منشه امیر - رادیو اسراییل
این بار سیاست را کنار بگذاریم و از امور انساندوستانه سخن بگوییم. سیاست نیز به امور انسان ها میپردازد و بدون انسان ها سیاستی وجود نخواهد داشت.
بسیار خرسند شدیم وقتی یک شخصیت ایرانی برون مرزی، که در درون مرز نیز هواخواهان بسیار دارد که بازگشت او را انتظار می کشند، در بیانیه ای خطاب به سازمان ملل متحد خواستار اقدام برای نجات یک پناهجوی ایرانی شد که در یونان در موقعیت زجرآوری به سر می برد.
ولی آیا کافیست که ما از یک مرجع بین المللی بخواهیم فقط به یک مورد از مصیبت ایرانیان پراکنده در جهان رسیدگی کند؟
شنیدیم که یک پناهجوی ایرانی که دولت سوئیس تقاضای پناهندگی او را رد کرده بود، خودکشی کرد و با دستان خویش به زندگی خود پایان داد، زیرا احساس کرد در این دنیای بزرگ یار و باوری ندارد.
در طول چهار دهه ای که از به روی کار آمدن رژیم کنونی می گذرد، به مقتضای شغلی خود، با صدها و شاید هزاران پناهجوی ایرانی در سراسر جهان در ارتباط بوده و با بسیاری از آن ها گفتگوی رادیویی انجام داده ام.
داستان هایی که شنیده و می شنوم بسیار دلخراش است. به ویژه در سال های اخیر، بسیاری از کشورهایی که در گذشته با آغوش باز از پناهجویان استقبال می کردند، اکنون سالیان دراز است که دروازه های خود را به روی آن ها بسته اند.
هزاران و شاید ده ها هزار آواره ایرانی، در ترکیه و گرجستان و آذربایجان و کشورهای دیگری که ایرانیان بدون روادید می توانند وارد آنها شوند سرگردان هستند و امیدی به آینده خود ندارند.
در ترکیه، پناهجویان ایرانی را به شهرهای کوچک و دور دست می فرستند که نه اجازه کار دارند و نه اجازه دارند از آن شهر خارج شوند و به شهرهایی بروند که امکانات بیشتری عرضه می کند.
در گرجستان نیز که یک کشور فقیر و عقب مانده است، ایرانیان در حقیرانه ترین شرائط زندگی می کنند.
البته در همه کشورهایی که نام بردیم، ایرانیانی نیز هستند که با پول کلان آمده اند و سرمایه گذاری های بزرگ می کنند. در ترکیه، بیشترین بیگانگانی که خانه می خرند، ایرانی هستند.
ولی آن ها اکثرا دزدان رژیم هستند که پول ملت را غارت کرده و به خارج منتقل ساخته اند زیرا می دانند که حکومت در آستانه فروپاشی قرار گرفته و آن ها باید به فکر فردای خود باشند.
شاید دلخراش ترین موارد زندگی پناهجویان، آنانی است که از طریق سواحل ترکیه خود را به جزایر یونان رسانده اند و در بدترین شرایط به سر می برند و از جهنمی گریخته اند و اکنون خود را در جهنم مشابهی احساس می کنند.
پروردگار عالم می داند که چند تن ازین نگون بختان در آبهای دریای مدیترانه، در آن قایق ها کوچک لاستیکی، غرق شده و جان سپرده اند.
خلیج همیشه فارس ایران، یک شعار مقدس است. جانم فدای ایران نیز قدس الاقداس است. ولی در کنار آن، یاری رسانی به این نگون بختان نیز وظیفه انسانی و اخلاقی و ملی همه آنانی است که توانایی مالی و یا سیاسی در خارج از کشور دارند.
انتظار ما در این گفتار آن است که آن ایرانیان آستین بالا زنند و ثابت کنند که عشق به میهن، دفاع از ایرانی بودن خلیج فارس، مخالفت با قرارداد ۲۵ ساله بازرگانی و اقتصادی با چین، و مخالفت با پایمال شدن حق ایرانی در حاکمیت بر دریای خزر، یک شعار نیست، بلکه آن که می گوید "جانم فدای ایران"، باید حاضر است برای هموطنان ایرانی خود نیر گام عملی بردارد.
بارها به ایرانیانی که قلبشان برای وطنشان و هموطنانشان می تپد، گفته ام و تکرار می کنم که از تجربیات ملت یهود، در طول دو هزار سال آوارگی، می توان درس های بسیار آموخت و ایرانی برون مرزی را زنده و پایدار نگاه داشت تا روزی که وطنش از این مصیبت رهایی یابد و بیش از پنج میلیون نفر ایرانی بتوانند به خاک پدری باز گردند.
چگونه بوده که یهودیان در طول دو هزار سال دوری از وطن، توانسته اند خود را زنده نگاه دارند و آرزوی وطن داشته باشند و بالاخره به هدف برسند؟
چگونه است که یهودیان در این دو هزار سال نه کشوری داشته اند و نه دولتی و نه ارتشی و نه سازمان های منظمی که با بودجه کلان بتوانند به امور آن ها بپردازند؟
یهودیان، در این دو هزار سال، در تقریبا همه کشورهای پراکندگی، توانستند موجودیت و همبستگی خود را حفظ کنند و امروز که ما میلیون ها نفر ایرانی پراکنده در جهان داریم، که نمی دانیم چه هنگام خواهند توانست به وطن خویش بازگردند، شابسته است که از تجربه آنان بیاموزیم و برای یاری رسانی به هموطنان پراکنده به پا خیزیم و تلاش کنیم.
