سه مفهوم مدرن دولت، اقتصاد سر و سامان داده شده و آزادی، در انقلاب مشروطه مطرح شدند. گرچه هیچیک از آنها از پایههای نظریِ معقول در برهوت جامعهء بی چیز شدهء اسلامی ما، برخوردار نبودند اما در دورهای خاص که ایران بر اثر بی کفایتی قاجاریان در معرض فروپاشی قرار گرفته بود مطرح شدند و جنبه هایی از آنها با اقتدا از الگوی «دولت- ملت» اروپایی، به ذهن ایرانی راه پیدا کرده بودند. اصولگرایان و اصلاح طلبان حکومت اسلامی به دلیل عهد و عقد اخوت با نظام اسلامی نمیتوانند با این سه پدیدهء مفهومیِ مدرن همگرایی کنند و در صورت همگرایی، دیگر نه اصولگرااند و نه اصلاح طلب. اصولگرا و اصلاح طلبی که، تمام هم و غمشان تداوم نظام اسلامی ست.
دولت مدرن
دولت مدرن آن دولتی ست که حقوق ملت در آن بگنجد و آنها باهم در مفهوم «دولت-ملت» (nation-state) تعریف شوند. یکی از مشخصههای دولت- ملت مدرن در اینست که افراد جامعه شهروند محسوب شده و دارای حقوق شهروندیاند. تعریف مفهوم دولت-ملت مدرن بسیار وسیعتر از چیزیست که این نوشته بدان اشاره دارد اما برای رساندن منظور بحث ما همین میزان، مکفی ست. پیش از تحرکات انقلاب مشروطیت، شیرازه کشور بر اثر بی لیاقتیِ مدیریتی قاجاریان کشیده شده بود. مناطق و قلمروهای وابسته به سرزمین ایران در بلبشو و شورش قرار داشت. کشور در حال از هم گسستن بود. نیاز به یک دولت، ارتش و ساختار حقوقی مدرن به شدت احساس میشد. رضاشاهی میخواست تا با تشکیل دولت مدرن به این وضعیت دهشتناک پایان دهد. در این دوره، تشکیل دولت و ارتش و ساختارهای مدرن نسبت به آزادی در الویت قرار داشتند و اصلاً آزادی در اصل مفهوم نظریاش مطرح نبود. روشنفکرانی همچون میرزا فتحعلی آخوندزاده در صدر مشروطیت، از «حریت» و «پرتستانیسم» اسلامی سخن میگفتند، که نه اولی میتوانست مفهوم آزادی را برساند و نه دومی پای در جای «پرتستانیسم مسیحت» برای ایران اسلامی، گذارد.
اقتصاد مدرن
اقتصاد مدرن آن اقتصادیست که بر سه پایه دولتی، خصوصی و تعاونی استوار است اما نقش برنامه ریزی شدهء دولت در آن کمرنگ و در قالب اقتصاد دولتی برتر، نمیگنجد. دولت در جوامع غرب ناظر بر رقابتهای اقتصاد تولیدی و دیگر رشتههای اقتصادی ست و خزانهاش را از میان برخی رقابتها با بخش خصوصی و مالیاتهای اخذ شده از شهروندان، تأمین میکند. راهکارهای اقتصادی در جوامع اروپای مرکزی با توانمندی و شایستگی شهروندان، نقش و کنترل مستقیم آنها سامان میگیرد. نیروی انسانیِ بازسازی شدهء متخصص و استاندارد بالای زندگی معیشتی شهروندان، این جوامع را به «جوامع کارشناسانه» تبدیل کرده است. در ایران، پس از تشکیل دولت مدرن در دوره رضاشاه و «ایران نوین» و ادامه آن تا دوره محمد رضاشاه، چنین دولتی نمیتوانسته دوام و قوام یابد اگر زمینهها و پایههای اقتصاد مدرن پا نمیگرفتند. اقتصاد مدرن نیازمند بازسازی نیروی انسانی بود و بازسازی نیروی انسانی لاجرم منوط به آزادیهای سیاسی. جامعه ایرانی در دوره محمد رضاشاه با رونق اقصادی مواجه شد اما به دلایل خاص مجال برای توسعه هرچه بیشتر اقتصاد بوجود نیامد. یکی از آن دلایل را میتوان در فقدان مفهوم آزادی در نزد ما ایرانیان (و نه فقط در نزد شاه) سراغ داشت.
