ایندیپندنت فارسی - «... من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمیآورم، چون فروغ فرخزاد اولاَ مرد، (!)، ثانیاَ به اعتقاد من عاقبتبهخیر شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبتبهخیر نشدند و نخواهند شد، لذا به آنها اشارهای نمیکنم و از آنها اسمی نمیبرم.»
دو سال سیمین بهبهانی از این فرمایش مقام معظم رهبری غصه خود، تا رفت.
همه میدانستیم که حضرت آقا کجا را نشانه گرفته است. چقدر سیمین ناراحت بود که مقام معظم اسمی از او نیاوردهاند. میدانست با او قهر هستند. دو بار خواست خودکشی کند! سیمین شرمنده بود که چرا مثل فروغ فرخزاد، «اولاً نمرد!». به نظر میرسد که مردن یک بانوی شاعر، بهخصوص «اولاً مردن»، از نظر آقا امتیاز حساب میشود و به اعتقاد مبارکشان عاقبتبهخیر شدن در همین است. اما زن شاعری که در تظاهرات شرکت میکند و صدا به اعتراض بلند میکند، نهتنها عاقبتش به خیر نمیشود، بلکه در «روز زن» باتوم هم میخورد. (خودش میگفت روز «بزن» بود.)
اواخر عمر ممنوعالخروج هم شده بود. البته ماجرای ممنوعالخروجیاش تقصیر خودش بود. چراکه سربازان گمنام امام زمان کشف کرده بودند سیمین -با اینکه بیناییاش را از دست داده بود- میخواهد با پیوستن به گروههای شبهنظامی جُندالله، در نبود عبدالمالک ریگی، رهبری این سازمان را به عهده بگیرد و سیستان و بلوچستان را از جمهوری اسلامی جدا کند.
رژیم بعد از اینکه موفق شد با یک سری عملیات جیمزباندی هواپیمای عبدالرحمن را در آسمان دستگیر کند! و او را بگیرد و بکشد، مواظب همه آنهایی بود که از کشور خارج میشوند که مبادا از عشق رهبر شدن، به جندالله بپیوندند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
از آنجا که سیمین بهبهانی قبلاً در تظاهرات زنان شرکت کرده بود و شعر خوانده بود سربازان گمنام امام زمان شک کرده بودند که او برود خارج و سیستان و بلوچستان را جدا کنند. (با اینکه بهبهان در استان خوزستان است.)
سیمین قامتی بلند داشت. یک متر و هفتاد سانتیمتر. ایران را ترک نکرد و در وطنش ماند به امیدی قبری یک متر و هفتادی:
«هفتاد سال این گُله جا، ماندم که از کف نرود»
«یک متر و هفتاد صدم، گورم به خاک وطنم»
بانوی بزرگ، شش سال پیش در چنین روزهایی اولاً مرد! ثانیاً عاقبتبهخیر نشد چراکه آن «یک متر و هفتاد سانت» را در جایی که خواسته بود به او ندادند. وصیت کرده بود در امامزاده طاهر، در جوار نوهاش و شوهر سابقش و در همسایگی شاملو و گلشیری و مختاری و پوینده و مرتضی حنانه... باشد، اما مقام معظم رهبری در آخرین لحظه، بدون اینکه نامی از او ببرند، اجازه نفرمودند. شاهدان عینی میگویند اصلاً کلامی نگفتند، بلکه عینکشان را از چشم برداشتند و ابروهایشان را بالا انداختند. گویا دستور دادند آن یکمتر و هفتاد هم دو سانتیمترش کم شود.
مراسمش را هم خودشان با دقت برگزار کردند که دست جندالله بلوچستان یا تجزیهطلبان اسپانیا نیفتد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راهم به قبرستان ندادند
این چکامه را من با اندوه رفتن بانوی بزرگ شعر فارسی، و با در نظر داشتن شوخطبعیهای سیمین، نوشتم. یادش گرامی.
راهم به قبرستان ندادند
آن را که گفتم، آن ندادند
قبر امامزاده طاهر
من خواستم، ایشان ندادند
کلی وصیت کردم اما
جزئی به من امکان ندادند
از «کوشیار»م دور کردند
پیش نوه اسکان ندادند
البته شخصاً مطمئنم
چون سوسه آمد خان، ندادند
جز «گورتو گم کن ضعیفه»
از بیتشان فرمان ندادند
بیخ مراسم را گرفتند
سهمی به فرزندان ندادند
جز دولتآبادی، مجابی
بر دیگری اکران ندادند
در مردهشوخانه به سیمین
حمام دوش و وان ندادند!
در قبر تحمیلی که دادند
یک حوری و غلمان ندادند!
روی مزاح است این وگرنه
اینها به زنده نان ندادند
یکذره آزادی به ملت
این ناجوانمردان ندادند
هر روز دردی تازه دادند
یک لحظه یک درمان ندادند
آزار را حتی پس از مرگ
در حق من پایان ندادند
یک متر و هفتادی که گفتم
کم داده و میزان ندادند
اما دگر از من گذشته
گر این ندادند، آن ندادند
من زندهام در جان مردم
پس گور باباشان، ندادند
این قوم بدنامان به سیمین
جز نام جاویدان ندادند
خوب است که قبر مرا در
پشکَر به بهباهان ندادند! *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* پَشکَر (با دو فتحه) ـ گورستان متروکه در بهبهان از دوره ساسانیان