متن حاضر گفتگوی یکی از دوستان پیرامون نهضت سلفیه و جریانهای تکفیری با بنده بوده که قرار بود ابتدا در داخل کشور منتشر شود اما، به دلایلی این امر مقدور نشد. از آنجا که در این گفتگو سعی بر آن بوده تا میراث تفکر سلفیه و بروز تکفیری آن را از زاویه اعتقادی و سیاسی مورد بررسی قرار دهم تصمیم بر آن شد تا متن پیاده شده گفتگو را برای نشر در اختیار سایتهای خبری قرار دهم. در این گفتگو به ریشههای اعتقادی سلفیه از ابن تیمیه تا محمد ابن عبدالوهاب، سید قطب، اخوان المسلمین و القاعده و مدارس حقانی پاکستان پرداختهام. ریشههای سیاسی و نزاع میان اخوان و سعودی از یک سو و مرحوم جمال عبدالناصر از سوی دیگر و همچنین ریشههای درگیری تاریخی اخوان المسلمین در سوریه با حافظ اسد و بسیاری از مسائل دیگر را من جمله مسائل عراق و سوریه و نقش تاریخی غرب در تجهیز جریانهای سلفیه را مورد بحث قرار دادهام که امید است مفید واقع شود.
سئوال: اخیرا در نوشتههایتان از مداخله نظامی نظام جمهوری اسلامی در عراق و بالاخص سوریه حمایت کردهاید. چندی قبل هم در گفتگویی که داشتید خواهان مداخله نظامی ایران در مسئله قره باغ بودید. علت این دیدگاه در کجاست؟
جواب: مسائل پیش آمده در افغانستان، عراق و سوریه مسائل مهمی هستند که به یک بحران وسیع و عمیقی در منطقه تبدیل شدهاند. برای تحلیل این قضیه میباید بازیگران مختلف این قضیه را در منطقه و جهان دید و مورد تحلیل و بررسی قرار داد. مسئلهای که امروز در منطقه پیش آمده و منطقه را ویرانه و آواره نشین کرده است بدون تحلیل تاریخی و عقیدتی طرفهای بازیگر قابل فهم نبوده و نخواهد بود. مسئله بسیار مهم است و ریشه در گذشته دارد اما اکنون فقط ظهور و بروز یافته است. در تمام این مناطق جریانهای سلفی تکفیری رشد کردهاند. جریان هایی که هم به لحاظ عقیدتی میباید مورد بررسی قرار گیرند و هم به جهت روابطشان با غرب و منافع غربیها در منطقه.
سئوال: به نظر شما نقش ایران در مسالهی قره باغ باید چگونه باشد و نظام جمهوری اسلامی باید چه سیاستی را اتخاذ کند؟
جواب: در گفتگوی قبل گفته بودم که ایران میباید در مسئله قره باغ مانند سوریه و عراق مداخله نظامی میکرد چرا که در قره باغ هم همان بازیگران وارد ماجرا شده بودند. اسرائیل که هر جا بحث تجزیه طلبی است یک سو ماجرا است. اردوغان اخوانی و سلفیهای تکفیری که اردوغان آنها را از لیبی و سوریه وارد قره باغ کرد، هم اکنون استقرار این نیروها با توجه به سیاستهای غرب و اسرائیل و باورهای گروههای سلفی تکفیری هر لحظه میتواند برای ما خطرناک باشد. ببینید همانطور که میدانید اسرائیل یعنی بهتر بگوییم نهضت صهیونیسم با آرمان نیل تا فرات بنا نهاده شده و برای این منظور خواهان کلنگی کردن منطقه به وسیله جنگ و تجزیه کشورهای بزرگ به کشورهای کوچک است. غربیها هم با توجه به منافعی که در منطقه دارند کشورهای قدرتمند را تحمل نخواهند کرد، آنها هم همیشه همین رویه را در پیش گرفتهاند. نیروهایی که در این میان بکار اسرائیل میآیند جریانهای قومی تجزیه طلب و نزاعهای مذهبی هستند. شما در بحث رفراندوم کردستان عراق برای جدایی از عراق دیدید حامیان بارزانی همه جا پرچم اسرائیل را هوا میکردند. در باکو هم سر مسئله قره باغ همین طور بود. اسرائیل بیشترین کمکها را به علیوف کرد و تمامی تئوریهای تجزیه طلبانه و تاریخ سازی در آن سوی ارس را برای باکو انجام میدهد تا در این سمت ارس، تجزیه طلبان پان ترک را علیه ایران و برای جدایی آذربایجان از ایران بشوراند. مضافاً اگر قبلا سلفیهای تکفیری مانند طالبان فقط در افغانستان فعال بودند و نیروهای القاعده و دیگر جریانهای سلفی در افغانستان صاحب حیاط خلوت بودند اکنون با حمله به عراق و حمایتشان از مخالفان اسد به طور عجیبی در این مناطق هم پا گرفتهاند. در لیبی هم همچنین. این مسئله برای منطقه و بالاخص ایران بسیار خطرناک است. به همین جهت معتقدم ایران باید در قره باغ مداخله نظامی میکرد. از سوی دیگر مسئله ترکیه هم هست. یعنی اردوغان اخوانی با ایدئولوژی نئوعثمانی همانطور که چشم به تمامی خاک عثمانی سابق مانند عراق و سوریه دارد بی شک به خاک ایران نیز چشم دارد. به همین جهت استقرار سلفیهای تکفیری که اردوغان آنان را برای جنگ قره باغ وارد قفقاز کرده است هم برای ما و هم منطقه قفقاز خطرناک است. بالاخص که تکفیریها در قفقاز پایگاه قوی دارند. بسیاری از تکفیریها از چچن، ازبکستان و تاجیکستان هستند.
سئوال: شما از سلفیها گفتید، سلفیها چه کسانی هستند و چه تفکر، باور و اعتقادی دارند و به چه مشکلاتی میتوانند دامن بزنند؟
جواب: سلفیه یک جنبش است در جهان اسلام. این جنبش به پرتستانتیسم مسیحیت و نهضت اونجنیکن شباهت دارد. ببینید سلفیه ریشه در تفکرات ابن تیمیه دارد. ابن تیمیه اولین شخصی بود در تاریخ مذاهب اسلامی که مسئله تکفیر را تئوریزه کرد. ابن تیمیه هر تفکری علیه خود را کافر میدانست. ابن تیمیه معتقد بود مذاهب مختلف اسلامی به سلف صالح یعنی صحابه و تابعین رجوع نکرده، بلکه خود اجتهاد میکنند. او معتقد بود فقها و مفسران قرآن حق تفسیر و تاویل ندارند و فقط میباید به ظاهر آیات قرآن استناد نمایند. ببینید ابن بطوطه در قرن چهاردهم در مکه از تنوع مذاهب اسلامی سخن میگوید. او از سیستم قضائی متعدد در دمشق برای محاکم سخن میگوید. مثلا شافعیها محاکم قضائیشان بر طبق فقه شافعی تشکیل میشده و حنفیها و دیگر مذاهب هم همچنین. اما ابن تیمیه فقط عقاید خود را اسلام میدانست و مابقی مذاهب را کافر قلمداد میکرد. به همین جهت بود که در دادگاهی که از سوی قضات شافعی، حنفی و مالکی برگزار شد حکم به حبس ابن تیمیه صادر شد. آثار ابن تیمیه دو شاخص مهم دارند یکی، بحث بدعت و انحراف است و او در تفکر خود هر بدعت و انحرافی را کفر میداند و یکی جهاد است. او جهاد را از نماز و روزه و حج واجب تر میداند. اما سلفیه که پدر معنویشان ابن تیمیه است از این جهت برای ما خطرناک هستند که ابن تیمیه علنا شیعه را کافر و ملحد میخواند و قتل شیعه را از یهود واجب تر میداند. او در التدمریه میگوید شیعیان ملحدینی هستند که مسلمانان اتفاق نظر دارند اینان از یهود و مسیحیان کافرترند. ابن تیمیه در منهاج السنه دروغ هایی در مورد شیعه طرح میکند که خیلی جالب است. او میگوید شیعیان در نماز قبل از رکوع مانند یهود سرشان را تکان میدهند یا میگوید شیعیان در میان فرشتگان از جبرئیل متنفرند. اما سلفیه بعدها با سیدجمال و محمد ابن عبدالوهاب و اخوان المسلمین ادامه پیدا میکند.
