رکنا - بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد ؟ دنیای پس از مرگ چگونه است ؟ این سوالی است که ذهن ها را به خود مشغول کرده است .
اصلا دنیای بعد از مرگ وجود دارد ؟ زندگی پس از مرگ و دار فانی چطور است ؟
6 نفر از سراسر جهان که دنیای پس از مرگ را تجربه کردند خاطراتشان را با گفت و گو در یکی از رسانه های خارجی به اشتراک گذاشتند.
جواب های زیادی برای این که آیا دنیای پس از مرگ وجود دارد یا خیر ، است اما برخی این اتفاق را باور ندارند و در این میان افرادی هستند که هم این اتفاق را تجربه کرده و هم اعتقاد دارند.
1) مانند کتاب خواندن است. این صحبت فردی است که پس از تصادف و طی یک عمل جراحی برای چند دقیقه قلبش از کار افتاد و جانش را از دست داد.
"بیدار شدم . نمی دانستم اینجا کجاست شبیه فضا بود هیچ ستاره و نوری وجود نداشت . نمی توانستم صحبت کنم حتی سرما و گرما را احساس نمی کردم فقط متوجه شدم که به شدت خسته و گرسنه و خنثی هستم.از این سو به آن سو می رفتم مثل ورق زدن کتاب همه چیز را نگاه می کردم و از سر می گذراندم و درست زمانی که باور کردم مردم دوباره به زندگی برگشتم.
2) عزیزی را دیدم . " با موتورسیکلت تصادف کردم و پس از این که به بیمارستان رسیدم حین درمان روح از تنم خارج شد و به جایی رفت که برادرم آن جا بود. برادری که چند سال پیش به خاطر مصرف زیاد مواد از دست داده بودم آن جا کنارم بود و نگاهم می کرد اما موقعی که به سراغش رفتم تا با هم برویم به من نشان داد که باید از جایم بلند شوم و الان زمان رفتن نیست. چیز زیادی به خاطر ندارم و حافظه هم به خاطر تصادف اکنون دچار مشکل شده است "
3) یک باغ بود. " به مدت 6 دقیقه قلبم از حرکت ایستاد و به دنیای دیگه ای رفتم . دنیایی که باغ بود و پر از گل و چمن و گرد و غبار . دو کودک هم حضور داشتند و در آن جا بازی می کردند . بسیار زیبا بود اما ماندنی نبود چرا که تا قدم اول را برداشتم که به دل باغ بروم ناگهان به سمت عقب کشیده شدم و زمانی که چشمانم را باز کردم مادرم را کنارم دیدم.
4) مثل یک هشدار بود. " به خاطر دوره های آخر شیمی درمانی برای چند دقیقه به دنیای دیگری رفتم دنیایی که پر از حس خوب و خلسه بود اما انگار باید برای کاری بازمیگشتم مثل مدرسه رفتن ، سرکار رفتن و ... حسی که انگار زمان برای خواب زیاد است اما وقت کافی برای ادامه زندگی و رسیدن به کارهایم ندارم. به سرعت برگشتم.
5) مثل لالایی بود. " سال ها از ناراحتی قلبی رنج می بردم و آخرین بار سه بار در اورژانس بیمارستان سکته کردم و قلبم برای دقایقی از کار ایستاد. هر بار مثل لالایی و خواب بود. چشمانم بسته می شد و نوای لالایی را می شنیدم که بسیار آرامبخش بود و مرا به اعماق خواب می برد ولی پس از چند دقیقه با صدای پرستار که از من می خواست تا برگردم به دنیا بازگشتم.
6 ) هیچ چیزی در آن دنیا در انتظارمان نیست. " با موتورسیکلت تصادف کردم و برای دقایقی روح از تنم جدا شد. هیچ چیزی نبود فقط تاریکی بود و تاریکی . سکوت مطلق و خلسه . هیچ چیزی برای دیدن وجود نداشت اما آرامش داشت . آرامشی که ماندگار نبود و با احیای دوستانم دوباره به زندگی بازگشتم.
این ها خاطرات افرادی است که مرگ و دنیای پس از مرگ را تجربه کردند.