زیتون
سولماز ایکدر
ترور محسن فخریزاده٬ همچون ترور قاسم سلیمانی٬ حداقل از سوی بخشی از شهروندان ایرانی٬ مورد استقبال واقع شد.
این بخش از مردم جامعه برخلاف تمامی آنچه که انتظار میرفت از کشته شدن یک ایرانی٬ فارغ از جایگاه و رتبه علمی او٬ به دست٬ احتمالا یک کشور خارجی٬ استقبال کردند.
میزان این استقبال بهحدی بود که برخی از چهرههای شناخته شده در فضایی مجازی٬ خشنودان از این ترور را مورد نکوهش قرار داده و بر لزوم همدلی در زمانی همچون ترور یک ایرانی توسط قدرت خارجی٬ تاکید کردند.
در این میان اما آنچه نادیده انگاشته شد علل این شادی در زمانهایی از این دست٬ همچون زمان ترور قاسم سلیمانی یا حمله به سفارتخانههای ایران در کشورهای همسایه٬ بود.
به راستی چرا باید یک ایرانی از کشته شدن یک «دانشمند» هستهای خوشحال شود؟
نقطه بحرانی تضاد حکومت-ملت
محسن فخریزاده٬ قاسم سلیمانی٬ نیروگاه هستهای نطنز و ... هر کدام نمادی برای جمهوری اسلامی و سیاستهای منطقهای٬ موشکی و هستهای آن هستند و نمیتوانند یا نخواستند که خواست عمومی را نمایندگی کنند.
بهرغم سالها تبلیغِ لزوم دفاع از «عمق استراتژیک نظام»، این سیاست نتوانست تبدیل به مطالبه عمومی شود؛ شهروندانی که لمس کردند چطور سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه موجب انزوا٬ فشار اقتصادی و حتی بدنامی ایرانیان در بین ملتهای منطقه شده است٬ طبیعی است که با این سیاستها احساس همدلی نکنند و چهره اصلی آن٬ قاسم سلیمانی٬ را نه قهرمان خود که نمادی از تضاد منافع جمهوری اسلامی با ملت ایران بدانند.
سیاستهای موشکی و هستهای نیز همچون سیاست منطقهای جمهوری اسلامی نه عرصه عزت ایرانیان که تبدیل به لجبازی رهبر جمهوری اسلامی با منافع ملت ایران و نرمهای جهانی شده است.
سالها هزینهای که ملت ایران برای پیشرفت صنعت هستهای پرداختهاند هیچ دستاورد ملموسی نداشته است. پس از گذشت نزدیک به ۱۵ سال٬ صدور قطعنامههای پیدرپی علیه ایران٬ وضع تحریمهای کشورهای غربی و سازمان ملل هنوز مشخص نیست که صنعت هستهای چه دستاورد مشخصی برای ایران داشته است؟ جمهوری اسلامی در طی تمامی این سالها هزینههای هنگفتی را از جیب مردم ایران پرداخته است اما در مقابل هیچ، «دقیقا هیچ»٬ آورده مشخصی نداشته تا بتوان با تاکید برآن پرداخت این هزینهها را منطقی جلوه داد.
صنایع موشکی نیز همچون صنعت هستهای هیاهویی بر سر هیچ بود. گذشته از توان نظامی جمهوری اسلامی که بر سر آن چند و چون بسیار است٬ مشخص نیست که ملت ایران با کدام کشور در جنگ هستند که باید برای تجهیز در مقابل آن هزینه تحریمها را بپردازند تا به توانایی موشکی مجهز شوند.
صنایع موشکی و هستهای ایران حتی برخلاف تبلیغات رسمی نظام ، نقش بازدارنده نیز ندارند که اگر داشتند بر روی موشکها شعار «محو اسرائیل» نوشته نمیشد و از تریبونهای رسمی و غیر رسمی برای کشورهای دیگر منطقه شاخه و شانه کشیده نمیشد و تمامی این بلندپروازیهای تسلیحاتی نظام در تضاد کامل با منافع مشخص مردم قرار دارد.
