رووم نمی شود بگویم ولی کُشتن روح الله زم حالِ مرا خوب کرد! مدتی بود بیمار یک گوشه افتاده بودم و از دیدن توو سر و کله ی هم زدن مخالفان حکومت و بیکاری و بی عاری شان رنج می بردم، که ناگهان اعدام روح الله زم نمی دانم باعث تولید چه ماده ای در بدن ام شد که بیماری و افسردگی به کناری رفت و مثل لاستیک پنچری که تیوپ اش را عوض کرده و بادش کرده باشند سر حال و قبراق و پر انرژی شدم و به خودم گفتم تا دهنِ... ببخشید... تا خدمت این حکومت *** نرسم هیچ بیماری یی نخواهد توانست مرا از پا بیندازد!
یعنی شارژ شدیم ها!
یادِ دوران جنگ افتادم. در زمان های غیر حمله، که بیشترین زمان جنگ را هم تشکیل می داد، زندگی خیلی عادی می گذشت. یعنی دو تا گلوله ما به طرف عراقی ها در می کردیم، دو تا گلوله آن ها در می کردند، چند نفر از ما این طرف زخمی و کشته می شد، چند نفر آن طرف زخمی و کشته می شد، اما همین که عراقی ها، دو تا گلوله را چهار تا می کردند و زخمی و کشته های ما دوبل می شد، ما به جای این که بترسیم و جا خالی کنیم، چنان انرژی و چنان نترسی یی بر ما حاکم می شد، که حتی از خواب خود می زدیم تا دو تا گلوله بیشتر به طرف عراقی ها خالی کنیم.
آن وقت بچه حزبل ها و سیاسی-ایدئولوژی ها مثل موش می چپیدند تووی سنگرهایشان و به ما اعتراض می کردند که دارید گلوله حرام می کنید و عراقی ها را جری می کنید!
آری!
ما چنین جماعتی هستیم آقای حکومت نکبت!
زم را بکشی، با کارِ دوبل جای خالی اش را پُر می کنیم بی برو برگرد!
تنش بین «سپاه» و افسران رژیم سوریه در آلبوکمال
جمهوری اسلامی به آدمربایی بینالمللی دست زده است