نفرت خامنهای از کوروش بزرگ، نفرتی به درازای عمر جمهوری اسلامی و چند وجهی و عمیق است
علیرضا کیانی - ایندیپندنت فارسی
هفت آبان دیگری آمد و رفت و همانگونه که در سالهای پس از پاسارگادِ ۱۳۹۵ مشاهده شده بود، امسال نیز جمهوری اسلامی با بند و بستهای امنیتی خود اجازه پاسداشت یاد کوروش بزرگ در پاسارگاد را نداد. خامنهای نشان داده است که در مسئله کوروش بزرگ دستکم تاکنون اهل هیچ نرمش و سازشی نیست.
در سالیان پیشین بهانههای گوناگونی برای جلوگیری از تجمع در پاسارگاد آورده میشد، ولی امسال همهگیری ویروس کرونا بهانه بسیار مناسبی فراهم کرد تا «ستاد استانی مقابله با بیماری کرونا» در استان فارس اعلام کند که «تمام اماکن فرهنگی تاریخی استان فارس از یکشنبه چهارم تا نهم آبان ۹۹» تعطیل خواهند بود!
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
در نگاه نخست میتوان کاملا دریافت که کوروش بزرگ دیگر صرفا یک چهره تاریخی دورانساز نیست و اکنون به صورت جدی تبدیل به یک مسئله سیاسی - امنیتی شده است. امنیتیشدن این مسئله از پاییز ۹۵ و تجمع هزاران نفر در پاسارگاد تشدید شد. تجمعی که در آن صراحتا شعارهایی به نفع پادشاهی پهلوی و شخص شاهزاده رضا پهلوی نیز سر داده شد.
بر بنیاد چنین رخدادی بود که روحانی مشهور حکومتی همچون «حسین نوری همدانی» - دو روز پس از این تجمع تاریخی - چنین موضعگیری تندی گرفت: «تعجب میکنم چطور میتوانند در مزار کوروش جمع شوند، همان شعارهایی که برای رهبر معظم انقلاب میدهیم، برای کوروش بدهند و باز ما زنده، نشسته و تماشاگر هستیم. کدام قدرت در این بخش کوتاهی کرده که این افراد اینگونه جمع شوند، با توجه به اینکه مملکت اسلامی و انقلابی قرار داریم، باید بیدار و هوشیار باشیم». حسین نوری همدانی پیام پاسارگاد ۹۵ را به خوبی دریافت کرده بود!
اگرچه جمهوری اسلامی در سالهای پس از پاییز ۹۵ دیگر اجازه برگزاری تجمع در یادروز کوروش بزرگ را نداد و اگرچه تلاش کرد با صدور احکام سنگین زندانهای چندین ساله، از جوانان پاسارگادی و اقدام تاریخی آنان انتقام بگیرد، ولی این به هیچعنوان به این معنی نیست که ستیز جمهوری اسلامی با تاریخ باستانی ایرانیان - و بهویژه کوروش بزرگ - از پنج سال پیش آغاز شده است و یا صرفا علل سیاسی-امنیتی دارد.
بلکه شاید بتوان به راحتی این ادعا را به میان کشید که نفرت خامنهای از کوروش بزرگ، نفرتی به درازای عمر رژیم جمهوری اسلامی و چند وجهی و عمیق است و دستکم از سه آبشخور، سیراب میشود؛ توطئهاندیشی، پهلویستیزی و بنیادگرایی اسلامی. بر روی این ستونهاست که رهبر جمهوری اسلامی بنای نفرت خود از کوروش هخامنشی را چیده است و کارگزاران برجسته او نیز تلاش میکنند سخنانی را که او به صراحت نمیتواند بیان کند، با پردهپوشی کمتری بیان کنند.
ولی پیش از گشایش بحث دو نکته مهم را به یاد بسپاریم؛ یکم اینکه ویژگیهایی که در بالا برای نگاه خامنهای برشمرده شدند تنها در قبال تاریخ ایران کوروش بزرگ به کار گرفته نمیشوند و دستگاه محاسباتی رهبر جمهوری اسلامی تقریبا هر پدیدهای را به محک این چند معیار نیز میزند. نکته دوم نیز اینکه در ذهنیت و چشماندازی که خامنهای علیه کوروش بزرگ اختیار کرده است، این سه ویژگی ذهنی کاملا در پیوند با یکدیگر قرار دارند و نه تنها به صورت دایرههای مستقل از یکدیگر عمل نمیکنند، بلکه عملا جداسازی آنها نیز دشوار است.
خامنهای در یک سخنرانی در همدان در سال ۱۳۸۳، شهرت جهانگیر نام کوروش بزرگ و محبوبیت تاریخی او را نتیجه «اصرار فرنگیها» دانست و مدعی شد: «البته فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده».
همین موضع خامنهای در جایگاهی تفصیلیتر از سوی شخصی به نام «دکتر احمد نادری» که عنوان «عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران» را با خود حمل میکند، در مهر ۱۳۹۸ در وبسایت رسمی خامنهای نیز منعکس میشود: « ارجاع به امر تاریخی و اسطورهای یکی از بنیادهای جدی ملتهای مدرن است و این امر در مورد ایران نیز بایستی در دستورکار شرقشناسانی که پروژه ملتسازی ایران را پیگیری کرده و توسط سفارتخانههای استعماری به پهلویها دیکته میکردند، قرار میگرفت. از اینرو روی آوردن به اسطورههای ایران باستان و در تقابل قرار دادن آنان با اسطورههای دینی مردمان ایرانی در دستور کار قرار داشت. حجم عظیم تولیدات در مورد هخامنشیان و کوروش در این دوره تقریباً بیهمتاست و این در حوزه عینیت و رفتارهای شخص پهلوی دوم و حضور در مقبره کوروش و جمله مشهور «کوروش تو بخواب که ما بیداریم» خودنمایی میکرد».
در مطلب احمد نادری نیز موضع «توطئهاندیشانه» خامنهای تکرار میشود و میان شرقشناسی و شهرت هخامنشیان، نسبتی از جنس توطئه برقرار میشود؛ که به زعم این فرد، برکشیدهشدن هخامنشیان و از جمله شخص کوروش، «دستور کار» شرقشناسان بوده است. این موضع توطئهاندیشانه به پهلویستیزی نیز آغشته میشود و فردی که جایگاه «استاد» در دانشگاه تهران دارد مدعی میشود که پهلویها «دیکتهنویس» سفارتخانهها بودهاند و «رویآوردن» به تاریخ باستانی ایران بخشی از این دیکتههای خارجی بود!
البته از چنین مدعیاتی نباید انتظار داشت که با دادههای تاریخی خود را هماهنگ سازند، ولی بد نیست به عنوان نکتهای متناسب با بحث، این واقعیت به میان آورده شود که اساسا یکی از علل نفرت «هارولد نیکلسون» - کارگزار سفارت بریتانیا در ایران - از رضاشاه، احیای عزتنفس ایرانی بوده است. این عین سخن نیکلسون است: «تا قبل از رضاشاه ایرانیان جذابیتی کودکانه و لطیف داشتند، ملیگرایی آنها را پرمدعا و بداخلاق کرد». به عنوان نمونهای از این عزتنفس احیا شده میتوان از خواست رضاشاه مبنی بر منع آمد و شد سربازان هندیِ تحت فرمان انگلیس در تهران مثال زد که خشم نیکلسون را برانگیخت و به آن به شدت اعتراض کرد گرچه مجبور شد به خواست رضاشاه تن بدهد.
احتمالا نیاز به یادآوری این نکته نیست که انتشار یک مطلب در وبسایت رسمی خامنهای بر اساس چه ملاحظات فراوانی انجام میشود و از این رو، شاید نیاز به اغراق هم نباشد، اگر بتوان گفت «هر» مطلبی که در سایت رسمی رهبر جمهوری اسلامی منتشر میشود عملا تایید غیرمستقیم او را نیز همراه خود دارد و با توجه به اهمیت جایگاهی که او در جمهوری اسلامی دارد، این حساسیت، طبیعی است. بر این اساس شاید بتوان مدعی شد که خامنهای نیز احتمالا همچون تجزیهطلبان بر این باور است که رضاشاه ملت ایران را «ایجاد» کرد!
چنانکه در همین نقل قول بالا از احمد نادری، از تکوین دولت مدرن در ایران به عنوان «ملتسازی» یاد میشود که دقیقا عبارت مورد علاقه واگرایان و تجزیهطلبان برای تشریح تاریخ دویستساله اخیر ایران، به ویژه درباره اقدامات رضاشاه پهلوی است. واگرایان و تجزیهطلبان نیز قدیمی و طبیعیبودن ملت ایران را رد میکنند. اگرچه آنان جایگاه تحلیلی و سیاسی قابل توجهی ندارند ولی همدلی تحلیلی دستگاه خامنهای با کسانی که در پی جنگ داخلی در ایران و چندپارهکردن کشور هستند، قابل تامل است؛ چنانکه خوانش همسان آنان از اقدامات شاهان پهلوی و نیز چرایی شهرت جهانی هخامنشیان شایسته بررسی جداگانهای است.
در سخنرانی خامنهای در سال ۱۳۸۷ در شیراز نیز میتوان رد پای تلاقی پهلویستیزی و توطئهاندیشی درباره تاریخ باستانی ایرانیان را دید: «در تاریخی که اروپائیها برای کشور ما از دوران پهلوی به این طرف نوشتهاند، اسمی از فریدون و ضحاک و کاوه آهنگر وجود ندارد؛ آنها جور دیگری تاریخ را نوشتهاند».
به هرحال، همانطور که دیده میشود ذهنیت توطئهاندیش خامنهای درباره پژوهش علمی غربیها با پهلویستیزی او و نیروهایش چفت و بست تحلیلی قدرتمندی با یکدیگر دارند و از تاثیر و تاثر متقابل برخوردار هستند. همانطور که میبینیم صورتبندی مسئله نزد آنان اینگونه است: «پهلوی برای خلق پدیدهای به نام ملت ایران نیاز به تاریخ داشت و سفارتخانههای غربی این تاریخ را برای پهلوی جعل کردند»!
نکته جالبتوجه این است که هفتهنامه «خط حزبالله» که از سوی وبسایت رسمی خامنهای منتشر میشود و خطوط تحلیلی مورد نظر خامنهای را بازتاب میدهد و به نوعی ارگان تحلیلی اوست، در گزارشی در سال ۱۳۹۴، مدعی میشود که پادشاهی محمدرضاشاه خواست «روزولت و چرچیل» بوده است که بر آن بودند شاه جوان را به «کوروش قرن بیستم» مبدل سازند!
این گزارهای است که این هفتهنامه استفاده کرده است: «محمدرضا پهلوی نه با همهپرسی، رأی یا تصمیم ایرانیان که با ارادهی خودخواهِ روزولت و چرچیل، «شاهِ شاهان» و کوروش قرن بیستم شد».
از قضا با توجه به تجربه تلخی که انگلستان از مشی رضاشاه پهلوی و سیاست مستقل او داشت، پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، این دولت به شدت در پی آن بود که فردی از خاندان قاجار دگرباره شاه ایران شود و یا حتی فرم حکومتی ایران، جمهوری شود که با توجه به نقش ویژهای که «محمدعلی فروغی» بازی کرد، و البته عللی دیگر، هر دو خواست انگلیسیها ناکام ماند و ولیعهد رضاشاه، پادشاه ایران شد. این یک داده تردیدناپذیر تاریخی است. بر این اساس چگونه میتوان مدعی شد که چرچیل - نخستوزیر وقت بریتانیا- خواهان آن بود که محمدرضاشاه «کوروش قرن بیستم» باشد؟!
نادیدهگرفتن یا زیر سوال بردن دادههای انکارناپذیر تاریخی از سوی دستگاه تحلیلی خامنهای، ناشی از پیوند و تلاقی توطئهاندیشی و پهلویستیزی است که البته همانطور که در بالا اشاره شد بنیادگرایی اسلامی نیز تکمیلکننده این پازل نفرت است.
بر اساس همین نگاه بنیادگرای اسلامی است که خامنهای اساسا احترام حداقلی به عناصر برجسته هویت ملی ایرانیان را نیز برنمیتابد و در فروردین ۱۳۷۸ در مشهد میگوید: «حالا یک نفر هم پیدا میشود که از سرِ اشتباه و ندانمکاری، به جای مرقد امام رضا و مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه و مراسم معنوی، تخت جمشید را زنده میکند!»
از قضا اشاره خامنهای به تختجمشید دقیقا از آن رو شایسته اشاره در اینجاست که نشان میدهد ستیز خامنهای با کوروش بزرگ در چارچوب ستیز بزرگتر او با تاریخ باستانی ایرانیان است؛ در نمونه کوروش بزرگ این ستیز با پهلویستیزی و توطئهانگاری تحقیقات تاریخی گره میخورد و در نمونههایی چون تختجمشید که یک واقعیت فیزیکی بیرونی هستند و به هیچ روی قابل انکار نیستند، لحن کمی صریحتر میشود و دیدار از این مکانهای منحصربفرد تاریخی «اشتباه و ندانمکاری» خوانده میشود و با به میانکشیدن پای چهرههای مذهبی شیعی، تلاش میشود از یک موضع هویتگرایانهی مذهبی، هویت ملی ایرانیان انکار شده و این کشور را صرفا در چارچوب هویت شیعی بشناساند.
این نگاه اسلامگرایانهی خامنهای علیه کوروش را در یکی از سخنرانیهای او در سال ۱۳۶۵ نیز میتوان مشاهده کرد که در آنجا کوروش بزرگ را در کنار «اسکندر» قرار داده و با یکسانانگاشتن این دو، «انبیا» را بر آنان برتری داد و گفت: «میبینید حکما و دانشمندان و انبیا و اهل معرفت علیرغم ضعفهای ظاهریشان و نداشتن قدرت بر اسکندرها و کوروشها و بقیه سلاطین و جهانگیران عالم پیروز شدند».
دوگانه بین هویت ملی و هویت اسلامی در ایران، اگرچه ریشههای تاریخی دارد ولی پس از انقلاب ۵۷، از سوی جمهوری اسلامی بسیار برجسته شده است و کارگزاران حکومتی دستگاه خامنهای همواره و همیشه کوشیدهاند از موضعی اسلامگرایانه هویت ملی ایرانیان را تخفیف و تحقیر کنند و هویت اسلامی را بر همه اجزای هویتی ایرانیان برتری بخشند و هنگامی که پای کوروش در میان باشد، اظهارات یهودیستیزانه نیز بخشی جداناپذیر از این پروژه ضدملی هستند.
به عنوان نمونه به این سخنان «محمدرضا نقدی» توجه کنیم. او از برجستهترین و مهمترین فرماندهان سپاه پاسداران است. نقدی در سال حساس ۱۳۸۸ از سوی خامنهای به پست ریاست «سازمان بسیج مستضعفین» برگزیده شد و در آخرین پست خود نیز در بهار ۹۸ نیز با حکم خامنهای در پست «معاونت هماهنگکننده سپاه پاسداران» جای گرفت.
با توجه به چنین جایگاهی این سخنان محمدرضا نقدی درباره کوروش بزرگ توجه ویژه خود را خواهد طلبید. نقدی در سخنان خود علیه کوروش، اینگونه بین یهودیستیزی و پهلویستیزی پل میزند و چنین میگوید: «کوروش جایگاهی نداشته و عددی نبوده بلکه شاهی بوده که با یهودیها رابطه خوبی داشت. شاهی بوده که با یهودیها ساخته پس ما هم باید با آنها بسازیم؟ کوروش ساخته و پرداخته پهلوی است. اسم کوروش را هیچ کجا پیدا نمیکنیم، او را برای پیوند مردم ایران با یهود علم کردند».
همانگونه که میبینیم ادعای جعلی بودن کوروش بزرگ و تاریخ هخامنشیان که خطوط کلی آن را خامنهای ترسیم و تجویز کرده است، اینگونه توسط کارگزاران درجهیک او به صراحت و شفافیت بیشتر بیان میشود.
چنانکه وقتی در وبسایت رسمی خامنهای جستجو کنیم به سخنی از «محیالدین حائری شیرازی» - امام جمعه سابق شیراز - نیز بر میخوریم که دقیقا موید همین نگاه بنیادگرایانه اسلامی به پدیده کوروش است که با پهلویستیزی و یهودیستیزی نیز آمیخته شده است. حائری شیرازی که در سال ۱۳۹۶ درگذشت در «گفتار»ی که در وبسایت خامنهای انعکاس یافته است و هنوز در آنجا موجود است چنین میگوید: «وقتی ایران از اقمار آمریکا بود، هدف از جشن تاجگذاری و جشن دوهزار و پانصدساله، احیاء ارتباط کوروش با یهود بود که تاریخ تکرار شود و تحت عنوان راه نیاکان ایران در خدمت صهیونیسم جهانی باشد. طبیعتاً اجازه میدادند شاه عربده بکشد و حرف از آزادی و دروازهی تمدن بزرگ کند».
البته غیظ و خشم بنیادگرایان مسلمان در جمهوری اسلامی از کوروش بزرگ نباید چندان شگفتآور جلوه کند. نگاه انحصارگرایانه اسلامگرایان به مقوله مذهب و تمایلات ضد پلورالیستی آنان به پدیده تکثر مذهبی، طبعا در تقابل با مشی پادشاه نکونامی قرار میگیرد که اساسا به رواداری و مدارای مذهبی در دنیای قدیم شناخته میشود و مدارای مذهبی او حتی بر روندهای سیاسی در دنیای مدرن - همچون تشکیل ایالات متحده آمریکا - نیز تاثیر گذاشته است.
مصاحبه با مگس انتخاباتی