با وجودی که من مخالف بعضی از روشهای او بودم، اما اعدام او که با هیچ روش حقوقی، جز روش «الحق لمن غلب» سازگاری نداشته و ندارد را به خانواده آن شهید راه آزادی ایران به خانواده محترمشان، دوستان و ملت ایران تسلیت میگویم. دستگاه امنیتی و قضائی با رذالتی تمام در آخرین روزهای عمر او با وعده معاوضه و آزادی او با شخص دیگری، او را وادار به اعترافاتی دروغین کردند که بخشی از آن از سیمای دروغپردازی حکومتی پخش شد و با همان اتهامهای دروغین او را اعدام کردند. او که از حکم اعدامش تا لحظات آخر اطلاع نداشت، حتی فرصت وصیّت کردن هم از او گرفته شد.
کاملاً آشکار است که اشخاصی درون حکومت برای تسویه حسابهای خود، از جوانی ساده و پرشور و احساس سوء استفاده کرده و اسناد درست و غلطی در اختیارش قرار داده میشد و او هم به عنوان یک رسانه همه پخش میکرد. به همین علت در داخل کشور پیش و پس از دستگیری روحالله زم از ارتباطات مخفیانۀ او با چهرههای شاخص و سرشناس در درون نظام سخن میرفت و وعدۀ افشای آنها داده میشد! اما او به سرعت اعدام شد در حالی که یک چهرۀ سرشناسِ درونحکومتی به جرم ارتباط با او حتی متهم هم نشد!
وقتی در کشوری روضه خوانی حکومت را قبضه میکند، آیا به غیر از این انتظار میرود؟
آقای خامنهای روضه خوانی که به رهبری کشوری با تمدن چند هزار ساله رسانده شد. او که استعداد و توانائی درست بهره برداری از این نعمت به دست آمده را نداشت، چنان از نعمت به دست آمده مغرور گشت که همچون نمرود تمامی روضهها و سخنان گذشته خود را بوته فراموشی سپرد و با غوغاسالاری و فقهای دکاندارِ دین فروش و قلم به مزدان و عاشقان قدرت، خود را به مقام خدائی و بالاتر از آن ولایت مطلقهای که خداوند برای رسولش و هیچ احدی قائل نشده است رساند. و با کشت و کشتار و جنایت و قتل هر دگر اندیشی با سبعیت تمام به قلع و قمع حق خواهان، آزادیخواهان، وعدالتخواهان پرداخت و ماشینهای دستگاه امیتی و قضائیاش را به دست جنایتکارات تاریخ سپرده است. آیا میشود غیر از چنین اعملی از او انتظار داشت؟
این چند روزی که از این اعدام سخت سبعانه میگذرد چنان مرا به فکر فرود برد که آیا قساوت و سبعیت حد و مرزی هم میشناسد؟ که ناگاه سرورده پروین اعتصامی شاعر آزاده، در وصف نمرود آلام مرا تسکین داد و پاسخ سئوال خود را از سخن شیرین پروین اعتصامی دریافتم. آنچه پروین اعتصامی در وصف نمرود سروده، چه زیبا با وصف و با وضعیت آقای خامنهای مطابقت دارد. کوتاه سخن این سروده را که وصف حال آقای خامنه ایست در زیر مطالعه فرمائید:
کشتی زاسیب موجی هولناک // رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه // روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند // قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است // ناخدای کشتی امکان یکی است
بندها را تار و پود، از هم گسیخت // موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد // زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت // بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول، وهله، چون طومار کرد // تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن // این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست // این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز // قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار // گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو // برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن // نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی // ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن // مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است // اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر // دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده // هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی // ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند // دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و ز شت // ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه // چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود // قصرها افراشتند، اما به رو
قصهها گفتند بیاصل و اسا س // دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد // رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عا ر // اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل // در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک // در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضلال // توشهها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند // شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا // تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد // آن یتیم بیگنه، نمرود شد
رزمجوئی کرد با چون من کسی // خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ // شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتشبسی افروخته // وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند // برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای // سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشهای را حکم فرمودیم؛ خیز // خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ // تیرگی را نام نگذارد چراغ
آقای خامنهای و حکومتش هم مانند نمرود دیر یا زود گرفتار اعمال خود خواهد شد. اما به نظر من اعمال آقای خامنهای از نمرود هم بدتر است، زیرا نمرود در حدود سه چهار هزار سال دم خدائی و قدرت مطلقه میزد که مردم هر چه در گوشه و کنار جهان میگذشت ز آن خبر دار نمیشدند. اما امروز آقای خامنهای امروز در عصر اطلاعات و در زیر ذره بین ملت ایران و جهانیان دست به همان قبیل اعمال و بلکه بدتر از آن میزند. شما چگونه فکر کی کنید؟
محمد جعفری
mbarzavand@yahoo. com