سئوال: چرا میگویید سلفیه مانند پروتستانتیسم و نهضت اونجنیکن است؟
جواب: پروتستانتیسم یک اعتراض به قرائت رسمی زمان در مورد مسیحیت بود که سیستم پاپی و کاتولیک داشتند. پروتستان با همین شعار بازگشت به مسیح و انجیل آغاز شد و با رد بدعت در مسیحیت پروتستان معتقد بود پاپ مفسر و تحلیلگر اناجیل نیست و هر شخصی خود میتواند با خواندن انجیل و عهد عتیق کلام خدا را دریابد. این مسئله منجر به پدیدهای به نام همه کشیشی و ایجاد فرق بسیار زیاد در مسیحیت پروتستانتیسم شد. در سلفیه هم همین است. از ایمن الظواهری تا ابومصعب زرقاوی و دیگران هر یک برای خود یک مفتی هستند و فتوا صادر میکنند. یادم است سالها قبل یک کتاب در مورد وحدت اسلامی از یوسف قرضاوی میخواندم. این کتاب مجموعه یک سری سخنرانیها از قرضاوی در زمان شوروی سابق بود. قرضاوی در آن کتاب گفته بود هیچ کس حق ندارد از مذاهب چندگانه اسلامی خارج شود و مدعی شود خارج از این مذاهب اسلام را میفهمد و فتوا میدهد. آن موقع با خود گفتم قرضاوی متحجر است و خواهان این نیست که اسلام توسط افراد فهم شود و میخواهد اسلام فقط در مشت روحانیت باشد. اما امروز میفهمم که قرضاوی با پدیده سلفیها و همه کشیشی آشنایی داشت و خطر را دریافته بود. امروز مسئله همین است که در هر گوشهای یک نفر بدون آشنایی به کتاب، سنت، ادبیات عرب و... به راحتی فتوا قتل صادر میکند. واقعیت این است که مذاهب اسلامی هر کدام یک متد برای اجتهاد دارند. منظورم علم اصول فقه است. حال این متدها تا چه حد صحیح هستند یا ناصحیح بماند اما متد دارند. مثلا یک مذهب مصالح مرسله را قبول دارد و یکی قبول ندارد. یکی قیاس مستنبط العله را قبول دارد و یکی قبول ندارد اما سلفیها اصلا متد اجتهادی ندارند و این بسیار خطرناک است. مانند بسیاری از روشنفکران دینی ما که عربی نمیدانند بعد میخواهندبازگشت به قرآن کنند.
سئوال: یعنی به نظر شما هر کسی نمیتواند با خواندن قرآن اسلام را بفهمد؟
جواب: ببینید خطاب قرآن در وهله اول یا ایها الناس است و الله هر انسانی را مخاطب قرار میدهد اما وقتی پای ایدئولوژی به میان میآید من گفته نوام چامسکی را قبول دارم. او میگوید زبان و گفتار برای اطاعت، باور و تمایز است. دیانت با همه این مسائل سر و کار دارد. حالا او از حق سخنوری و صلاحیت سخنوری در این باب میگوید. ببینید برخی که هنوز ادبیات عرب نمیدانند، هنوز نمیدانند مجاز چیست، استعاره چیست، تمثیل چیست چگونه میتوانند مصدر تبیین اسلام و فتوا باشند؟ ببینید مثلا در تفکر سلفیها کافر باید کشته شود. اولا باید دید کافر از دید قرآن کیست. کفر چیست؟ مثلا قرآن میگوید: "کفر عنا سیئاتنا" یعنی بپوشان از ما گناهانمان را. در اینجا کفر یعنی پوشاندن، یعنی شخصی حق را میبیند اما انکار میکند. بنا بر این هر شخصی که مسلمان یا خداپرست نباشد کافر نیست. چرا که ممکن است حق را درنیافته باشد. به همین جهت قرآن میگوید: "کفار در میان شماای مشرکین" یعنی برخی از مشرکین کافر نیستند و صادقانه مشرک هستند. قرآن خطاب به مشرکان مکه میگوید: «أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ» یعنی آیا کافران شما ازاینان که برشمردیم بهترند. این به این معنی است که همه مشرکین کافر نبودهاند. یا إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَالْمُشْرِکِینَ یعنی همانا کسانی که کفر ورزیدند از اهل کتاب و از مشرکین. در اینجا من برای تبعیض است و نشان میدهد در میان مشرکین و اهل کتاب بعضی کافر هستند و بعضی مومن. مضافا در آیات جهاد قرآن میگوید با آنان بجنگید که عهد و پیمانشان را با شما شکستند و به شما تجاوز کردند. میگوید با آنها بجنگید که شما را بخاطر عقیده از دیارتان بیرون کردند، اذیت کردند. حتی قرآن میگوید شما شروع کننده نباشید. حالا این سلفیها همین مسائل ساده را هم نمیدانند اما هر کدام خود را صاحب فتوا میدانند.
سئوال: یعنی آنها هنوز معنی و تفاوت کافر و مشرک را نمیدانند؟
جواب: نه تنها معانی را نمیدانند بلکه با ادعایی که آنها دارند که باید به قرون اول تاریخ اسلام بازگردیم باید بگویم همان تاریخ را هم نمیدانند. مثلا ببینید اولین هجرت مسلمین در تاریخ پناهندگی به حبشه نزد پادشاه مسیحی حبشه، نجاشی بود. اگر قرار بود هر غیر مسلمانی کشته شود چرا مسلمین به مسیحیان پناهنده شدند؟
سئوال: در این آشوب نقش تفکر محمد بن عبدالوهاب و جریان وهابیت چیست؟
جواب: محمد ابن عبدالوهاب تحصیلات دینی آنچنانی نداشت. شما هیچ کتاب فقهی از او نمیبینید. امروز هم وهابیان در فقه پایبند فقه حنبلی هستند. وهابیت بیشتر یک نهضت بود که مدعی تطهیر خرافات و بازگشت به اصل اسلام بود. کانونی ترین شعار عبدالوهاب همان طور که نام کتابش است توحید بود. عبدالوهاب معتقد بود زیارت قبور، توسل به پیامبر، ساختن مجسمه و کشیدن تصاویر یا نقاشی و آویختن آنها شرک است. عبدالوهاب برای جنبش خود مفهوم جهاد را همچون ابن تیمیه برگزید البته با این تفاوت که مسئله جهاد در تفکر او برجسته تر از تفکر ابن تیمیه بود. عبد الوهاب در این مورد پا را از ابن تیمیه هم فرا تر گذاشت و مدعی شد هر کس به فراخوان او برای جهاد نپیوندد کافر و مرتد است. دیدگاه او در باب جهاد را باید در کتابش به نام الدررالسنیه خواند. بر این مبنا عبدالوهاب تعریف جدیدی از دارالاسلام و دارالکفر ارائه کرد که در این تعریف نقاط تحت تسلط وهابیت دارالاسلام و خارج از آن دارالکفر بود.
