این روزها سرم با کتاب باورهای مردمی به فارسی گرم است، کار پرزحمتی که باید انبوهی از نوشته ها را ورق زنم و مدام در جستجو هستم، به دور خود مي چرخم و صعب روزی دارم و پریشان عالمی! گاه ناچار به سراغ کامپیوتر هم می روم و دو روز پیش که به دنبال رويدادهايي در ايام كهن می گشتم، سایت ناآشنايي به زبان فارسی يافتم و آن گشودم، و از آنچه خواندم و تصویرهایی که درونش دیدم وحشت کردم!
تصاویر هولناک بود و نوشته، همانی که نازی ها در باره یهودیان می نوشتند: قومی متشکل از دراکولاهای خون آشام!
من که می پنداشتم با این تیره و طایفه دیگر کاری ندارند و این روزها تنها به سراغ بهایی ها می روند که از درگیری های شان با جمهوری اسلامی مرتب می خوانیم، با دیدن این سایت، نگرانی یهودیان ساکن ایران هم ــ هممیهنانی که قرنها در آن آب و خاک زندگی می کنند و همچنان غریب باقی مانده اند ــ بر سایر نگرانی هایم بخاطر آنچه که اين روزها در آن ديار می رود، افزوده شد. باور کردنی نبود در ایران، سرزمین کورش ازاده شريف ما، پس از اين همه سال به دنبال همان داستانها بروند!گواين كه از رفتار پليد هموطنان بي مغز و بدكردار با أقليت هاي دینی در گذشته ها به تفصيل شنيده بودم، اما مي پنداشتم با گذشت زمان ديوانگان اندكي بر سر عقل امده اند و بي ادبان ادب شده اند! زهي خيال باطل!!
گویی حوادثی در آن کشور پایان ناپذیر است، چون مي بينيم همچنان ادامه دارد، منتهی به صورت دیگری. امروز که یورش به محله ها و انتشار شایعاتی برای تحریک عوام، و توهين و تحقير و کشتار بی گناهان چو گذشته نمی شود، از انترنت یاری می جویند که بازتابش از موعظه منبرنشینان بیشتر است. چه بسا آدمهایی در آن سرزمین ــ چو سایر سرزمین ها ــ که با خواندن چنین مقالاتی، بسان شنیدن سخنانی در مساجد به جوش آیند و بدون هیچگونه تآمل به جان مردم بی گناه بیفتند، همانطور که با شنیدن لاطائلات یک آخوند بی مقدار به روی دختران مدرسه اسید پاشیدند و آب از آب تکان نخورد و حکومت واکنشی نشان نداد! نه انگار که چنین فاجعه ای رخ داده است! امروز كشور، یک چنین کشوری ست و حکومت یک چنین حکومتي. فلك به مردم نادان زمام مراد داده است و محتسب تيز به مسلمان هم رحم نمي كند چه رسد به كافر! و كفار هم فراوانند و هر كه چو آنان نينديشد كافر است، و زندانها مملو از كأفران! ديگر از انسانيت و بزرگواري پادشاهي همچو کورش خبری نیست که تمامی مردم سرزمین پهناورش را، با اديان و نژادهاي گوناگون شان به یک چشم می نگریست، بي ان كه باوري را به كسي تحميل كند.
به یاد دارم اوایل انقلاب اسلامي، یک خانم زردشتی تعریف می کرد: پدرش خمینی را به خواب دیده بود که در رؤیایش او هم زردشتی بود و با او با مهر و به زبان زردشتی سخن می گفت و برایش شرح مي داد: از برای احیای دین زردشت و برقراری عظمت پیشین ایران زمین آمده است. و او شگفت زده از این دیدار و شنیدن گفته های او، از خواب خوشش بیدار شد و شرحش را براي ديگران آورد. اين خوابي كه من تعرفش را سالها پيش شنيدم، همچنان یاد دارم. در آن زمان، خودم هم از شنیدنش شگفت زده شدم، اما هرچه زمان می گذرد، تعبیرش برایم روشن و روشن تر می شود. و امروز می اندیشم هیچ کس همچو خمینی نتوانسته بود حقیقت اسلام راستین را به ایرانیان، آنطور که خود او به مدد یارانش شناساند، بشناساند، و با شناساندنش بزرگترین خدمت را به ایران و ایرانیان کرد و بخاطر این کار، نام او در تاریخ ایران جاودان باقی خواهد ماند.
چون نه رضاشاه به رغم زور و ضرب، و نه فرهیختگان با قلم و سخن، قادر به انجام یک چنین کار خطیری در اجتماع ایران نشدند و نتوانستند تیشه به ریشه ی باورهایی که طی قرنها در مغز مردم کاشته شده بود، بزنند.
چه سرهایی که در این راه بر باد رفت و چه سخنانی که از ترس ناگفته ماند و یا در خفا گفته شد، با رمز و رازی که هر کس را توان درکش نمی بود. تنها خمینی توانست چنین کند، و با عمل به آنچه که باور داشت و حقیقت می پنداشت، توانست عاقبت حقیقت پندار راستين خود را با سخنان و عمکردش به مردم نيز بنماياند و آنان را درآن حقيقت بغلطاند.
براي ياري به مردم فلسطين هم بهترين راه همان پاسداري از يهوديان در سرزمينآبااَجدادي خودشان است كه در رفاه بسر برند و مجبور به مهاجرت نشوند تا مردم فلسطين بي خانمان شوند و مجبور به مهاجرت.
گرهی به نام فلسطین، آرمین لنگرودی