زهرا منصوری، انصاف نیوز
علاوه بر اینکه عکسهایی از شخصیتها و رهبران سیاسی دربرخی از مکانهای عمومی مثل ادارهها و سازمانها دیده میشود، افراد عادی هم در اتاق خود عکسهایی از شخصیتهای برجسته دارند. انصاف نیوز با عدهای از این افراد گفتوگویی کوتاه انجام داده و پرسیده است که چرا این عکسها را انتخاب کردهاند؟ همچنین نسخهای از عکسهای روی دیوارشان را هم برای انصاف نیوز ارسال کردهاند، در ادامه با حسن عشایری روانشناس و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران نیز گفتوگویی کردیم تا بپرسیم آیا عکس روی دیوار اتاقها میتواند بازنماییای از شخصیت افراد باشد؟ چرا افراد عکس شخصیتهای مشهور را برروی دیوار اتاق خود میزنند؟ او معتقد است وقتی عکس فردی را در اتاق خود داریم نشان دهنده نوعی گرایش و حرمت گذاشتن به آن فرد است، میتوان با توجه به عکسهایی که دارند، به شخصیت افراد پی برد. در واقع آن شخصیتها الگوی آن افراد هستند. متن کامل این گزارش و مصاحبه با حسن عشایری روانشناس را در ادامه بخوانید:
محمد بر روی دیوار اتاق خود پوستری از میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و سیدمحمد خاتمی رئیس را نصب کرده است، او به خبرنگار انصاف نیوز میگوید: «این پوسترها را از زمان دانشجویی تا به حال دارم و قبل از سال ۸۸ با میرحسین آشنا بودم، خاتمی هم در عکس هست، اما به این معنی نیست که میخواستم عکس او هم باشد، برای خاتمی احترام قائل هستم اما نه به عنوان رهبر. زهرا رهنورد هم اگرچه شخصیت مستقلی دارد اما بیشتر به خاطر میرحسین دیده شد.
او ادامه میدهد: «جنس میرحسین با همه فرق دارد اگرچه به نظر برخی شخصیت دگمی داشت اما اولین کسی بود که دست زنش را گرفت و با او در عموم ظاهر شد. جنس میرحسین با همه فرق دارد، خاتمی بعد از ریاست جمهوری از مردم عادی و ضعیف فاصله گرفت و لرد زندگی کرد و با لردها نشست و برخاست کرد اما میرحسین از خود مردم است، بدون اینکه ادعایی داشته باشد.»
رضا میگوید: «همینکه الان در این اتاق آرامش و آسایش و سعادت دارم تا به مردم خدمتی هرچند کوچک انجام دهم از برکت خون شهدا، شهدای انقلاب و شهدای مدافع حرم -در راس آنها حاج همت و حاج احمد متوسلیان و حاج قاسم- است که با اندیشههای انقلابی خود در تاریخ اثرات بزرگی گذاشتند و مسبب گسترش اندیشهها و آرمانهای امام راحل (ره) مقام معظم رهبری (مدضله العالی) در سراسر جهان شدند. چنین مردان بزرگی اگر در تاریخ ایران عزیز حضور نداشتند معلوم نبود در حال حاضر اسمی از ایران و ایرانی باقی مانده بود یا نه.
این افراد واقعیت اسلام و شیعه را به جهانیان شناساندند. حاج قاسم از تبار سلمانها و عمارها بود. مردی که علاقهی مردم جهان، جبهههای چپ و راست و... در زمان تشییع پیکر مبارکشان مشاهده شد. افرادی که به میدان آمدند هرچند ممکن بود با اعمال برخی از مسئولین مشکل داشته باشند. اما در یک مطلب نظری واحد داشتند و آن درست بودن راه حاج قاسم و اندیشههای او بود به راستی که فرزندان امام حاج قاسمها و شهدا هستند که با بهره گیری از اندیشه ایشان زندگی خود را پایهریزی میکنند. این عکسها افتخار من است. تا بتوانم هرچند کم در تبلیغ اندیشههای این افراد نقشی داشته باشم و ضمنا نگاه به عکس علما خود مایه دلگرمی افراد است و باعث آرامش میشود و چه بهتر که تصویر نایب برحق امام زمان(عج) در اتاق نصب باشد.»