عبدالوهاب یک مفهوم دیگر را هم انتخاب و آن را برجسته کرد و آن دعوت بود. شما میبینید بسیاری از جریانهای سلفی از شعار دعوت استفاده میکنند. در تفکر عبدالوهاب این دعوت فقط مختص غیر مسلمانان نبود، چرا که او هر انسانی را که معتقد به وهابیت نبود را کافر میدانست. عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات مسلمانان زمان خود را بدتر مشرکین مکه میداند. این تفکر یعنی دعوت و جهاد با قرائت عبدالوهاب شالوده حرکتهای سلفی تکفیری است. این شعارها را دقیقا در کتابهای سید قطب میبینید. سید قطب هم همه مسلمانان را جاهل و مشرک میدانست. ابوبکر بغدادی هم در خطبههای خود از مسلمانان میخواست تا به دعوت او برای جهاد لبیک بگویند.
با تئوریزه کردن این مفاهیم جنگها و تاراجهای وهابیان آغاز شد. چون بحث سوریه و عراق است میگویم که خیلی جالب است. عبدالوهاب سربازان خود را جیش الفتح مینامید، یعنی سربازان فتح. اتحادی هم که در سال ۲۰۱۵ شهرهای جسر، ادلب و الشقور را از دست اسد بیرون آورد و اشغال کرد خود را جیش الفتح مینامید. این ائتلاف شامل هشت گروه تکفیری جبهه النصره، احرارالشام، قصورالشام، جندالاقصی، فلیق الشام، لواء الحق، جیش السنه و اجنادالشام بود. جبهه النصره هم که شاخه القاعده در سوریه بود بعدها نامش را به جبهه فتح شام تغییر داد.
سئوال: مسئله این است که میگویید عبدالوهاب از آنچنان تحصیلات دینی برخوردار نبوده پس چطور توانسته است تفکرش را در عربستان گسترش دهد؟
جواب: این برمیگردد به شرایط جغرافیایی و سیاسی زمان. در آن زمان فقط قسمت حجاز در عربستان تحت سلطه عثمانی بود و قسمت نجد که محل تولد وهابیت بود از سیطره عثمانی خارج بود. بنا بر این عبدالوهاب به راحتی میتوانست عقاید خود را حد اقل تبلیغ کند. او در عیینه به دنیا آمد و بعدها درآنجا به تبلیغ تفکرات خود مشغول شد و به کرسی قضاوت دست یافت. به جهت تندروی هایی که کرد مردم از دست او عاصی شدند و گویا حتی تصمیم به قتل او گرفته بودند که او به درعیه رفت. تاریخ دقیقا از همینجا آغاز شد چرا که از اینجا وهابیت به آل سعود گره خورد و یک قدرت وهابی سعودی شکل گرفت. درعیه تحت سیطره محمد بن سعود بود که فکر فرمانروایی داشت. اینجا بود که تفکر عبدالوهاب و گرویدگان به منهج او در خدمت آل سعود در آمدند و آل سعود در فکر هموار نمودن راه برای تبلیغ وهابیت. اینجا بود که سالها بعد عبدالعزیز و وهابیت به کمک هم موفق به تسخیر تمام عربستان شدند و پادشاهی وهابی سعودی را بنا نهادند.
سئوال: آیا واقعا برای گسترش وهابیت و تاسیس پادشاهی سعودی فقط ائتلاف این دو منتج به نتیجه شده است؟ چون وهابیها بارها به این سو و آن سو حمله کرده بودند مثلا حمله به کربلا و کشتار وحشیانه شیعیان و حنفیها.
جواب: نه فقط این دو پدیده نبودند. شرایط جهانی هم دخیل بود. آن زمان انگلیس یا همان بریتانیا با عثمانی دست به گریبان بود. وهابیت که تار و پود آل سعود را تشکیل داده بود هم برداشتی خلاف عثمانی از اسلام ارائه داده بود و بی شک عثمانی را کافر میدانست و هم با تئوری خاص جهاد که عبدالوهاب آن را تدوین کرده بود میل به حمله سرزمینهای عثمانی داشت. در نتیجه انگلیسیها به این نتیجه رسیده بودند که میباید از آل سعود و وهابیت برای پاشاندن عثمانی استفاده کنند. مضاف بر اینها مسئله نفت هم در میان بود. انگلیس مهرهای میخواست تا با او عقد اخوت داشته باشد تا بتواند نفت سعودی را در اختیار بگیرد و سعودی هم پشتیبانی میخواست تا بتواند خود را حفظ کند و وهابیت را گسترش دهد. رابطه انگلیس و وهابیت تا آنجا بود که درهای و هوی جنگ جهانی اول اولین معاهده میان انگلیس و سعودی با عنوان معاهده دوستی و همکاری امضا شد. دو سال بعد انگلیس ماهانه ۵۰۰۰ پوند به آل سعود پرداخت میکرد. حمایتهای مالی و تسلیحاتی انگلیس باعث شد تا در سال ۱۹۲۴ آل سعود موفق به تسخیر کل عربستان و در سال ۱۹۳۲ سعودی رسما به عضویت جامعه بین الملل در آید.
سئوال: بعدها که انگلیس افول کرد آیا وهابیت و سعودی حمایتگر داشتند؟
جواب: بله، مسائل در منطقه به گونهای پیش رفتند که وهابیت و تفکر سلفی تکفیری به یک پروژه جهانی تبدیل شدند. مسئله نهضتهای ضد استعماری در خاورمیانه و ظهور مرحوم جمال عبدالناصر در مصر بود. ناصر با کودتا به همراه افسران آزاد اعلام جمهوری کرد و تمام امتیازات تحت الحمایگی انگلیس را ملغی اعلام کرد. ناصر برای ملی کردن کانال سوئز تا مرز جنگ همزمان با سه دولت انگلیس، فرانسه و اسرائیل پیش رفت و در نهایت پیروز شد. غربیها نیروهایی میخواستند تا به هر طور ممکن بتوانند در کشورها درگیری ایجاد کنند. سعودیها بواسطه توان مالی و ایدئولوژی تکفیر کاملا مستعد درگیری با ناصر بودند. مسئله کمونیست و بلوک شرق هم پیش آمده بود و غرب در برابر کمونیست تصمیم گرفت از جریانهای سلفی تکفیری در خاورمیانه علیه کمونیست استفاده کند. البته ابتدا تصمیم داشتند از مسیحیت استفاده کنند که مسیحیت چنین توانی نداشت و به کنج کلیسا رهسپار شده بود اما اسلام و مسلمانان به صورت عام و سلفیها به صورت خاص این توان را داشتند. مضاف بر این پول نفت سعودی بسیاری از جریانهای سلفی را در سراسر دنیا شکل میداد. از اینجا کار به دست امریکائیها افتاد که تازه وارد منطقه میشدند.
