افشاگری مانیا اکبری درباره کیارستمی بود یا درباره خودش؟
عباس جان كاش زنده بودى و اين متن ساده ى عاجزانه را مى خواندى! يعنى روزى رسيد كه قدرت پيدا كنم در فضاى عمومى بنويسم؟ عباس جان من و تو يك عذرخواهى بزرگ به امين بدهكاريم.
مانیا اکبری نوشت:
عباس جان يادت هست هر شب منزل ما بودى و مى نشستى با ذوق صحنه هاى ضبط شده از زندگى خصوصى من را با پسر خودم و پسر همسرم تماشا مى كردى؟
همان فيلمهايى كه به دليل آشفتگى ها و علامت سوالهاى بيشمار به درخواست و آگاهى آن فكر مدرن يعنى روانكاوم، فيلمبردارى مى كردم. عباس جان چرا نفهميديم چرا امين در فيلم ها پر از خشم است؟ پر از فرياد است ؟ پر از درد است ؟ و به مادرش مى گويد "من كودكم نمى توانم از خودم نگهدارى كنم" چرا نفهميديم وقتى در فيلم ده شما، به خاله اش مى گويد : امين به بزرگترش توهين مى كند و مى گويد: خيلى نامردى عمو بهرام ! اين عمو بهرام همان متجاوز به بدن و جان و روان اوست كه او را با تهديد وادار به سكوت كرده بود او نامردى را آن زمان فهميده بود اما چرا من و تو نفهميديم ؟
در فيلم مستندى كه ساخته است به اين نكات در فيلم تو اشاره مى كند . شرم بر ما باد ! چرا من و تو از ديدن آن صدها ساعت فيلم خانوادگى پيامها و درد يك كودك تحت فشار تجاوز را نديديم ؟!
عباس جان بعد هم درد آن كودك را كالا كرديم رفتيم روى فرش سرخ و تو ليوان شراب در دستت و من هم حيران در پرس كنفرانس كن و تازه پشت آن ميز مقابل صدها خبرنگار جهانى فهميدم بايد بگويم دردها و رنج و فرياد كودكم را تو نوشتى و از بيست كودك تست بازيگرى گرفتى تا به امين من رسيدى و بعد از كنفرانس دستم را فشار دادى و گفتى : بهتر است كسى نداند اين دعواها واقعى بوده است به نفع تو نيست ! من از هر سمت محكوم بودم ! من مقصرم، من مادر متهم هستم كه چرا قدرت نداشتم ؟ چرا توان نداشتم؟ چرا شجاعت اكنون را نداشتم؟
تا كه در همان پرس كنفرانس كن بگويم آن كودك، كودك من است ! اين رنج و فريادى كه با مراسم و تاج و تخت و باديگارد و دوربين و فيلم و عكس و مردم راه انداختيد، آن پسر زيباى چشم درشت كه بر روى پرده عظيم فرياد مى كرد، درد تجاوزش را فرياد مى كرده پسر واقعى من است و نمى دانست دوربين روشن است و دردهاى واقعى يك كودك است و اما مثل اينكه بايد باور كنيم و باور كند آن فريادها يك فيلم بود؟ عباس فيلم نبودددد ! درد واقعى يك كودك بود !
درد واقعى يك انسان بود ! بايد باور كنيم آن رنج را تو كارگردانى كردى ؟ رنج و درد تجاوز آن جان و بدن را تو مصادره كردى حتى حق واقعى بودن هم به آن كودك ندادى! محصول آن رنج ستارههايى است كه جدول تهيه كننده امكاتو و تو را پر مى كرد و عكس آن كودك هم با نام "مارلون براندويى جديد توسط كيارستمى ظاهر شد" روى جلد مجله ها پخش مى شد . آن درد تجاوز يك كودك بود كه در دست مردم روى كاغذها در شهر كن مى چرخيد
عباس جان! آقاى كارميتس چقدر خوشحال بود درد كودكى پول مى شود! رابطه قدرت و نيروى فرداست با فرو دست همواره چنين بوده عباس جان! و روزى كه شمشير را از رو بستم كه به اين دروغ ادامه ندهيم من با احساس گناه تاريخى با پسرم و مردم و نسل آينده ويران خواهم شد مانند "رودن" كه اعلام كرد "كملكلود" بيمار روانى است و قابل باور و اعتماد نيست با اين برچسب مادر او را هم از جامعه طرد و تنها كردى. همچنان كارميتس متصور است من دوره اى در تيمارستان به زنجير بودم، آخر مى دانى حرف شما خدايان هنر و نوابغى ناياب حجت است. اول داستان هستيم عباس جان، اميدوارم روزى جرات سارا امتى را پيدا كنم و از چشمان مخفى شده پشت عينك بنويسم. حيف كه نيستى !