برای مردمی که درگیر معیشت خود هستند و هر روز با بحران جدیدی اعم از کمبود دارو تا نان مواجه میشوند٬ پیشرفت نظامی٬ حتی اگر حاصل هم شود٬ علی السویه است.
تنها تاثیر واقعی و ملموس صنعت موشکی در زندگی مردم ایران بهمن ماه سال گذشته رخ داد؛ زمانی که سپاه پاسداران با موشک به هواپیمای مسافربری اکراینی شلیک و تمامی سرنشینان آن را کشت.
با توجه به تمامی این شرایط چرا باید انتظار داشت محسن فخریزاده نماد صنایع هستهای نظام تبدیل به «قهرمان ملت» شود و عامه مردم از کشته شدن او پریشان شوند؟
امروز مردم ایران در شرایطی قرار دارند که منافع اکثریت آنان٬ یعنی ثبات اقتصادی و آزادی اجتماعی٬ در تضاد با منافع نظام٬ یعنی پیشرفت در صنایع موشکی و هستهای و افزوده شدن به عمق نفوذ استراتژیک٬ قرار دارد؛ و قهرمانان نظام٬ لزوما قهرمانان ملت نیستند.
ترور خوب٬ ترور بد
در واقعیت مذموم بودن ترور شکی وجود ندارد؛ اما نظامی که نام تروریستهای داخلی و خارجی را بر کوی و برزن خود نهاده آخرین نظامی است که حق دارد منتقد ترور باشد.
شهروندان ایرانی سالهاست که نام تروریستهایی مانند خالد استانبولی و نواب صفوی را بر در و دیوار شهرها میبینند؛ جمهوری اسلامی زمانی میتواند منتقد ترور باشد که برای بزرگداشت تروریستی دیگر نام او را بر خیابانهای شهر نگذارند.
از سوی دیگر مردمی که سالهاست حمایت نظام از یک تروریست را میبینند چرا باید بین خالد استانبولی یا نواب صفوی و تروریستی که محسن فخریزاده را کشته است٬ فرقی قائل شوند؟
جمهوری اسلامی هفته گذشته یک استاد دانشگاه را با سه تروریست که طرح توطئه ترور یک دیپلمات اسرائیلی را چیده بودند٬ معاوضه کرد؛ اما نه آن زمان و نه پس از ترور فخریزاده برای افکار عمومی روشن نساخت که چه تفاوتی بین این دو تروریست است جز آن که یکی در جهت منافع نظام ترور میکند دیگری در خلاف آن؟
یعنی عمل ترور از منظر جمهوری اسلامی بهخودی خود ناپسند نیست٬ بلکه اتفاقا امریست مبارک که از تروریستهایی که قصد ترور دیپلمات اسرائیلی را داشتند با گل استقبال کرد٬ اگر به فرموده نظام یا حداقل در جهت منافع آن باشد.
همین تضاد در عملکرد است که جمهوری اسلامی را از حق تقبیح عمل ترور ساقط میکند.
سپاه مقابل مردم
قاسم سلیمانی همچون محسن فخریزاده٬ فارغ از دانشمند بودن یا نبودن او٬ چهرههای سپاهی هستند؛ همان سپاهی که با تیغ آخته روبهروی دگراندیشان ایران ایستاده است.
طی روزهای منتهی به ترور فخریزاده حداقل سه چهره رسانهای و فعال حقوق بشری٬ ویدا ربانی٬ مهدی محمودیان و مهرداد گریوانی به دست سپاه پاسداران یا با شکایت این نهاد بازداشت شدند.
این یعنی سپاه نه تنها نمیتواند از نیروهای باارزش خود محافظت کند٬ که زمان لازم برای محافظ از ایشان را صرف ایجاد مشکل برای دیگر شهروندان میکند.