حدیثه به انصاف نیوز میگوید: «من آدم ایدئولوژیکی هستم. سعی میکنم که مصداقها و آدمهایی که شاخص ایدئولوژی من هستند را غالبا جلوی چشمم داشته باشم. مثلا تابلویی که راجع به امام زمان روی میز تحریرم(جایی که بیشترین ساعات روزم را آنجا میگذرانم) گذاشتم تا مدام چشمم به آن بیفتد و فلسفهی تاریخی که مدنظرم است را یادآور بشود. وقتی عکس امام روی قفسهی کتابهایم قرار میدهم، به من یادآوری میکند که مطالعاتم باید سمت و سوی انقلاب اسلامی داشته باشد.»
غزاله نیز که عکس رهبری را بر روی میزش دارد میگوید:« همیشه آرزوی من است که سرباز سید علی باشم و بهترین راه برای اینکه به هدف م برسم و این افتخارو را کسب کنم "خدمت به مردم" است.عکس آقا را روی میز اتاقم میگذارم، تا همیشه جلوی چشمانم باشد و یادم نرود اولین هدف من خدمت به مردم است و باید برای آن تلاش کنم»
مهدی، مخاطب دیگر عکسهایی از مارکس، استالین، لنین، انگلس. چه گورآ، چارلی چاپلین را نصب کرده و میگوید: «به نظر من هر کسی در مقاطعی از زندگی خود تحت تاثیر افرادی قرار میگیرد، من از دوران نوجوانی (حدودا از ۱۳/۱۴ سالگی)، به شدت تحت تاثیر مارکس (جامعه شناس آلمانی) و شکسپیر (شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی) بودم و هنوز هم ادامه دارد. طبیعی است وقتی صحبت از مارکس میشود، ناخودآگاه سنت تاریخی مارکسیسم هم برای ما اهمیت پیدا میکند، عکسهای لنین، استالین و یا چه گوارا هم به همین خاطر روی کتابخانه و دیوار گذاشتهام.»
او ادامه میدهد: «البته اینها را برای نوستالژیبازی به دیوار نزدهام. نگاه من به گذشته و سنتها است، اما معتقد هستم اگر جایی هم اشکال داشت باید نقد شود. پشت پا زدن به گذشته را بلد نیستم اما نوستالژیبازی هم خوشبختانه نمیفهمم. همانطور که وطن برای من فقط عکس تخت جمشید گوشه اتاق نیست لنین و مارکس و شکسپیر هم برای من فقط به این قابها محدود نمیشوند. اما قضیهی عکس چاپلین فرق دارد، یعنی من اصلا آدم چاپلینیای نیستم، اما برای از آثار او احترام قائل هستم. اینطور نیست او را بهترین کمدین بدانم و درواقع آن را از کسی کادو گرفتهام.»
مسیح مخاطبی دیگر نیز چنین عکسهایی را روی دیوار اتاق نصب کرده است و دربارهی آنها میگوید: «هرعکسی، هر تابلویی روی دیوار اتاق کسی، بیانگر سطح دغدغه و فضای ذهنی آن فرد است.»
آرین پسری ۱۶ ساله است و عکس امیر تتلو، کریستین رونالدو و بیلی ایلیش (خوانندهی آمریکای) و حمید صفت را روی دیوار اتاق خود زده است و میگوید: «شاید با دیدن این عکس تتلو من را مسخره کنند اما تتلو برای من زندگی است. او را یک اسطوره میدانم، از آنجایی که به فوتبال هم علاقه دارم، رونالدو را یک بازیکن خوب میدانم.»
او در ادامه دربارهی بیلی ایلیش گفت: «یکی از خوانندگان مورد علاقهی من است، بسیار تاثیرگذار است و حرف دل ما جوانان را میزند و بسیاری از دوستان من هم به او علاقهمند هستند.»
بهروز مخاطب دیگری که عکسهایی از بهروز وثوقی و چهگوارا رهبر انقلابی کوبا دارد، میگوید: «این پوسترها رو برادرم نصب کرده البته پوسترهای مطلوب من هم هست، طبیعتا بهروز وثوق بازیگر محبوب من است و کلی فیلم خاطره انگیز دارد و چهگوارا هم نماد دورانی است که عزم تغییر جهان و مناسبات آن را داشت و دست به عمل زد.»
پارسا عکسهایی را از شهید آوینی، بهشتی، رجایی و مجسن اژهای داشت و گفت: «بخاطر ارزش شهادت این عکسها را دارم، به هر حال ارزشمند بوده و اینکه این آدمها رو به خاطر اخلاق، ایمان ، عدلی که داشتند، قبول داشتم و بهشون علاقهمند هستم.»
پریا دختر ۱۸ سالهای که عکسهایی از چند بازیگر مرد کرهای و نیمار فوتبالیست برزیلی و صادق هدایت را دارد، او در این باره میگوید: «نیمار اسطورهی من در فوتبال است و قبلا هم در بارسلونا بود، البته نیمار دیگر در بارسا نیست، قلم صادق هدایت هم خیلی دوست دارم و دوست دارم یک روز مثل او بتوانم نویسنده شوم و یک کتاب خفن بنویسم. بازیگرهای کرهای زیبا هستند و طرفدار آنها هستم. در مجموع این عکسها باعث میشود، وقتی آنها را میبینید به یاد آرزو و رویاهای خود بیفتید.»
عاطفه عکسی از ولادمیر مایاکوفسکی شاعر و درام نویس انقلابی روسی را دارد و در این باره میگوید: «معمولا عکسهایی که به دیوار میزنم کاملا تابع علاقهام نیست. مثلا اگه میخواستم عکس کسی را بزنم عکس کلارا زتکین بود. تقریبا ۶ ساله که بودم، برادرم -آنموقع ۱۲ سال داشت- چند پوستر از محمد رضا گلزار را به زور از عموی کوچکم گرفت و به دیوار اتاق زد، نه چون گلزار بود. بیشتر به خاطر اینکه پوستر بود! یا آن موقع که تب ۸۸ را داشتیم -اینبار من ۱۱ ساله بودم و برادرم علیرضا ۱۷ ساله- یکی از عکسهای میرحسین موسوی را که در یک راهپیمایی خیابانی گرفته بودیم تا مدتها بعد از جریانهای ۸۸ روی دیوار اتاق زده بودیم. مردی که پس زمینهی تصویرش سفید بود و میخندید به دوربین.»
او ادامه داد: «مدتها گذشت تا اینکه یکبار مجلهی چلچراغ را خریدم که به مناسبت تولد سهراب سپهری او را با «گاندی» مقایسه کرده بود و یک پوستر به عنوان هدیه وسط مجله بود. نقاشی سهراب و گاندی که سر به پایین انداختهاند و کنار رودخانه نشستهاند. نمیدانم چندم راهنمایی بودم. فقط صدای پای آب را خوانده بودم اما پوستر را دوست داشتم و به دیوار اتاقم زده بودم.
اما اگر راجع به این عکس میپرسید؟ یکبار ترم آخر دانشگاه که یکی از آن ابرهای افسردگی بالای سرم بود و تصمیم گرفته بودم از دانشگاه تا جای نامعلومی پیادهروی کنم، کتابفروشی کوچک زیبایی را پیدا کردم. ته ماندهی کارتم چیز زیادی نبود اما مجموعهی شعر ولادیمیر مایاکوفسکی را خریدم که به رفیقی هدیه بدهم. وسط کتاب این عکس هم ضمیمه شده بود. «مایاکوفسکی، شاعر انقلاب اکتبر، با نگاه نافذی که انگار هنوز زنده باشد و از نگاهش چشمانت را برگردانی به دوربین زل زده.» دوستم رفت و هیچ وقت ندیدمش و هدیه را به او ندادم، عکس را چسباندم گوشهای از میز تحریرم، شاعر جوانی که هر طرف که ایستاده باشی به تو خیره شده است.»
