کاملیا انتخابی فرد - ایندیپندنت فارسی
در یک هفته گذشته، از پیشنویس «قرارداد ۲۵ساله جمهوری اسلامی و چین»، آنچه که گفته و شنیده شده، وجه تسمیه آن با قرارداد ترکمانچای بوده است.
متاسفانه تاریخ در ایران همواره آنگونه که خوشایند حکمرانان وقت بوده، نوشته شده است.
اگر از مردم کوچه و بازار گرفته تا اهل کتاب و کافهنشینان سخنور درباره قراداد ترکمانچای بپرسید، همه آن را سندی خائنانه و ننگین میدانند.
آیا قراداد گلستان و ترکمانچای خیانت به مردم ایران بود؟
در ایران پس از مرگ کریمخان زند، آشوبهای بسیار برپا بود. از به قدرت رسیدن آقامحمد خان قاجار در سال ۱۷۹۶ تا یکسال بعد که مرگ وی را دربرگرفت، خان قاجار به هر سو تاخت تا حکومتهای ملوکالطوایفی را برچیند. از قرهباغ و تفلیس تا خراسان به هر سو شتافت.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
استوار کردن پایههای حکومت قاجار بود یا یکپارچهکردن کشور، (آنگونه که سلطان حمیدمیرزا، نوه آخرین پادشاه قاجار در مصاحبهای گفته بود)، حکومت مرکزی سراسری شکل گرفت.
حمله آقامحمدخان به تفلیس و تثبیت حاکمیت ایران بر آن بخش از سرزمینهای کشور، بهانه به دست روسها داد تا برای تصرف ممالک محروسه ایران بهخصوص بسط نفوذشان در قفقاز به ایران حمله کنند.
آنچه که به ندرت و یا بهتر است بگویم هرگز درباره آن با حسن نیت صحبت نشده، ناتوانی قشون ایران نه از سر استیصال و خیانت در برابر ملت، بلکه از روی نداشتن مهارت و سلاح جنگی بوده است.
در مقابل ارتش روسیه، قشونی بود مجهز به توپ و تجهیزات مدرن روزگار خود در مقبل سپاهی بدوی که با شمشیر و تیر و کمان و ای بسا سوار بر اسب و قاطر به مقابله با توپخانه روسها رفته بودند.
سپاه ایران شکست خورد، چرا که قدرت مقابله با ابرقدرت روسیه را نداشت و عباس میرزای ولیعهد آنچه را که در توان داشت از جان تا ثروت (دادن بخشی از گنجینه نادرشاه) برای نجات بخشهای اصلی آذربایجان بهعمل آورد.
ایستادگی بیشتر سپاه ایران در مقابل روسیه، میتوانست لطمات بیشتری به کشور وارد کند. جنگ اول را روسها برای الحاق گرجستان به راه انداخته بودند که با امضای قرارداد گلستان به پایان رسید. جنگ دوم را ایرانیان برای باز پس گرفتن اراضی اشغالیشان با اعلام جهاد سراسری آغاز کردند که شکست خورده و در نهایت ترکمانچای به ایران تحمیل شد.
اندوه بیپایان ایرانیان برای از دست رفتن سرزمینهای شمالی کشور دو قرن است که ادامه داشته اما بر این اساس، ایران در جنگهایی که از طرف روسیه به این کشور تحمیل شد و در مقابله با سپاه بزرگ و مجهز دشمن ناگزیر از پذیرش این قراردادهای تحقیرآمیز و ناعادلانه شد.
شکست در قرن نوزدهم که دولتهای قدرتمند در حال کشورگشایی بودند، به معنی از دست رفتن خاک و بخشهایی از سرزمین بوده است.
در تاریخ معاصر، یعنی دو قرن پس از امضای گلستان و ترکمانچای، دیگر نیازی به جنگ و گرفتن خاک یک سرزمین برای تحقیر و یا استثمار یک ملت نیست.
قاجاریهای که آنقدر آنها را خوار و خفیف میپنداریم، خاک ایران را دو دستی به روسها ندادند. اگر آنها ناگزیر و از سر ناچاری بخشی از خاک کشور را به متجاوز ابرقدرت سپردند، اکنون جمهوری اسلامی، داوطلبانه و بدون جنگ و تنها برای بقای خودش، خاک و آب کشور را حراج میکند.