سئوال: رابطه امریکائیها با سعودی و وهابیت چطور بود؟
جواب: افول انگلیس و ورود امریکا به منطقه در شرایط خاصی رخ داد که وهابیت و تکفیری گری به یک پروژه جهانی مبدل شد. ببینید در دهه چهل امریکا هم به نفت احتیاج داشت و هم میباید تضمین برای ارائه همیشگی آن میداشت و هم کنترل قیمت نفت در بازارهای جهانی. حالا سعودی بزرگترین ذخایر طلای سیاه را در دست دارد. بنا بر این یک مسئله برای امریکا نفت بود و از همینجا بود که شرکت دو ملیتی آرامکو که چندی قبل هدف موشک یمنیها قرار گرفت تاسیس شد. آرامکو یک شرکت استخراج نفت امریکایی - سعودی است و گویا بیشترین ظرفیت برای استخراج نفت در دنیا را دارد. بنابر این امریکا به سعودی احتیاج داشت و سعودی هم چون حکومتی قومی قبیلهای بود به امریکا احتیاج داشت بالاخص که موج نهضتهای ضد استعماری در جهان اسلام سعودی را تهدید میکرد. منظورم مشخصا جمال عبدالناصر است. شعارهای ناصر و تودهنیش به غرب بر سر ملی کردن کانال سوئز با تاثیر پذیری از مرحوم دکتر مصدق برای سعودی خیلی خطرناک بود. بالاخص ناصر نه تنها بخاطر اینکه سعودیها گاو شیرده غرب بودند با آنها بد بود بلکه مضاف بر آن برای پیش برد اهداف ضد استعماریش معتقد بود نفت عربستان نباید در دست سعودی باشد. ناصر در سخنرانیهایش سعودیها را متحجر و بی غیرت خطاب میکرد و در یمن تا مرز درگیری نظامی با سعودی پیش رفت و از تشکل امرای آزاد حمایت کرد. مسئله دیگری هم برای امریکا و غرب بود و آن طبق معمول مسئله کمونیست و بلوک شرق بود. اینجا بود که پول نفت سعودی مدارس بسیاری برای ترویج وهابیت و تکفیر میساخت و همه تکفیریها مانند اخوانیها و دیگران را دور هم جمع میکرد.
سئوال: حالا بحث پیچیده تر شد. هم مسئله کمکهای سعودی در این پروژه است و هم نقش اخوان المسلمین اما فکر میکنم بهتر است ابتدا نحوه عملیاتی کمکهای مالی و ایدئولوژیک سعودی را توضیح بدهید.
جواب: سعودیها در برنامهای که با غرب داشتند مجمع مسلمانان جهان را در اوایل دهه۶۰ میلادی تاسیس کردند. این مجمع شاخههای بسیاری در اروپا، آسیا و آفریقا داشت. در راس این مجمع معلمین وهابی سعودی و تکفیریهای نزدیک به آنها قرار داشتند که در همه جا هم در این مجمع تفکرات وهابی و تکفیری را برای مسلمانان تدریس میکردند و هم نزدیکان به این تفکر را شناسایی میکردند. همچنین یکی از کارهای این مجمع اختصاص کمکهای مالی به دیگر کشورها بود. یک سال بعد از تاسیس این مجمع انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا - کانادا در امریکا تاسیس شد و در ابتدای نیمه دوم دهه۶۰ فدراسیون جوانان مسلمان جهان در امریکا و اروپا تاسیس شد. این دو تشکل هر دو با حمایت مجمع مسلمان جهان و با پول سعودی و حمایت غرب تاسیس شدند. حالا از طریق این تشکلها تعلیم و عضوگیری آغاز میشوند. غربیها دست این تفکرات را باز میگذارند. سعودی بورسهای تحصیلی به بسیاری از جوانهای مسلمان در اروپا میدهد تا برای تحصیل وهابیت به عربستان بروند. غربیها در زندانها را باز میکنند تا معلمین این تشکلهای اسلامی وهابی به بهانه تدریس اخلاق وارد زندانها شوند و تفکرات تکفیری را در میان زندانیان مسلمان تبلیغ کنند. این تبلیغ یعنی عضوگیری و بعدها حرکت به خاورمیانه.
سئوال: این مسئله زندانها را که گفتید کسی به آن اشاره کرده است؟
جواب: بله. مثلا الیسون پارتگر.
سئوال: آیا هنوز هم غرب از این جریانها حمایت میکند؟
جواب: بله. مثلا در بلژیک پادشاه بلژیک اداره مساجد را رسما به سعودیها سپرده بود که در پی عملیات تروریستی پاریس در سال ۲۰۱۵ مسلمانان بلژیک در اعتراض به عملکرد بلژیک در قبال تکفیریها میخواهند اداره مساجد از سعودیها سلب شود. البته نمیدانم این اعتراض به نتیجه رسید یا خیر.
سئوال: اعطای کمکهای مالی سعودیها به دیگر کشورها در مورد کارکرد این تشکلها که گفتید چگونه بوده؟
جواب: شروط این کمکها اجازه برای تبلیغات تکفیری در این کشورها و باز نهادن دست این تشکلها بود. در این زمینه رضا اصلان و فئواد ابراهیم تحقیقاتی داشتهاند و خبر از هزینههای کلان سعودی دادهاند.
سئوال: موافقید وارد بحث اخوان المسلمین بشویم؟
جواب: بله. راه دیگری نیست چرا که مسئله اخوان مسئله کانونی در این پروژه است.
سئوال: مسئله اخوان المسلمین چیست؟ نقش اخوان در اینجا چیست؟
جواب: ببینید برای شناخت اخوان المسلمین یا به قول حافظ اسد اخوان المفسدین باید به عقب برگردیم. قبلا به دیدگاههای سید قطب اشاره کرده بودم منتها از سید قطب هم باید عقب تر برویم. مسئله سید جمال، عبده و رشید رضا مطرح است. سید جمال کسی بود که گفت نهضت سلفیه یعنی همان بحث ابن تیمیه و عبدالوهاب. سید جمال پرسید کدام اسلام و بحث بازگشت به قرآن را مطرح کرد.
سئوال: شریعتی، مطهری و بازرگان هم این بحث را مطرح کردهاند. شریعتی و مطهری بارها از سید جمال دفاع کردهاند یعنی اشتباه کردهاند و تفکر سید جمال مشکل ساز شده است؟
جواب: ببینید آن موقع این مرحومین هنوز زوایای خوفناک تفکر سید جمال و رشید رضا را ندیده بودند. اتفاقا روشنفکری دینی هم مانند سلفیه تکفیری از سید جمال زایش پیدا کرده است. در تفکر سید جمال که امثال شریعتی از آن سخن میگویند یک مصطلحاتی میباشد کلی و تعریف نشده. این بیماری را هم سلفیهای تکفیری از سید جمال به ارث بردهاند و هم روشنفکری دینی. شما کتابهای سید قطب را ببینید همه یک مشت شعار و کلی گویی. کلی گوییها در اسلام نه تنها مشکل را حل نمیکنند بلکه بر مشکل میافزایند. مضاف بر اینکه اگر نگوییم خود روشنفکران دینی حتما باید بگوییم مخاطبانشان عربی را نمیدانند. حالا چطور قرار است بازگشت به قرآن بشود الله اعلم. همین مخاطبان دکتر سروش و آنهایی که دنبال ایشان افتادهاند و دیدگاههای ایشان را تبلیغ میکنند اصلا دو کلمه عربی نمیدانند که حتی بتوانند تشخیص بدهند سخنان این آقا در مورد اسلام درست است یا غلط. همان مشکل همه کشیشی که در سلفیه وجود دارد و هر کس برای خودش شده است مصدر فتوا این سمت در روشنفکری دینی هم کاملا مشهود است و خطرناک البته اکنون نمیخواهم به این مسئله بپردازم. امروز اسنادی بیرون آمده که زیاد روی آنها تاکید نمیکنم. این اسناد سخن از این میگویند که سید جمال مامور غرب بوده. حد اقل این مسئله جای سئوال دارد که این شخص در آن زمان چگونه این همه سال از هند تا مصر تا روسیه تا اروپا سفر کرده است؟ با کدام پول؟ هزینهها از کجا تامین میشدند و چگونه یک روزه همه جا به دربار راه پیدا میکرد؟
سید جمال با ادوارد براون بابی رابطه نزدیکی داشت. بی دلیل هم نبوده که شاگرد او میرزا رضا کرمانی ناصرالدین شاه را ترور کرده است.
سئوال: یعنی میرزا رضا بابی بود؟
جواب: بله. حتی میرزا رضا در جلسه بازجوییش که موجود است از دوستش شیخ احمد روحی هم صحبت میکند شوهر طلعت ازل دختر میرزا یحیی صبح ازل بود. یعنی شبکه مزدوری و خودفروشی. این روابط سید جمال بوده که بی شک این روابط از سوی ادوارد براون ایجاد شده است. بعدها رشید رضا هم به عنوان ضلع دیگری از اضلاع تفکر اخوانیها ظاهر شد.
سئوال: رشید رضا شاگرد محمد عبده بود. آیا عبده هم در این قضایا دست داشت؟
جواب: در مورد عبده نمیتوانم اظهار نظر کنم چون دیدگاههایش با اینها متفاوت بود. عبده تحصیلات حوزویش مشخص بود برعکس سید جمال. به جهت فکری هم نمیتوان رشید رضا را با او مقایسه کرد. رشید رضا در کتابها و جزواتش شدیدا به شیعه حمله میکرد و خلافت علی ع را موجب انشقاق در امت اسلام میدانست، اما عبده در مورد شیعه دیدگاه دیگری داشت. عبده به تفکرات وهابی حمله کرده بود و وهابیت را تفکری ارتجاعی و پلاسیده میدانست اما رشید رضا در روزنامهاش المنار از پادشاهی سعودی حمایت میکرد. ببینید خود این مورد یک مسئله است. سید جمال و رشید رضا شدیدا علیه عثمانی تبلیغ میکردند و انگلیس دقیقا همین را میخواست. رشید رضا از یک طرف علیه عثمانی تبلیغ میکرد و از طرف دیگر تئوری خلافت اسلامی میداد. اخوان ریشه در این تفکرات دارد و حسن البنا شیفته رشید رضا است.
سئوال: روابط اخوان المسلمین با غرب و استعمار چگونه بود؟
جواب: دفتر اخوان المسلمین با پول شرکت کانال سوئز در شهر اسماعیلیه تاسیس شد. پول یک مسجد را هم همین شرکت تقبل کرد تا حسن البنا این مسجد را بنا کند. خود شهر اسماعیلیه را هم بازرس کانال سوئز به نام فردینان دولسپس بنا کرد. کانال سوئز یک شریان ارتباطی برای انگلیس بود تا از آنجا با مستعمره مهمش هند ارتباط داشته باشد. اخوان رابطه نزدیکی با دربار داشت و حتی در تاج گزاری فاروق نیروهای مسلح اخوان امنیت مراسم را بر عهده گرفته بودند. اخوان بالاخص در این دوران با جریانهای چپ و جناح اکثریت حزب وفد درگیر بود. اما آنچه که بیش از پیش رابطه اخوان و غرب را مستحکم کرد همان مسئله مقابله با جنبشهای ضد استعماری و بلوک شرق بود. بعدها اخوان شدیدا با ناصر درگیر میشود و ناصر هم بی رحمانه اخوان را سرکوب میکند.
سئوال: آیا اخوان هم مانند وهابیت حالت جهانی پیدا کرد؟
جواب: بله دقیقا. اخوان همه جا شعبه زد و نیروهایش را با پول غرب و سعودیها جمع کرد. امریکاییها بیشترین زحمت را برای اخوان کشیدند تا اخوان به یک جنبش جهانی مبدل شود. سعید رمضان داماد حسن البنا بود. در پی جنگ سرد، امریکاییها سرمایه گذاری بسیاری روی او کردند.
سئوال: آیا سعودیها به اخوان کمک مالی میکردند؟ چون الان سعودیها و اخوانیها خیلی با هم بد هستند.
جواب: بله. همه در یک پروژه بودند. مثلا هرمان ایلتس که دیپلمات امریکا در عربستان بود خودش میگوید بارها با حسن البنا در عربستان دیدار داشته و دیدارها در منزل وزیر دارایی سعودی، محمد سرور بوده. او این مطالب را در سال ۲۰۰۴ گفته است. او حتی گفته بود البنا در قاهره دیدارهای منظم با سفیر و دیپلماتهای امریکا داشته. در زمان ناصر، سعودیها به علت جنگ و ستیز با ناصر اخوانیها را در عربستان پناه دادند و اخوانیها که بسیار تئوریک بودند پیشنهاد تاسیس دانشگاه وهابی مدینه و دانشگاه محمد بن سعود در عربستان برای مقابله با الازهر را دادند، چرا که شیخ الازهر را مرحوم ناصر تعیین میکرد و این سوی قضیه اخوانیها میخواستند حربهای برای فتوا علیه ناصر داشته باشند و در این دانشگاهها تفکرات خود را تدریس کنند. اما اینکه چگونه رابطه اخوانیها و سعودیها بر هم ریخت بحث دیگریست. مثلا یک مورد مسئله نفت است. وقتی الحدیبی مرشد عام اخوان شد تئوری کشور نفتی را مطرح کرد، مبنی بر اینکه اخوان باید یک کشور نفتی را در اختیار داشته باشد تا بتواند برنامههایش را پیش ببرد. سعودیها ترسیدند چرا که هم خودشان وابسته به غرب بودند و هم اخوانیها. آنها میترسیدند که غربیها یک دفعه سعودی را خلع و عربستان را به دست اخوان بسپرند.
سئوال: در مورد سعید رمضان میگفتید. موضوع او چه بود؟
جواب: سعید رمضان سی سال هم نداشت که آیزنهاور به عنوان رئیس جمهور امریکا در کاخ سفید با او دیدار کرد یعنی با او و هیئت همراه او. این دیدار در کاخ سفید زمانی انجام شد که سعید رمضان برای شرکت در کنفرانس فرهنگ اسلامی به امریکا دعوت شده بود. دانشگاه پرنیستون میزبان او بود. اما هزینهها خیلی جالب هستند. علاوه بر هزینه هایی که خود دولت امریکا کرده بود، شرکت هواپیمایی پان امریکن و شرکت نفتی سعودی - امریکائی آرامکو نیز مبالغی را تقبل کرده بودند. انجمن اطلاعات بین الملل هم که زیر نظر وزارت خارجه بود همه هزینههای میهمانان خاورمیانهای را تقبل کرده بود. موضوع این برنامه هم طبق معمول همیشه پروتستانتیسم اسلامی و تعامل با جهان بوده. یک تور هفت هشت روزه هم بود که سعید رمضان به مناطق مختلف امریکا برای سخنرانی و یارگیری میرفت. وقتی سعید رمضان به سوئیس پناهنده شد دستگاه امنیتی سوئیس او را مامور انگلیس و امریکا دانست. این مطلب را شخصی به نام سلوین بسون در روزنامه لو تمپ سوئیس بر مبنا اسناد خارج شده محرمانه دستگاه امنیتی سوئیس نوشته است.
