Tuesday, May 19, 2020

صفحه نخست » یادتان هست، ویدا فرهودی

Vida_Farhoudi.jpgیادتان هست ساده دل بودیم

روز و شب را به عشق پیمودیم
*
در زمستان بهار می‌جستیم
سینه‌ها را ز کینه می‌شستیم
*
کار لبها فقط تبسم بود
آرزو مست در ترنم بود
*
چشم رویا یمان تماشایی
باز می‌شد به هر تمنایی
*
پشت دروازه‌های آن شادی
برد ما را به شهر آزادی
*
همصدایی مرام هستی شد
مهر انسان پیام هستی شد
*
کـُرد و ترک و بلوچ و گیلانی
جمله با هـم، به نام ایرانی
*
شیعه، سنی و ارمنی یکسان
اهل زرتشت و بابیان به امان
*
سهم مان نوبهار و زیبایی
شادمانی و جشن و شیدایی
*
کار هستی به اوج، بالیدن
از غمی هم دمی ننالیدن
*
نم نمک لیک بوف کور گمان
آمد و شد پیام دار ِ خزان
*
درعزا خفت شوق کوچه‌ی شاد
مرثیه، جانشین هر فریاد
*
با "من" و "تو" جدا ز هسته‌ی "ما"
ماند تنها، دل شکسته‌ی ما
*
یادتان هست هم صدایی مان
آن چه می‌بُرد تا رهایی مان،
*
چون حبابی شکست در دل خاک
آرزو هم رمید تا افلاک
*
ماجرایی به قدر عشق نجیب
خـُفت باری، در آن زمان غریب
*
آن زمانی که گـرد خاموشی
می‌فشاند و تل فراموشی
*
بر حریر عروج تا میلاد
بر رسیدن به اوج چون فرهاد!
*
یادمان رفت فرصت بودن
لحظه‌ها را به لحظه افزودن
*
شوکران شد شراب وشیرینی
تلخ آن سان که هست و می‌بینی
*
باورت نیست بر خودت بنگر
بر من و بر هزار یار دگر!
*
باورم کن چنان که می‌بودیم
همرهم شو چنان که پیمودیم
*
همرهانه رسد سپیده بدان
نوبت شوق می‌رسد آسان...
*
ویدا فرهودی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy