گفته بودی ای صنم افسردهای
غالب اوقات خود دل مردهای
*
ناگهان با زور یک قرص و دوا
شاد و خندان میشوی پر مدعا
*
میزنی با تیغ چون زنگی مست
در ره خود هر تنابندی که هست
*
کس ز نیش زهر تو نی در امان
در شمار کافران یا مومنان
*
من نگویم مزد گیری از کسی
از رژیم و از کسی یا نا کسی
*
لیک قولت هست جنس تفرقه
گر چه گاهی هم بیاری قهقهه
*
تو برای فصل کردن آمدی
نی برای وصل کردن آمدی
*
تو برای قلع هر گون اعتماد
تو برای قمع هر گون اعتقاد
*
تو برای صفر کردن هر چه یک
تو برای محو یاران یک به یک
*
ظاهرا اندر پی محو نظام
لیک شک آری به هر ضد نظام
*
از فرشگرد و بنی صدر و سروش
جان تو آید ز خشم اندر خروش
*
هم گلوی پهلوی را میجوی
هم گلوی هر چپی یا رجوی
*
این قلم در دست تو ماری شده
این سگ نفس تو خود هاری شده
*
آدمی نوعا پر از نقص و خطاست
هر که مطلق بشمرد او را فناست
*
چون مگس تو مینشینی روی زخم
خندهها ول کرده چسبیده به اخم
*
خانه ویران کردن آسان ای پسر
گر توانی ساخت، داری صد هنر
*
هر کسی کو اندر این ره پا گذاشت
قافله او را به صحرا وا گذاشت
*
بشنو این پند و تو لب گیر از سخن
بیش از این مفکن تو خود اندر محن
*
موش نومیدی به انبارت زده
گندمت خورده شدی غارت زده
*
"رو تو اول دفع شر موش کن
بعد از آن در جمع گندم کوش کن"
*
این همه بد گفتهای از این و آن
یک کمی خوب از کسی گو یک زمان
*
این همه بی آبرو کردی مهان
یک نفر آدم بجو اندر جهان
*
"خوبی مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان"
*
پس اگر ضعفی تو دیدی در کسی
ناگهان بنیان مکن تو ناکسی
*
تا توانی وصل کن ای گل پسر
تا کنی شادان و خوش روح پدر
*
علی اصفهانی
*
*
*