پیام عکسهایی از هیچکس (رپر) چگورآ و محمد مصدق را دارد و دربارهی آنها میگوید: «هیچکس را به عنوان پدر رپ فارسی قبول دارم و در واقع دروازهی ورود من به رپ است و علاوهبر اینکه تم ناسیونالیستی در آهنگهای دهه ۸۰ آن بسیار قوی بود، چگورآ هم به دلیل گرایشات چپگرایانهی او دوست دارم، البته من کمونیست نیستم و ملیگرا هستم؛ اما برای چگوارا احترام قائل هستم. در ضمن آزادیخواهی هم در درون مرزها نمیگنجد و چگوارا در کوبا، آفریقا و آمریکای لاتین برای آزادی جنگید.»
یکی از کابران توییتر عکسهایی از داریوش اقبالی (خواننده) و سهراب سپهری و شهرام ناظری و پسرش دارد و میگوید: «دلیل اینکه این عکسها را دارم، این است که دوستشان دارم. داریوش را وقتی نوجوان بودم البته خیلی بیشتر دوست داشتم. شهرام ناظری و پسرش هم دلیل نسبتا عجیبی دارد، اینکه حافظ -فرزند شهرام ناظری- از نظر من در واقع فرزند خلفی نبوده از لحاظ هنری عرض میکنم. عکسش را دارم تا وقتی او را میبینم یادم باشد تا فرزند خوبی باشم.»
علی عکسهایی از محسن نامجو، کارل مارکس، تراویس بیکل بازیگر فیلم راننده تاکسی را در دارد و میگوید: «ببینید! پیوند عاطفی میان من و یک هنرمند یا یک اندیشمد باعث میشود، عکس آنها را داشته باشم. وقتی اندیشهای از فردی ارائه میشود، که باب طبع انسان قرار میگیرد، ناخودآگاه علاوه بر پیوند اندیشهای، نوعی از پیوند عاطفی میان شخص و آن اندیشمند برقرار شود. اما در مورد یک هنرمند که احساسات و عواطف انسان را تحت تاثیر قرار میدهد و هم این ارتباط شکل میگیرد. داشتن عکس این افراد نمودی از این ارتباط عاطفی است.»
سیاوش عکسی از سید محمد خاتمی را دارد و دربارهی آن میگوید: «در گذشته دو تا عکس از آقای موسوی و خاتمی داشتم، الان فقط عکس آقای خاتمی را داشتم، وقتی از دلیل داشتن این عکس پرسیدید؛ برای من هم جالب شد که دربارهی آن فکر کنم، با این عکس در واقع مرام و مسلک این آدمها به من یادآوری میشود، جامعهی ما یک روزی به مسیری و کنشی که این این آدمها در یک روزی انجام دادند؛ باز میگردد. انگار این عکس را دارم تا یک روزی ببینم این کنش از جانب آنها تبلیغ شده و اقبال و یا امکان اقبال به آن نبوده است. اما میدانم جامعه یک روز به آنها خواهد رسید و الان به آنها بیاعتنایی میشود، انگار میخواهم بیاعتنایی در جامعه را در خانه خودم جبران کنم و نشان دهم من بیاعتنا نبودم.»
عشایری: حتی گاهی آن شخصیتها را میپرستند
حسن عشایری، عصب شناس و استاد دانشگاه علوم پزشکی ایران با دربارهی اینکه آیا عکس روی دیوار اتاق افراد به نوعی میتواند بازنمایی افکار و عقاید یک فرد باشد، گفت:« در دانشگاه وقتی که فردی شروع به آغاز کار میکند، در اتاق خود عکس کسانی که در حرفهی او پیش قدم هستند را انتخاب میکند و نصب میکند، زیرا شاگرد و تحت تاثیر آنها بوده است. مثلا یک فردی که با علم پزشکی سر و کار دارد، عکس «روبرت کوخ، پزشک» را نصب میکند. زیرا اینها به بشریت خدمت کردهاند و این نشانهی قدرشناسی یک نفر است و در همهی جای دنیا مرسوم است. البته فقط عکس نیست، از نوشتهها و آثار آن افراد هم نقل قول میآوردند. یک نفر وقتی به اتاق یک جراح میرود؛ ممکن است عکس جراحان مشهور بین المللی را ببیند. وقتی به بعضی از بیمارستانها به ویژه در خارج از کشور میروید، متوجه خواهید راهروهای آنها هم کلاس درس است، زیر عکسها به همراه نوشتههایی برروی دیوارها نصب است.