آزادی
در زمان محمد رضاشاه، آزادی نتوانست مأمن پیدا کند چونکه اصولاً ایرانیان تجربهای در آزادی بمفهوم الگوی غربی آن نداشتند. نه شاه ایران در این مسیر گام نهاده بود و نه مخالفانش با توجه به بستگیشان به ایدئولوژیهای ضد آزادی میتوانستند عرصهای را برای آزادی مهیا کنند. در دوره پایانی عمر نظام پادشاهی در ایران که در شاهنشاهی محمد رضا آغاز شده بود بنا به گفته برخی شخصیتها همچون داریوش همایون، مسئله آزادیهای سیاسی مطرح گردیده بود و برنامه هایی هم برای این منظور تدارک دیده شده بود اما در هر صورت، به دلیل سرسختی مخالفان که محمد رضاشاه را «سگ زنجیری امپریالیسم» میپنداشتند، نشد تا یک هماهنگی در ایجاد زمینهها برای استقرار آزادی بوجود آید. مخالفان شاه چنان در دگماتیست خویش به خواب غفلت فرو رفته بودند که حتا به دولت شاپور بختیار که با سه شرط نخست وزیری را پذیرفته بود، هم قانع نبودند؛ این سه شرط عبارت بودند از: آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد. در روند شعله ور شدن آتش خشم «انقلاب» واپسگرانه و سهمگین، به این سه شرط وقعی گذاشته نشد و بتبع تجربه پدیدهء دولت و اقتصاد مدرن نیز، با تأسیس حکومت اسلامی از خاطرها سترده شد. و جای دولت مدرن را، دولتی گرفته که رئیس اعتدالگرش به مناسبت «شهادت» امام حسین در جلسه دولت روضه خوانی یا نوحه خوانی میکند. و جای اقتصاد مدرن و رونق یافته را اقتصاد اسلامی گرفته که بانیانش به قیمت فلاکت مردم و جامعه، مدام در حال کمک رسانی به تروریستهای اسلامیاند و جای آزادی دینی را هم کُشتار دینی گرفته.
نتیجه
تحقق و بنیادگذاری دولت و اقتصاد مدرن که اینها را جامعه ایران در گذشته تجربه کرده بود بعلاوه آزادی مذاهب و آزادی فرد، نه در توان اصولگرایان و نه در توان اصلاح طلبان حکومت است. اسلامگرایان آنهم از نوع بدخیم شیعی که آرمانشان ایجاد حکومت اسلامی بوده و این آرمان ریشه در اسلام و کتاب قرآن و رفتار محمد نسبت به مخالفانش دارد محال است بگذارند تا این حکومت از دستشان در برود. از اینرو زمینه باز سازی و احیای آن سه مفهوم در جامعه ایران پیش از هر چیز نیازمند حضور نیروی بزرگ همبستگی سکولار ایرانیان است تا با کنار نهادن آخوند شیعی از نظام سیاسی، به تجربهء دولت و اقتصاد مدرن بازگردند و ایران را از مصیبتی که گرفتارش شده برهانند. همانگونه که پیشتر گفته شد دولت و اقتصاد مدرن نیازمند بازسازی نیروی انسانی ست و چنین بازسازیای بدون آزادیهای فردی محال است و رسمیت یافتن آزادیهای فردی، مصادف خواهد بود با محو تئوکراسی در نظام سیاسی ایران.
نیکروز اعظمی