سئوال: چون اشارهای به سید قطب هم داشتید اگر ممکن است میشود توضیحی در مورد تفکرش بدهید؟
جواب: ببینید تفکرات سید قطب شعاری بود و کلی گویی. سید قطب روی مسئله کفر و ایمان تکیه میکرد. البته معنی و مفهوم کفر و ایمان را هم دقیق درنیافته بود. مضاف بر آن هر که با فکر او همخوانی نداشت جاهل و کافر بود اما قسمت دیگر تفکر او جهاد بود. او جهاد را هم به درستی فهم نکرده بود. مثلا سید قطب با استناد به آیه ۱۵ سوره شوری جامعه و انسانها را به مومن و کافر تقسیم نموده و در سیر تفکرات خود جهاد با کفر را از واجبات برای رسیدن و احیای جامعه اسلامی میداند. متن آیه میگوید: فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ
"براى آن دعوت کن و چنان که فرمان یافتهاى پایدارى ورز و از پى خواهشهایشان مرو و بگو: به کتابى که خدا نازل کرده است ایمان دارم و به من فرمان دادهاند که در میان شما به عدالت رفتار کنم. خداى یکتا پروردگار ما و پروردگار شماست. اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما. میان ما و شما هیچ محاجهاى نیست. خدا ما را در یک جا گرد مىآورد و سرانجام به سوى اوست"
اما این آیه نمیگوید گردن کفار را بزن. این آیه فقط امر میکند دیگران را به حق دعوت کنیم. همچنین دعوت میکند به استقامت نه درگیر شدن و قتال. این آیه دعوت میکند به رفتار عادلانه در میان دیگران اعم از مومن و کافر. این آیه میگوید لنا اعمالنا و لکم اعمالکم یعنی اعمال ما مومنین با خودما است و اعمال شما با شما. هر یک مسئول اعمال خود هستیم. و برابر اعمال میباید با افراد بر مبنای عدالت در اجتماع برخورد شود نه بر مبنای عقیدهشان. بگوید لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ دعوا و محاجه و نزاعی میان ما و شما به جهت عقیده نیست. مگر به جهت عدالت در اجتماع. داور دعاوی عقیدتی الله است نه ما انسانها.
متاسفانه سید قطب با چنین برداشتها و تفاسیری از آیات قرآن به سرطانی در جهان امروزی اسلام بدل شده و این سرطان به صورت جریانهای تکفیری خود را ظهور و بروز دادهاند.
سئوال: حالا شلوغیهای منطقه و جریانهای مسلح تکفیری چگونه شکل گرفتند؟
جواب: اینجا باید به یک نکته اشاره کنیم و آن مسئله حمله شوروی به افغانستان است. جنگ افغانستان تمام نیروهای سلفی تکفیری را که تا آن زمان فقط بحث نظری میکردند در پاکستان دور هم جمع شدند و از آنجا راهی افغانستان شدند. پاکستان نقش مهمی در این سازماندهیها داشت.
سئوال: یعنی نقش اصلی را پاکستان داشته؟
جواب: بله. افغانستان فقط زمینی برای عملیاتها علیه شوروی بود اما پاکستان دو نقش اساسی داشت. اول اینکه با کودتای ژنرال ضیاء الحق که متحد غرب بود مدارس سلفیه وابسته به تفکر دیوبندی به جهت حمایتهای بین المللی و روابط نزدیک ضیاء الحق با با سعودیها تکثیر شدند. ابتدای حکومت ضیاء الحق مدارس دیوبندی در پاکستان به ۹۰۰ مدرسه میرسیدند اما در پایان حکومت ضیاء الحق تعداد این مدارس به ۲۵۰۰۰ مدرسه رسیده بود و نیم میلیون طلبه با تفکر دیوبندی نزدیک به وهابیت در این مدارس تحصیل میکردند. بعدها طالبان نیز از همین مدارس پا گرفتند و به خاک افغانستان حمله کردند.
سئوال: حالا که از طالبان نام بردید کمی از چگونگی شکل گیری طالبان بگویید.
جواب: نیروی عمده طالبان از همین مدارس بودند. به طور مشخص دو مدرسه را باید نام ببریم. یکی مدرسه حقانی به مدیریت مولانا سمیع الحق و دیگری مدرسه جامعه العلوم الاسلامیه. هشت وزیر طالبان در کابل فارغ التحصیل حقانی بودند و چند تن دیگر از وزرای طالبان هم در جامعه العلوم تحصیل کرده بودند. سمیع الحق گفته بود زمانی که طالبان شکل گرفت من به سازمان امنیتی پاکستان آی. اس. آی گفتم بگذارید طلاب، افغانستان را تسخیر کنند. وقتی طالبان در سال نود و هفت میلادی در مزارشریف شکست خوردند سمیع الحق در یک مکالمه تلفنی با ملاعمر مدرسه حقانی را تعطیل کرد و تمام طلبههایش را به میدان جنگ فرستاد. سال ۹۸ یعنی یک سال بعد هم مشابه همین حادثه تکرار شد. سمیع الحق جلسهای بین سران طالبان و دوازده مدرسه دیگر گذاشت تا تصمیم گرفته شد این مدارس تا یک ماه تعطیل باشند و طلاب همراه با طالبان در افغانستان بجنگند. هشت هزار طلبه را سمیع الحق به کمک طالبان فرستاد.
سئوال: این مسئله چه ارتباطی به غرب دارد؟
جواب: اول اینکه غربیها با حمایتهای مالی و تسلیحاتی و سیاسی باعث تجمیع این نیروها در پاکستان شدند. دوم اینکه غربیها بوسیله ضیاءالحق و پول سعودی این مدارس تکفیری را تکثیر کردند و سوم اینکه صحیح است که در این زمان یعنی تشکیل طالبان غربیها در پاکستان غایب بودند اما غربیها پس از خروج و فروپاشی شوروی اداره این همه تکفیری را به پاکستان سپردند. هیلاری کلینتون در این مورد میگوید ما افغانستان را با آن همه مجاهد خوب، آموزش دیده، با میلیاردها دلار هزینه و وهابیت وارداتی، به پاکستانیها سپردیم. پاکستان هم متحد غرب بود. اینکه به پاکستانیها سپردیم یعنی سیاست کلی مورد قبول ما بود.
سئوال: گفتید تکفیریها از سراسر دنیا در پاکستان همدیگر را یافتند. میشود توضیح بدهید؟
جواب: بله. زمانی که افغانستان توسط شوروی اشغال شد غربیها به کمک سعودی دفتر خدمات مجاهدین را در شهر پیشاور تاسیس کردند. مسئولیت این دفتر با عبدالله عزام بود و اسامه بن لادن هم که در عربستان تحت تاثیر خطابههای او قرار گرفته بود معاونتش را برعهده داشت. عبدالله عزام در دانشگاه ملک عبدالعزیز سعودی کرسی تدریس داشت. کار این دفتر جمع شناسایی، جمع آوری و آموزش تکفیریها در خاک پاکستان و اعزامشان به جبهههای افغانستان بود. پول فراوان سعودی و حمایتهای امریکا و غرب از عبدالله عزام منجر شد او خود به اروپا و امریکا سفرهایی داشته باشد تا با خطابههای خود بتواند نیروهایی را جذب و به پاکستان انتقال دهد. تمام سلفیها از الجزایر تا مصر و سوریه و لیبی و مناطق دیگر که در درگیری با دولتهایشان شکست خورده بودند وارد پاکستان شدند. زندانها با اشاره غربیها باز شدند و فوج فوج تکفیریها را پاکستان شدند. از زندانهای اروپا گرفته تا مصر که دکتر ایمن الظواهری به علت دست داشتن در ترور سادات در آن حبس شده بود. گروههای مختلف تکفیری هر کدام در پاکستان کمپ مخصوص خود را داشتند. مثلا گروه شام یا همان سوریه بزرگ که توسط ابومصعب زرقاوی تشکیل شد و بعدها در عراق به عنوان شاخه القاعده در عراق ایفای نقش کرد. بن لادن هم همانجا زرقاوی را پیدا کرد و البته این رابطه بیشتر پس از این بود که ابومصعب بعد از اتمام جنگ مجدد راه پاکستان را در پیش گرفت. یا گروه هایی مانند جهاد اسلامی مصر به رهبری ایمن الظواهری و گروه تکفیر و هجرت به رهبری دکتر فضل و شکری مصطفی. بعدها همین سازمان جهاد اسلامی مصر در ائلاف با اسامه بن لادن بود که تبدیل به القاعده شد. این جریانها همه در پاکستان از فاز نظری وارد فاز فیزیکی شدند. جزوههای دکتر فضل در پاکستان منتشر و در کمپهای تکفیری پخش میشدند.
سئوال: محتوای این جزوهها چه بودند؟
جواب: جزوههای تکفیری که تفکر مسلمان کشی را به عنوان جهاد، بعدها، یعنی این روزها به خوبی طرح کردند.
سئوال: یعنی هدف اصلی این جریانات سلفی مسلمان کشی است؟
جواب: بله دقیقا همین طور است. ببینید چند نمونه میگویم. مثلا دکتر فضل در یکی از جزواتش مسلمانانی را که عقیده سلفی تکفیری ندارند را بدتر و کافرتر از یهود و مسیحیت مینامد. دکتر فضل در آن جزوه میگوید من باید به مغلطهها در مورد عوام مسلمانان پاسخ بگویم. چرا که آنان از غیر مسلمانان برای اسلام خطرناک ترند.
یا مثلا جان فیلبی مامور انگلیسی در نقل قولی از عبدالعزیز ابن سعود میگوید مسیحیان بر طبق باور خود رفتار میکنند اما مسلمانانی که معنی توحید و وهابیت را نمیدانند مشرک هستند.
ببینید مسئله این است.
سئوال: یعنی حمله تکفیریها و وهابیت فقط علیه شیعیان نیست؟
جواب: اهل سنت از سوی سلفیها خیلی تحت فشار هستند. شما میبینید روزمره شیخ الازهر از سوی جریانهای سلفی به کفر محوم میشود و حتی تهدید به قتل میشود. شیخ رمضان البوطی در دمشق در جریان بمب گزاری در هنگام خطابه در مسجد اهل سنت ترور میشود.
سئوال: در یک کلام حمایت غرب از تکفیریها در جنگ افغانستان را در چه حد و اندازه میبینید؟
جواب: مشخص است. برژنسکی در پاکستان برای مسلحین تکفیری سخنرانی میکند و میگوید شما پیروز میشوید، شما ایمان دارید، خدا با شماست و یک باره فریاد الله اکبر به هوا میرود. خانم تاچر در کمپهای تکفیریها در پاکستان سخنرانی میکند. ضیاء الحق هم حضور دارد و ملکه انگلیس میگوید قلب جهان آزاد از شما حمایت میکند و مجددا فریاد الله اکبر تکفیریها یعنی بن لادن و ملاعمر و ایمن الظواهری.
سئوال: اگر مایل باشید از پاکستان به عراق برویم. در عراق چه شد؟ بعضیها میگویند جنگ شیعه و سنی است و علتش مداخلات ایران و قاسم سلیمانی بودهاند.
جواب: متاسفانه برخی در این حوزه صاحب نظر نیستند و نادانسته اعلام نظر میکنند. اولا در عراق جنگ شیعه و سنی در نگرفته است. در ثانی مشکلات امروز عراق از سیستمی ناشی میشود که امریکائیها در عراق بر مبنای قومیت و مذهب بنا کردهاند. یعنی تقسیم قدرت میان شیعیان، سنیها و کردها. دقیقا همان سیستمی که فرانسویها در لبنان بنا کردند و اکنون مشکل ساز شده است. اما عراق. ببینید وقتی عراق از سوی امریکائیها اشغال شد خود به خود به حیاط خلوت تکفیریها تبدیل شد. ابتدا منطقه کردستان و حلبچه که گروه سلفی انصارالاسلام در آنجا فعال بودند. امریکائیها نیروی نظامی عراق را منحل کردند و فقدان نیروهای نظامی عراق مامن زرقاوی شد. زرقاوی در پاکستان با ابومحمد العدنانی آشنا شده بود که بعدها سخنگوی داعش شد. زرقاوی نیروهایش را به کمک العدنانی به کردستان عراق آورد. نیروهای انصار الاسلام نیز قبلا در پاکستان با زرقاوی و العدنانی آشنایی داشتند در نتیجه کردستان عراق منطقه آغازین ترور شد و زرقاوی توانست شاخه القاعده در عراق را راه اندازی نماید.
اما گفتید برخی میگویند مداخلات ایران و قاسم سلیمانی در عراق باعث این مسائل شده است باید بگویم هرگز چنین نیست. ببینید زرقاوی در عراق طرحی ارائه داد که ایمن الظواهری طی نامهای با طرح او مخالفت کرد اگر چه زرقاوی به راه خود رفت و طرحش را عملی کرد.
سئوال: طرح زرقاوی چه بود؟
جواب: زرقاوی طرح خود را با رهبران القاعده در پاکستان مطرح میکند. او به آنها مینویسد هدف قرار دادن شیعیان در عمق مذهب، سیاست و نیروهای مسلحشان باعث میشود که آنها دندانهای تیزشان را به سنیها نشان دهند. اگر ما موفق شویم نزاع شیعه و سنی ایجاد کنیم سنیهای عوام به ما خواهند پیوست. زرقاوی نام این طرح را عوام الرافضه نهاده بود یعنی هدف گرفتن عوام الناس شیعیان در عراق. ایمن الظواهری در نامهای با این طرح مخالفت کرد اما زرقاوی راه خود را رفت. ببینید میخواهم بگویم ایران این مسائل را میدانست و برای ممانعت از وقوع فاجعه وارد عراق شد. در غیاب ایران معلوم نبود چه فاجعهای رخ میداد.
سئوال: آیا زرقاوی موفق به ایجاد جنگ شیعه و سنی شد؟
جواب: زرقاوی و تکفیریها میخواستند از سنیها نیرو جذب کنند اما برعکس شد. نه تنها جنگ شیعه و سنی روی نداد بلکه سال ۲۰۰۶ بود که دولت عراق کار مبارزه با تکفیریها را به اهل سنت عراق سپرد. و نیروی امنیتی جدیدی از جوانان اهل سنت به نام صحوات تشکیل شد تا با تکفیریها مقابله نماید. جوانان اهل سنت هم فوج فوج به این تشکیلات پیوستند بالاخص که به جهت فشار زیاد تکفیریها به اهل سنت و اخاذیهای مالی به عنوان مالیات از اهل سنت باعث عاصی شدن آنها شده بودند.
سئوال: در یک کلام تکفیریها را در عراق چگونه دیدید و چه مسائلی باعث رشدشان شد؟
جواب: برخی از علل را قبلا گفتم. اما امریکائیها نیروهای نظامی وابسته به حزب بعث را که کم نبودند را منحل کردند. این نیروها مایل بودند در ساختار جدید کار کنند اما با انحلالشان بسیاری از اینان با چراغ سبز عزت ابراهیم الدوری با جریانهای تکفیری متحد شدند. اوج این مسئله در مسئله داعش و حرکت به سمت موصل و بغداد بود. اما اینکه وضعیت تکفیریها در عراق چگونه بود فکر کنم مشخص است گروههای تکفیری طائفه المنصوره، انصار التوحید، جهاد اسلامی، انصار السنه و دیگر گروهها تکثیر شدند و بعد هم فاجعه داعش پیش آمد.
سئوال: اگر مایل باشید به سوریه هم سری بزنیم؟
جواب: خسته شدهام اما امیدوارم طولانی نشود.
