها پس از آنکه خانههای دهکده امید ساخته شده بود اهالی شبها همچنان در کانکسها میخوابیدند و جرأت نمیکردند در منازلشان بخوابند.