برای حکومتی که مرگ را میستاید و جشن تولد گورستانی میگیرد تحریم ورزش، که نمادی ست از خود زندگی و سرزندگی، تنبیه نیست و هر کمپینی که از جنب و جوش و تلاش و سرزندگی مردم بکاهد و آنها را به مرگ نزدیک تر کند، به تقویت پایههای رژیم حاکم میانجامد. وقتی رئیس فدراسیون اعلام میکند تعداد کشتی گیران از یک و نیم میلیون نفر در دهه هفتاد به پنجاه هزار رسیده یعنی تا همین جا هم با سیاستهای جاری کشور روح و تن و سلامت جوانانی که میتوانند بر علیه شرایط حاکم بایستند تضعیف شده و ما مجاز نیستیم به این ضعف دامن بزنیم.
تشویق مردم به پشت هم ایستادن، ضروری ترین کاری ست که میتوان اینروزها انجام داد و این نیت زیبا قابل ستایش است اما اگر کار کارشناسی صورت نگیرد نه تنها اثر این قسم کمپینها معکوس خواهد بود که برش و اعتبار اپوزیسیون را هم نزد مردم مخدوش مینماید.
در نگاه کلی پنج گروه در تحریم ورزش ایران تحت فشار قرار میگیرند.
۱- کلیت حاکمیت: با نگاهی گذرا به چهل سال گذشته، پر واضح است که ورزش برای حاکمیت همواره ابزاری سیاسی، در حوزه پروپاگاندا و تبلیغات بوده است. اما شکل و شدت و اهمیت این سواستفاده در گذر دههها متغیری وابسته به شرایط بوده و تغییراتی ملموس داشته است. اوج این نگاه ابزاری، در دهه شصت است که رژیم هنوز در پی تثبیت و اثبات موجودیت خود بود و بارزترین مثالش حرکت محمدحسن محبی در مسابقات جهانی کشتی ۱۹۸۵ بوداپست میباشد. محبی بعنوان نفر دوم، هنگام برافراشته شدن پرچم و نواخته شدن سرود ملی آمریکا با قهرمانی ویلیام شر، به دستور مسیولین وقت از سکو پایین آمد و مدال خود را زمین انداخت.
در آن دوره، اینگونه حرکات نمایشی، برای جایگاه یابی حکومتی نوپا در عرصه بین المللی، اهمیتی حیاتی داشت. مضاف بر اینکه اقبال جهانی به ورزشهای انفرادی مثل کشتی، که ایران در آن همیشه سرآمد بوده، بسیار بالاتر از حالا بود و اینگونه خودنماییها کاملا به چشم میآمد. مثالی دیگر از آن دوره قهرمانی علیرضا سلیمانی در سنگین وزن مسابقات جهان و ایستادن او بر سکویی ست که دو طرفش کشتی گیران روس و آمریکا بودند و به عنوان نمادی از شکست شرق و غرب مورد بهره برداری قرار گرفت.
اما امروزه، اهمیت این دست تبلیغات پر حاشیه و زمخت برای نظام بسیار کم شده و حالا بجای استفاده ابزاری از یک ورزشکار، پروپاگاندای مطلوب حاکمیت با شیوههای ظریف پروموشنی، در دل فعالیتهایی مانند سپاه سایبری، جنگهای نیابتی، نفوذ سیاسی و فیزیکی در دنیا، انرژی هستهای و پیوندهای استراتژیک با دول شرقی پی گرفته میشوند. از این منظر طی چهل سال گذشته رژیم هم، همراه با رشد علمی تبلیغات خود را به روز کرده و این کمپین نه تنها به کلیت برنامههای پیشبردی نظام ضربه نمیزند بلکه با زیانهای حاصل از آن، گل به خودی ست.
۲- مدیران و مربیان ورزشی: برای مسئولین و مدیران رده بالای ورزشی، که عموما از جنس ورزش نیستند، تعلیق و تحریم اهمیتی ندارد و فشاری تحمل نمیکنند و حتی با تعطیلی تمام ورزش هم آسیبی نمیبینند و در جایی دیگر، در پستی بالاتر مینشینند. اما تحریم و کم شدن رونق بازار ورزش، زندگی مربیان و مدیران رده پایینی که در مناسبات قدرت حضور ندارند و از قشر زحمت کش و سالم و مفید جامعه هستند را مشکل تر کرده و تحت فشار اقتصادی و روانی قرار میدهد.