سئوال: مسئله سوریه چه بود؟ چطور آغاز شد؟
جواب: درگیری رژیم اسد با جریانهای سلفی تکفیری از اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی آغاز شد. شالوده اصلی این درگیری را اخوان المسلمین ایجاد کرد. همان طور که گفتم اخوانیها دیدگاه تکفیری داشتند. خانواده اسد هم علوی بودند. اخوان برای به دست گرفتن قدرت و کنار زدن اسد کفر علویها را با تئوریهای سید قطب برجسته کرد. منظورم همان است که سید قطب معتقد به جاهلیت بود. اخوانیها در حما و بعضی شهرهای دیگر به پشتوانه غرب مسلح شدند. جون حافظ اسد در اردوگاه غرب تقسیم بندی نمیشد. سخنرانی حافظ اسد قبل از حمله به حما را گوش دادهام. حافظ اسد میگویدای هموطنان چیزی نشده است. من برای اسلام خطر ندارم. مفسدین از جماعت اخوان المسلمین برای اسلام خطر دارند. اینها لباس اسلام را پوشیدهاند و مامور اجنبی هستند، مامور امریکا هستند. پول و سلاح از اجنبی میگیرند تا مرد و زن و پیر و جوان را بکشند و علیه وطن توطئه کنند. حافظ اسد در آن سخنرانی از اخوان به عنوان اخوان المفسدین و اخوان المجرمین نام میبرد. بعد از این سخنرانی بود که رافت اسد برای سرکوب به حما میرود و درگیری خونینی میشود و با سرکوب اخوان نقشه غرب برای سقوط اسد با شکست مواجه میشود.
سئوال: حالا چرا ایران باید برای درگیری و حمایت از اسد وارد سوریه میشد؟
جواب: یکی از این علل این است که تمامی اقلیتهای دینی و مذهبی کنار اسد قرار گرفتند. مثلا مسیحیها در سوریه از اسد حمایت کردند. مسئله ایران یک بعدش همین است. اوایل انقلاب سال ۵۷ ایران بود که اخوان المسلمین سوریه روابطی با رهبر فقید انقلاب برقرار و درخواست حمایت و کمک کردند. رهبر فقید انقلاب دست رد به سینه اخوانیها زد و اتحاد خود را با اسد تعریف کرد. اینجا بود که اخوان المسلمین سوریه از ایران کینه برداشت و بیانیهها و خطابههای اخوانیها در تکفیر شیعه سر بیرون آورد.
سئوال: از این جزوات یا خطابهها نمونه هایی هم میتوانید بگویید؟
جواب: بله. همان زمان سعید حوا کتابی نوشت به نام "خمینی، انحراف در دکترین، انحراف در موضع" و در آن کتاب شدیدا به عقاید شیعه حمله کرد یعنی تکفیر کرد. البته معلوم نیست اگر شیعه کافر و منحرف است اخوانیها چگونه از رهبر فقید انقلاب و شیعیان کمک خواسته بودند. همان زمان یک محمد سرور کتاب دیگری نوشت به نام "اکنون نوبت آتش پرستان است" این دو کتاب هر دو از دید ابن تیمیه علیه تشیع و ایران نوشته شده بودند. حالا شما ببینید اگر اینها موفق میشدند اسد را سرنگون کنند با این تفکرات حمله به مناطق مرزی ایران البته حد اقل بگوییم پیش میآمد چه میشد؟ ایران نباید در سوریه مداخله میکرد؟ اینها که میگویند اسد دیکتاتور است، قذافی دیکتاتور بود چه چیزی را میگویند دیکتاتوری؟ اسد و قذافی همین بی شرفها را اعدام کردند. خوب کردند. هر جا غربیها میخواهند فتنه کنند این بی شرفها را مسلح میکنند از این سوی دنیا به آن سوی دنیا میفرستند. ببینید در لیبی چه کردند. عبدالکریم بالحاج اخوانی را از انگلیس به لیبی بردند. در بندر بن غازی اسلحه تخلیه کردند و لیبی را به ویرانه تبدیل کردند. مرحوم قذافی ۴۲ سال زحمت کشیده بود بیابانها را آباد کرده بود اینها لیبی ویران کردند. قذافی فریاد میکشید میگفت نکنید اینها دنبال نفت هستند، القاعده را در لیبی مستقر کردهاند. قذافی به مردم میگفت شما میخواهید ایمن الظواهری بر شما حکومت کند؟ اکنون یک طرف داستان در لیبی همینها هستند.
سئوال: دعوا اخوان المسلمین سوریه با ایران فقط به همین اول انقلاب میرسد یا علل دیگری هم داشته؟
جواب: مسئله دیگری هم بود. ببینید ابن تیمیه که پدر همه اینان است در کفر علویان فتوا داده بود. اخوان هم از این حربه علیه اسد استفاده میکرد اما مرحوم امام موسی صدر و مرحوم آیت الله حسن شیرازی از نجف فتوا به اسلام و طهارت علویان دادند. این فتاوی مصادف شد با ابتدای حکومت حافظ اسد و اخوان سوریه کینه عجیبی از شیعیان به دل گرفت. حالا با این وضع ببینید اگر این تکفیریها بجای اسد در سوریه حاکم میشدند چه مصیبتی برای ایران و ایرانی درست میشد.
سئوال: برخی میگویند اگر اسد راه اعتراضات مردم را باز میگذاشت اینگونه نمیشد. این ادعا صحیح است؟
جواب: مضحک است. بعضیها معلوم نیست چگونه این اندازه فانتزی و سطحی به مسائل نگاه میکنند. آنها یعنی غربیها که این همه پول و سلاح پای تکفیریها ریختهاند مگر این همه هزینه کردهاند تا با گفتگو مسائل حل شود؟ این همه ماشینهای تویوتا که داعش داشت از کجا آمده بود؟ غربیها خریده و در سوریه و عراق در خدمت داعش قرار دادند. خود شرکت تویوتا اعلام کرده است خبر ندارد ماشینهایش چگونه به دست داعش افتادهاند. مسئله این است که منطقه باید به وسیله اخوانیها و مابقی تکفیریها ویران شود تا غرب مخازن نفت را در دست بگیرد و قاچاق عتیقه و منابع کند و اسرائیل از نیل تا فرات برسد. داستان این است. شما داستان علی هاشم را ببینید. سال ۲۰۱۲ ایمیلهای تلویزیون الجزیره هک شدند. ایمیلهای خبرنگاران ناراضی الجزیره افشا شدند از جمله ایمیلهای علی هاشم. علی هاشم که قبل از الجزیره با بی بی سی عربی کار میکرد در یک برنامه تلویزیونی عنوان کرد از همان روزهای اول که اسد قول اصلاحات داده بود گروه هایی را بر سر مرز لبنان و سوریه مشاهده میکند که مسلحانه وارد خاک سوریه میشدند. او گفته بود این دیدهها برای زمانی بوده که هنوز ارتش آزاد هم شکل نگرفته بود اما الجزیره اجازه نشر و پخش این اخبار را به علی هاشم نمیدهد. عبدالباری عطفوان میگوید نیروهای مسلح القاعده و دیگر تکفیریها با آر پی جی و کلاشنیکف از لبنان به داخل سوریه وارد شدند. در ماه آوریل ۲۰۱۲. جالب این است که عبدالباری عطوان میگوید این عده در کمپهای پناهجویی آموزش میدیدهاند و گروه لبنانی فتح الاسلام به رهبری عبدالغنی جوهر نیز همراه القاعده و دیگر گروهها وارد سوریه شدهاند.
سئوال: فکر کنم همان طور که گفتید خسته شدهاید و مسئله داعش آنچنان احتیاج به توضیح نداشته باشد اما به عنوان سئوال آخر در مورد مداخله ایران در قره باغ قبلا هم گفته بودید صحبتی دارید؟
جواب: همان موضع قبلی است. متاسفانه تکفیریها در قره باغ و اطراف مرزهای ما هستند. مرزهای شمالی ما و منطقه قفقاز تهدید میشوند. به نظرم ایران باید علیه اینان و اردوغان و علیوف در شمال ارس مداخله کند بالاخص اسرائیل در باکو مستقر است و در حال برنامه ریزی برای فتنههای تجزیه طلبانه علیه میهن ما ایران.
کمپینهایی پُرخطر، امیر شفقی