طی سالهای گذشته نیز دهها و صدها تن از تحول خواهان به همین سرنوشت محکوم شده با اتهامهای گوناگونی از سوی این نهاد نظامی و امنیتی مواجه شدند.
سپاه پاسداران هرگز در کنار مردم ایران نایستاد که چنین روزی انتظار رخت عزا برتن کردن از سوی مردم به دلیل مرگ یکی از چهرههای کلیدیاش را داشته باشد. این نهاد در ذهن طبقه الیت جامعه ایران یادآور انفرادی٬ بازجویی و زندان است یا حداقل در عمل به وظیفه سرکوب دگر اندیشان بسیار بهتر از دیگر وظایفش عمل کرده است.
در طی تمامی سالهایی که از تشکیل سپاه میگذرد٬ از سرکوب مردم کردستان٬ تا امروز که دانشجو٬ معلم٬ روزنامهنگار و کارگر از زندان و بازجوییهای سپاه در امان نیستند٬ این نهاد نظامی و امنیتی روبهروی مردم ایستاده است.
گذشته از آن مردم درگیر حداقلهای معیشتی شاهد صرف بودجههای آنچنانی برای پروژههای غیر عاقلانه سپاه ماننده مستعان ۱۱۰ یا انتقام قاسم سلیمانی یا پژوهشکده زیر نظر فخریزاده بودند.
نظام دروغگو
کسانی که هفته گذشته و در زمان اوج شیوع ویروس کرونا مجبور شدند برای خرید مرغ با نرخ دولتی ساعتها در صف به ایستند٬ چرا باید برای کشته شدن کسی دل بسوزانند که معلوم نیست با بودجه نهادهای زیر نظرش چه کرده است؛ حال هر چقدر بازوی رسانهای نظام سعی کند از او چهرهای همه فن حریف بسازد و مدعی شود که از موشکی تا کیت تشخیص کرونا و واکسن کرونا زیر نظر او ساخته میشد.
شاید چنین توصیفاتی در مورد علمای قرون گذشته قابل باور باشد اما در دنیای تخصصی شده امروز٬ حتی «استاد فیزیک» به تنهایی نیز کافی نیست و افکار عمومی میخواهد بداند دقیقا در کدام گرایش؟ با کدام تخصص؟ و .... اما بازوی رسانهای نظام سعی میکند برای فخریزاده با عنوانین استاد دانشگاه٬ پدر صنعت هستهای٬ مبدع صنایع موشکی٬ سازنده کیت تشخیص کرونا و واکسن کرونا وجاهت بخرد٬ غافل از اینکه سالها بلکه قرنها از روزی که افکار عمومی وجود چنین «همه فن حریفهایی» را میپذیرفت گذشته است.
سپاه پاسداران و رسانههای وابسته به آن در حوزههای دیگر نیز دروغهای عجیب گفتهاند از ساخت دستگاه کرونا یاب تا حضور تاثیرگذار در عرصه سازندگی و دروغ بزرگ در رابطه با نحوه و چرایی شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اکراینی؛ دروغهایی که به سرعت خلاف آن برای افکار عمومی آشکار میشد اما نه تنها سپاه حتی نظام نیز به عنوان کلیتی بزرگتر به خود زحمت پوزشخواهی یا حتی توجیه این دروغها را نمیداد که حال انتظار داشته باشد افکار عمومی ادعاهایش در مورد فخریزاده را باور کند.
نظام جمهوری اسلامی پس از گذشت نزدیک به چهار روز حتی نتوانسته یک روایت یکدست و قابل استناد را از نحوهی کشته شدن قهرمان صنایع هستهای و موشکیاش منتشر کند. زمانی که روایتها زیر سوال میروند٬ باقی ادعاها نیز زیر سوال خواهند رفت. در چنین شرایطی چه جای انتظار برای عزاداری برای قهرمانی احتمالا پوشالی؟