البته از قدیم گفته اند نرود میخ آهنین در سنگ ولی ما وظیفه ی انسانی خود می دانیم که این توصیه میخ گونه را بکنیم شاید سنگی پیدا شود که مثل سنگ های کوهستان، وسط اش شکافی چیزی باشد، و میخ ما در درون آن فرو رود.
بعد از اعدام ناجوانمردانه نوید افکاری، عده ای از حزب اللهی های مذهبی، حزب اللهی های کمونیست، طرفداران آشکار و پنهان حکومت نکبت، خبرنگاران و بازجو خبرنگاران مقیم داخل و خارج، از اقدام حکومت در کشتن این جوان اظهار شادمانی کردند و با اسم و رسم و عکس و غیره، در صفحات مجازی، این شادمانی را با همتایان شان قسمت نمودند.
این شادمانی قلبی را البته نمی توان مانع شد، چرا که ذاتی مسلمانان سیاسی ست و مخصوص ایران هم نیست و در تمام کشورهای مسلمان نمود دارد.
مثلا بعد از عملیات مخوف یازده سپتامبر، عده ای از مسلمانان به خاطر نابود کردن سه چهار هزار انسان بی گناه به رقص و پایکوبی پرداختند و شادمانی شان را با تُخس کردن شیرینی در میان مردم نشان دادند.
حالا آن ها عرب هستند و به چیزی که ایمان دارند، ایمان دارند و کله شان هم که برود دست از ایمان شان بر نمی دارند.
اما ایرانیان حزب اللهی که مقدار زیادی چاخان تشریف دارند و برای چاخان کردن هایشان تئوری های مبارکه ای مانند «تباکی» و «تقیه» در اختیار دارند، باید کمی عقل نداشته شان را به کار گیرند، و اگر هم از اعدام جوانی خوشحال می شوند و در دل شان قند و شکر آب می شود، این خوشحالی را دست کم اینجوری، یعنی به صورت ناجور اعلام نکنند، یا اگر هم اعلام می کنند، دست کم، با اسم و مشخصات و عکس و تفصیلات نکنند چرا که به اندازه ی یک درصد احتمال سقوط حکومت دادن هم شرط عقل است و این که مردم عصبانی و خشمگین و جوان از دست دادگان اگر در این وضعیت احتمالی به خیابان بریزند آن نام و نشان داران را ممکن است بگیرند و بند بند تن خودشان و فک و فامیل شان را از هم بدرند و آن گاه طرفداران گاندی و ماندلا و مولوی خوانان سروش ی و حافظ خوانان عطا یی و چپ های نگهداری و حتی مایی که دنبال کارگر صفر کیلومتر برای آباد کردن کویر لوت می گردیم، نخواهیم توانست جلوی این مردم را بگیریم، که هیچ، مردم خود ما را هم سر دست به سمت سلاخ خانه خواهند برد بی برو برگرد!
این ها را سال ۵۷ دیدیم که میگیما! تازه سال ۵۷ مردم به کلفت و نوکر و پاسبان و خبرچین حکومتی که بهشان شیر و موز مجانی می داد رحم نکردند وای به حال مردمی که امروز از شادی کنندگان از اعدام که غارت شان کرده اند و در همسایگی شان زندگی می کنند خون به دل هستند و یک جرقه کافی ست تا آن ها را تبدیل به شعله آتشی سوزنده کند!