سیاسیون هم عکس رهبران سیاسی چون به نوعی خود را مدیون آن میبینند، نصب میکنند. تحقیقی دربارهی جوانها انجام دادیم و متوجه شدیم جوانهایی که یک اتاق برای خود دارند، البته همه اتاق ندارند، عکس فوتبالیستها و هنرپیشههایی را دارند، در گذشته بیشتر عکس مایکل جکسون بود اما اکنون تغییر کرده و متاسفانه ممکن است عکس امیر تتلو را نصب کنند. به نوعی آن شخصیتها الگوی این جوانها هستند و یا حتی آن فرد را میپرستند. بوداییها عکس بودایی دارند، این نوعی گرایش و حرمت گذاشتن به آن فرد است، میتوان با توجه به عکسها به شخصیت افراد پی برد.
باید دید افراد عکس چه کسی را دارند، مثلا عکسی از سیاستمدارها، فیلسوفها و یا نویسندگان دارند. وقتی عکس یک فوتبالیست را نصب میکنند، یعنی خود را با آن شخصیتها همانند سازی میکند. الگوی ذهنی آنها است، برخی این شخصیتها را بسیار دوست دارند و مثلا برای آن شخص نامه مینویسند. در گذشته در اروپا الویس پرسکی (خواننده و هنرپیشه آمریکایی) بسیار مشهور بود و بسیاری عکس او را داشتند و شاید دست خط و امضایی هم از او داشتند و این دیگر اوج خوشحالی جوانان در آن زمان بود. حتی تحت تاثیر نحوهی لباس پوشیدن و آرایش او هم بودند.
در گذشته این عکسها بیشتر در اتاقها بودند اما امروز در مویابلها هم هستند. مثلا من دانشجوها را در دانشگاه میبینم، تصویر زمینهی لپ تاپ بعضی از افراد طبیعت و برخی دیگر عکسی از بزرگان را دارند. این نشان دهنده جاذبه است. یک بخشی هم دنبالهروی و تزویر و ریاکاری است، صداقتی پشت آن نیست؛ معمولا به دلیل کابردی که دارد، عکس کسی را دارند. زمان فاشیستها حتی هیتلر هم متوجه شد او را بیش از حد بزرگ میکنند، به همین دلیل وقتی یک عکسی را که از خود او بزرگتر و بلندتر بود را دید؛ گفت این کارها نکنید و با آن مخالفت کرد، در آن زمان برشت هم شعری نوشت: «وای به حال ملتی که قهرمان لازم دارد و وای به حال ملتی که عکسی از یک شخصیت را بزرگتر از واقعیت فیزیولوژیک او بزند» هیتلر برای بعضیها پیشوای بزرگی بود اما دنیا را به خاک و خون کشید.
مثلا در شوروی مجبور بودند با وجود اینکه با استالین مخالف هستند، عکس او را در جاهای مختلف نصب کنند، یا اینکه در خانهها عکسهایی از اعضای خانواده را میزنند یعنی برای آنها حرمت قائل هستند. زبان ابزار خوبی در اینجا است باید پرسید چطور شد این عکسها به دیوار اتاقها رسید؟ ببینید اطلاعاتی از آن فرد دارند؟ چطور خود را با آن فرد همانند سازی میکند؟ چه جاذبهای دارد؟ البته ماجرا برای هنرپیشهها فرق دارد، امروزه متاسفانه عکس سلبریتیها در ایران را در شبکههای اجتماعی بسیار وجود دارد، بعضیها با این عکسها کمبود خود را جبران میکنند، مثلا عکس یک بوکسر را میزنند و آن نماد زور و قدرت است. در گذشته بعضیها هم ستارخان با اسب را داشتند و این عکس اکنون هم استفاده میکنند.