۳- زنان و دختران: در مورد زنان نیز، با اینکه همه قبول داریم در ورزش، مانند سایر حوزهها، با انواع و اقسام محدودیتها جفا دیدهاند اما تحریم، انگیزه ورزشی خود آنها را هم تحت تاثیر قرار داده و از نیمچه تمایل برخی خانوادهها برای حضور دخترانشان در میادین ورزشی میکاهد و این همان کاری ست که چهل سال آزگار مستقیم و غیرمستقیم برای اجرای آن کوشش شده است. زنانی که برای ایستادن نیاز به قوت جان و سلامت تن دارند.
این تحریم حتی اگر خود زنان را ضعیف نکند، مردانی که اگر جسم سالم داشته باشند زودتر بیدار خواهند شد و از خواهران و دختران و مادران و همسرانشان حمایت خواهند کرد را تضعیف میکند. در این زمینه اگر کمپین حمایت مردان از زنان ورزشکار به راه میافتاد بسیار موثرتر بود و فرمولهایی که در نه به حجاب اجباری به کار رفت و موفق بود اینجا کارساز نیست.
۴- ورزشکاران حرفهای: که از آنها در موقعیتهای گوناگون انتظار اعتراض وجود داشته، به دو دسته اصلی تقسیم میشوند.
دسته اول که دوران قهرمانیشان گذشته و آردها را بیخته و الکها را آویختهاند، خود به دو گروه تقسیم میشود. یک گروه قهرمانان پیشینی هستند که در زد و بند، گره خورده در قدرتاند و تمایلی به ایستادن مقابل حاکمیت ندارند. گروه بعدی بازنشسته گان تا حدودی مستقل میباشند که گاهی، مانند موضع رسول خادم، سیاست روبرو شدن با حریفان اسراییلی را به چالش میکشند و بعد کنار گذاشته میشوند. در هر صورت هیچ کدام از این دو گروه به لحاظ اقتصادی، سلامت جسمی و حتی شکوفایی استعدادهای نهانی از تحریم ورزش آسیبی نمیبینند که تحت فشار قرار گیرند.
دسته دوم قهرمانانی هستند که کماکان در کوران فعالیتهای سنگین ورزشی میباشند و تحریم سریعترین و ملموس ترین اثرش روی آنهاست. این مدال آوران و اعضای تیمهای ملی، با قایل بودن به کوتاهیشان، کل جامعه ورزشی را نمایندگی نمیکنند و نمیتوان به گناه آهنگر بلخی، مسگر شوشتری را گردن زد. قشری که به چشم میآیند اما قله بسیار کوچکی از کوه یخی هستند که ریشههایش در پیوندی ناگسستنی با سایر مسایل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی شکل گرفته است. از این روی تحریم ورزش به بافتهای در هم تنیده بدنه جامعه بیش از پیش ضربه میزند. نمیتوان به واسطه تحریک یا تنبیه آنها انگیزه تولید و بازتولید حجم عظیمی از انرژی مثبت و سازنده و محرکی که میتواند پتانسیل بالایی برای اعتراض به حاکمیت ایجاد کند را تضعیف کرد و ورزش را بعنوان یکی از موثرترین فعالیتهایی که ذاتا ضد سلطه پذیری ست تحت الشعاع قرار داد و از رونق انداخت.
خطایی که گاهی رخ میدهد، هم کفو دیدن تمام سلبریتیها و گروههای مرجع است. بعنوان مثال با اینکه ستارگان سینما و ورزشکاران، هر دو جزو گروههای مرجعاند اما به دلیل تفاوتهای ذاتی، تلاشها برای ایدیولوژیک کردن ورزش همواره در سطح میماند و به ماهیتش نفوذ نمیکند. هنر میتواند سراسر در خدمت دیکتاتوری قرار بگیرد و از بیخ و بن فاسد شود اما در ورزش، چون توانایی جسمی اصل اصلی و اساسی ست خود بخود سایر مسایل، جنبی محسوب میشوند.
حکومتها میتوانند به راحتی فردی بدون استعداد بایسته را برای خلق اثری هنری حمایت کنند تا فیلمی ایدیولوژیک و کاملا سودار برای نمایش در تمام سینماهای کشور و تلویزیون بسازد اما نمیتوانند از جسمی که استعداد ورزشی ندارد قهرمانی برای مقاصد تبلیغاتی بسازند. میتوانند به کسی که هیچ پیشینه هنری ندارد بودجه بدهند اما نمیتوانند کسی را که سالها زحمت ورزشی نکشیده، حتی قهرمان شهر کنند. همین تقدم قوت جسمی باعث عدم تسلط کامل حکومتها بر ورزش و دست اندازی در نتایج آن با اهداف تبلیغاتی میشود.