سخنان من، اعطای کمک مالی به این نگون بختانی نیست که در بدترین شرایط زیست می کنند. این کمک رسانی مادی، ده ها و شاید صدها میلیون دلار بودجه می طلبد که بعید می نماید تامین آن، از توان ایرانیان مرفه در چند کشور جهان براید.
ولی یک راه دیگر وجود دارد که بودجه مورد نیاز تقریبا صفر است، ولی پیامد آن می تواند بسیار سودمند و سازنده باشد.
در چند گفتگوی تلویزیونی و در هر فرصت گفتگو با ایرانیان توانمند برون مرزی و آنانی که در کشورهای محل سکونت خود از نفوذی برخوردار هستند، این اندیشه را مطرح ساخته ام که ایرانیان برون مرزی، باید مانند یهودیان پس از جنگ جهانی اول، و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، سازمان هایی برپا کنند که به مهاجرت و اسکان یهودیان در کشورهای پیشرفته یاری برسانند.
سازمانی را به نام هایاس نمونه آوردم که در سال های پس از جنگ جهانی دوم، توانست مهاجرت میلیون ها نفر یهودیان شرق و مرکز اروپا را که از چنگال آلمان نازی جان به در برده بودند، به ایالات متحده فراهم کند.
همین سازمان در سال های اخیر نیز فعال بوده و شمار نامعلومی از ایرانیان یهودی و بهایی و مسیحی را نیز که از چنگال رژیم گریخته و خود را به اتریش رسانده بودند، توانست به ایالات متحده مهاجرت دهد.
این فعالیت در سال های اخیر که بسیاری از کشورها و به ویژه ایالات متحده درهای خود را به روی پناهجویان بسته اند، دشوار، و تقریبا محال شده است.
من می دانم ایرانیانی در برون مرز وجود دارند که در جامعه بین المللی از احترام و حیثیت بسیار برخوردارند و می توانند برای برپایی تشکیلاتی به هدف انتقال پناهجویان ایرانی به کشورهای متمدن و رهانیدن آنان از مصیبتی که هم اکنون با آن روبرو هستند، بسیار موثر باشند.
با خرسندی و افتخار می توان گفت که شماری از ایرانیانی که در چهل سال اخیر ناچار به ترک وطن خویش گردیده اند، توانسته اند در جوامع باز ایالات متحده، کانادا و کشورهای اروپایی به مقام و موقعیت بالایی برسند.
اینان نشان آنند که اگر در کشور خود حکومتی با خرد و وطن پرست داشتند، و جامعه آنان از آزادی اندیشه و آزادی های فردی دیگر برخوردار بود، چه پیشرفت هایی می کردند و چه افتخاراتی برای وطن خود به وجود می آوردند.
اگر این ایرانیان موفق، با برپایی سازمانی، دست یاری بدهند و از کشورهای پیشرفته جهان درخواست کنند که سهمیه ای را به مهاجرت ایرانیان اختصاص دهند، به هموطنان خویش کمک زیادی کرده اند.
چنین اقدامی به هیچ بودجه مالی نیاز ندارد.
چکونه است که دولت آلمان در چند سال اخیر دو میلیون نفر پناهجو از کشورهای اسلامی و عربی و آفریقایی را پذیرفته، ولی هیچ سهمیه ای برای ایرانیان وجود نداشته است؟
چگونه است که کشورهای اروپای غربی همین هفته پیش، با پذیرفتن چند صد تن از پناهجویان کشورهای مختلف در یونان موافقت می کنند، ولی سهمیه ای برای ایرانیان منظور نشده است؟
اکثر ایرانیان آواره، انسان هایی دارای سلامت جسمانی، اراده قوی برای کاریابی هستند و می توانند عناصر مفید و سازنده ای برای کشورهای میزبان باشند.
چرا به رنج آنان پایان داده نشود؟ چرا سازمانی برپا نگردد که دولت ها را تشویق کند شماری از ایرانیان را بپذیرند.
چرا از سازمان ملل نخواهند که دفتر کمیساریای رسیدگی به امور پناهجویان را از نو در کشورهای پناهجویی مانند گرجستان و ترکیه برپا کند؟
در گذشته، این نهاد موجبات پذیرفته شده هزاران ایرانی در کشورهای غربی را فراهم ساخته بود. بسیاری از این پناهجویان پیشین، اکنون در کشورهای میزبان زندگی مرفه دارند و برخی از آنان به مقامات بالا رسیده اند.
روی آوردن به سازمان ملل برای نجات جان یک ایرانی مصیبت زده در یونان امری انسانی و قابل تحسین است. ولی نگون بختی ایرانیان برون مرزی، به یک تن و ده تن محدود نمی شود و ایرانیانی که با استعداد و تلاش خود در کشورهای غربی، به مقام و موقعیتی رسیده اند انتظار می رود به وظیفه وجدانی و ملی خود عمل کنند و برای انجام این پیشنهاد بشردوستانه و ایران پرستانه کمر همت ببندند.
گمانهزنیها در مورد رقم واقعی صادرات نفت ایران
سید حسن نصرالله: ما سربازان اسراییلی را خواهیم کشت