یکسال پیش از این نیز درگیر کنوانسیون حقوقی خزر بودیم که هنوز با تمامی سر و صدایی که در مطبوعات برپا شد، سهم ایران از این توافق ننگین بهدرستی معلوم نشده است.
بر اساس این کنوانسیون که تابستان پیش به امضا رسید، سهم قزاقستان از خزر ۳۰ درصد، ترکمنستان۲۱ درصد، روسیه و آذربایجان هر کدام ۱۹ درصد و ایران با کمترین سهم یعنی ۱۱ درصد، تعیین شد و روسیه تنها کشوری خواهد بود که حق حضور نظامی در دریای خزر را خواهد داشت.
دو رئیس جمهور پیشین، محمد خاتمی و محمود احمدینژاد، از امضای پیشنویس این کنوانسیون ننگین سرباز زده بودند اما حسن روحانی به امضای این کنوانسیون، آنگونه که آیتالله خامنهای از وی خواسته بود تن داد.
اینک نیز بار دیگر تحت فشار آیتالله خامنهای، حسن روحانی در واپسین سال ریاستجمهوری خود میرود تا تن به یک توافق ننگین دیگر بدهد که بر این اساس نفت و گاز ایران و منابع دریایی در خلیج فارس برای ربع قرن به چینیها واگذار شود.
در مقابله با آمریکا و تلاش برای بقای خویشتن، حکومت تن به ذلت حراج شمال و جنوب کشور به هر قیمتی داده است در حالیکه گلستان و ترکمانچای نه سر از ذلت بلکه بر اثر شکست در جنگ و از ناتوانی برای مقابله با دشمن، بسته شد.
حتی نمایندگان انتصابی در مجلس سرسپردهشان نیز، به این معاهده تمام استثماری اعتراض دارند و با این وجود صدای اعتراض ملت تاکنون ذرهای نیز تاثیر نداشته است.
آنچه که به حراج گذاشته اند، بازگشتناپذیر است و ثروت ملی است که در شمال و جنوب به تاراج میرود.
بعد از گذشت دو قرن از امضای ترکمانچای و گلستان، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروری، اگر ایران سال ۱۹۹۱، ایران حکومت پهلوی بود، آذربایجان از دست رفته، میتوانست باردیگر به کشور مادر بپیوندد.
ایرانی که در آن سالها درگیر صدور انقلاب و ترویج شیعهگری بود، دیگر آن مادری نبود که فرزند از دست رفتهاش را به آغوش خویش بازخواند. این فرصت تاریخی به دلیل بیکفایتی حکومت جمهوری اسلامی از دست رفت.
پس از فروپاشی روسیه تزاری و با پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸، هنگام برگزاری کنفرانس صلح پاریس، نیز زمینه بازگشت سرزمینهای غصب شده ایران فراهم آمده بود. در آن هنگام تلگرافهای فراوانی از سوی مردم مناطق جداشده در عهدنامههای گلستان و ترکمانچای به تهران و پاریس فرستاده شد آنها از دولت ایران و شرکتکنندگان در کنفرانس صلح پاریس، تقاضا داشتند که دو قرارداد گلستان و ترکمنچای لغو و آن سرزمینها و مردمانشان به مالکیت ایران بازگردند.
اگر نظام لایقی بر کشور حاکم بود، خاک از دسترفته ایران را میتوانست به مام وطن بازگرداند ولی شوربختانه جمهوری اسلامی تنها طولانیتر کردن بقای خود را دنبال میکند حتی اگر دستیابی به این هدف با نابودی منابع طبیعی غیرقابلجایگزین و ثروتهای خدادادی ایران باشد.
جزییات ترکمانچای و گلستان روشن و صریح بود. جزییات توافق کنوانسیون خزر و توافق همکاریهای ۲۵ساله با چین را با شفافیت منتشر کنند تا چگونگی پاسداشت تمامیت ارضی و حفظ منافع ملی در دوره حاکمیت جمهوری اسلامی نیز مورد بررسی و قضاوت قرار بگیرد