۵- طبقات متوسط و پایین جامعه: از منظر این نوشتار عمیق ترین زیان این تحریم، متوجه کودکان و نوجوانان و در نتیجه طبقات متوسط و پایینی ست که اتفاقا بدنه معترض جامعه را تشکیل میدهند. حتی با نگاهی سطحی مشخص است طی تمام این سالها قاطبه ورزشهای افتخارآفرین و مدال آور مثل کشتی، تکواندو، وزنه برداری و فوتبال به طبقات پایین جامعه تعلق دارند. اگر انگیزه لازم برای ورزش در نوجوانان این بخش از جامعه کشته شود پتانسیل معترض به ظلم و روحیه جنگندگی، کم جان میشود.
هر کودک و نوجوانی که در این طبقات به ورزش روی میآورد از ابتدا خود را در رویای شیرین ایستادن بر سکوی جهانی میبیند و به عشق حضور در یک تورنمنت خارجی و هماوردی با بزرگان و تبدیل شدن به قهرمانی بزرگ تلاش میکند و تحریم ورزش یعنی تحدید و تهدید تمام این رویاها. حتی خبر چنین تحریمی میل به ورزش نونهالان را نابود میکند.
در خیالات و تصورات بی آلایش کودک کاری که آرزوی محمد علی کلی شدن دارد، سیاست جایی ندارد و ما حق نداریم بخاطر سیاست بازی بزرگسالان، چه در نظام حاکم و چه خارج از آن، با رویای شیرین میلیونها کودک بازی کنیم. در این صورت به راهی بدتر از آن رفتهایم که حکومت در آن قدم میزند.
چنین تحریمی حتی اگر یک نوجوان را از مسیر ورزش خارج کند و به راه خلاف بکشاند، بار مسیولیت اجتماعیاش کمر شکن است و باید امیدوار بود تا همین حالا، خبر راه اندازی چنین کمپینی انگیزه کسی را نکشته باشد.
بعنوان مثالی از این طبقه اجتماعی، اگر ورزش تحریم بود رویای قهرمانی درون کسی مانند نوید افکاری، محرک تلاش ورزشی نمیشد تا در بزنگاه و دادگاه بجنگد و چنان فریاد بزند. در مسلخی که همه قربانی بالقوهاند، قطعا به قربانگاه بردن ورزشکاری قوی پنجه سخت تر است.
به لحاظ انگیزشی نیز ممکن است برای کسانی مانند آقازادهها که اسکی و سوارکاری میکنند ورزش صرفا جنبه تفریحی و سلامت داشته باشد اما برای نوجوانی که به عشق ورزش از شهرستان به تهران میآید و حتی جای خواب ندارد اینگونه نیست. برای ورزشکار تفننی که نه تمایلی به اعتراض دارد نه امیدی به درخشیدن در مسابقات بین المللی، تحریم علی السویه است و در هر صورت ورزش از برنامه روزانهاش حذف نمیشود. آسیب اصلی به قشری ست که تصویر پویای قهرمانان ورزشی و خود قهرمانی و افتخارآفرینی، تکیه گاه روانی اوست برای ایستادن و از پس زندگی بر آمدن و قوت داشتن برای اعتراض.
در واقع ظریف ترین نکته در زمینه ورزش، غیرفوری بودن این مقوله در سبد خرید خانوار ایرانی، بخصوص با اوضاع اقتصادی فعلی و به ویژه برای طبقه فرودست جامعه است. کالایی ضروری اما غیرفوری که به راحتی با کم شدن انگیزه از برنامه جاری زندگی حذف میگردد.
موخره
آفت ورود غیرکارشناسی به حوزه هایی که تخصص نداریم و از کارشناسان هم کمک نمیگیریم همان بلایی ست که سالهاست بر کشور نازل شده و اپوزیسیون بایستی از آن اجتناب کند. در این مورد خاص، حتی صرفا ورزشکار بودن هم کفایت نمیکند و دلیل بر اعتبار نظر نیست. نوشتن کمپین و اجرای آن در علم مدیریت، تخصصی ست که سهل انگاری در آن قطعا اثراتی معکوس به جا گذاشته و ضد هدف میشود.
وقتی با جامع نگری، مسیر محور باشی نه هدف محور، میبینی که اتفاقا اگر تمام جامعه تشویق به ورزش شود ظلم ستیزی قوت میگیرد و جاده منتهی به آزادی از فعالیتهایی مانند ورزش و بالا بردن سلامت عمومی عبور میکند نه رخوت و نخوت و خمودگی. در شرایطی که موضوعات بسیاری برای راه اندازی کمپینهای موثر وجود دارد، درگیری با ورزشکارانی از طبقات پایین جامعه، که نفس بودنشان غنیمت است به راه بادیه رفتن میباشد. بهتر است این انگیزه و انرژی بالا در جایی موثرتر صرف شده یا حداقل همین کمپین با ظرافت بیشتری تدوین میشد.