اما در دنیای صنعتی، عکس ماشین شکاری به همراه یک جوان امروزی را در اتاق نصب میکنند. یعنی یک ماشین پورشه برای آنها الگو میشود. عکسهای ماشین، کلیسا و شمایل حضرت مسیح هم به جز عکس شخصیتهای معروف در اتاقها وجود دارد. اینها نشاندهندهی روانشناسی آن شخص است. اما مثلا در کلیساها هم عکس وجود دارد ولی در مساجد نصب عکس قدغن است. باید دقت کرد از کدام گروهها و با چه گرایش سیاسیای این عکسها انتخاب میشوند. مثلا یک خواهر راهبه امکان ندارد عکس مایکل جکسون را بزند اما عکس حضرت مریم را دارد و صداقت دارد، زیرا کار او همان است و در عبادت آنها هم تجلی پیدا کرده است. اما همه جا اینطور نیست، یک جاهایی نصب عکسهایی اجبار است، در اروپای شرقی یک زمانی عکس مارکس، انگلس و لنین بسیار دیده میشد؛ چون پشت آنها ایدئولوژی بود. اما الان رخت بر بسته است و اروپا اکنون دیگر مثل گذشته نیست. این عکسها یک جاهایی به مجسمه تبدیل میشود؛ در شهر و خانهها هم وجود دارد، مثلا من در خانه یک نفر عکس احمد شاملو را دیدم، علاوه بر عکس، مجسمه و نقاشی او را هم دارد؛ خودش هم البته اهل هنر بود و شعرهای شاملو را از بر است. این گرایش این فرد را به شعر نو نشان میدهد.
مثلا عشایر چون در طبیعت زندگی میکنند، تصویر طبیعت را به وسیلهی گلیم نمایش میدهند، این تصاویر بیشتر درخت، اسب و حیوانات و آب است. زندگی آنها را بازتاب میدهد. ببینید! انسان از خود بیگانه محیطش هم بیگانه میشود، آدورنو از مکتب انتقادی فرانکفورت در این مورد میگوید چگونه «بدلها» به وجود میآید مثلا نقاشی معروف لئوناردو داوینچی آنقدر رنگ و رو رفته در همه جا منتشر شده، اگر او زنده بود، قطعا مخالفت میکرد. عکس اصلی در موزه است و بدل او در همه جا است و آدورنو میگوید عکس بدل دیگر داوینچی و آن صحنهای که نقاشی شده را به من معرفی نمیکند و ممکن است کسی داوینچی را نشناسد و فکر کند او پرندهای است. اما عکس نقاشی او را در بازار و روی بشقاب هم پیدا میکنید. بدلها رنگ و رو رفته و مبتذل هستند. آدورنو اسم این هنر را « فرهنگ_ صنعت» گذاشته است. فرهنگ هنر هم صنعتی میشود و به تولید انبوه میرسد، پس اثر خود را از دست میدهد.
این استاد دانشگاه در پایان از تجربهی خود در بازدید از دانشگاهها گفت: «من یک مدت ارزیاب دانشگاهها بودم و یک جاهایی رنج بردم، مثلا به دانشکده روانشانسی واحد رودهن رفتم، عکسی از پیشکسوتهای روانشناسی جهان و ایران نبود، در حالی که باید دانشجوی جوان آنها را بشناسد. جالب است فرقی میان دانشکده روانشناسی و کشاورزی ندیدم. راهرو باید آموزنده باشد، مثلا در دانشگاه صنعتی شریف برندگان جایزهی نوبل با مشخصات را زدهاند. این برای آکادمی لازم است، البته بازار ریا داغ است و باید مراقب بود تا سو استفاده نشود».
پلنگ سیاه هالیوود درگذشت