ویژه خبرنامه گویا
مجموعه داستانهای کوتاه یا بسیار کوتاهی که در این مجموعه تقدیم خوانندگان شدهاند در اواخر دههی شصت خورشیدی در ایران نوشته شدهاند، زمانی که پس از فراغ بال ناشی از پایان بخشیده شدن به تدریس من در دانشکدهی صدا و سیما فرصت کافی برای نوشتن یافتم. روزگاری که تازه داشتم از خواب تنها پدر مجرد بودن بیدار میشدم و به قول امروزیها "گزینههامو" بررسی میکردم. بدین ترتیب از نوشتن آنها حدود سی سال میگذرد. برای یک دهه تلاش کردم آنها را در ایران در دههی هفتاد منتشر سازم اما با سد سانسور مواجه شدم. البته آن قدر خوش خیال نبودم که تصور کنم آنها به راحتی و بزودی در ایران منتشر خواهند شد. کار تایپ و تصحیح دست نوشتهها نیز در آن دوره انجام شد اما به مراحل بعدی نرسید. نوشتن از عشق و روابط صمیمانه تحت جمهوری اسلامی نه تنها تهدیدی برای حکومت بلکه آلوده کنندهی ذهن کسانی است که قرار است رمه وار از حکومت تبعیت کنند. جمهوری اسلامی و همهی اسلامگرایان دشمن شماره یک عشق و هر آنچه در مورد عشق باشد هستند. نپه از عشق سخن بگوید هستند.
پس از خروج از ایران برای بیست سال دسترسی به دست نوشتهها برایم ممکن نبود. آنها در انباری خانه پدری خاک میخوردند و من هم نمیتوانستم به ایران سفر کنم. سفر به ایران برای کسی که هر روز هیئت حاکمه و ایدئولوژی اسلامگرایی را نقد میکند یعنی رفتن به زندان برای باقی ماندهی عمر. از ارسال با پست هم چندان مطمئن نبودم چون در ادارات پست نیز افرادی برای کنترل ورودی و خروجی از کشور وجود دارند و احتمال میدادم که در اداره پست دست نوشتهها ضبط شوند.
در نهایت دستی از غیب برآمد و دست نوشتهها را به صاحب اصلی بازگرداند و مجموعهی آنها که بیانگر فضای اجتماعی سالهای دههی شصت و برخی از آنها معرف فضای ذهنی نویسنده در آن دوره است اینک در اختیار شماست. بخش عمدهی سالهای رنج و فلاکت دههی شصت در صفحاتی که می آید منعکس شدهاند. رنجی که در این نوشتهها می آید نه رنج از زندگی کوپنی یا سیاه شدن ریهها در خیابانهای تهران یا بسته بودن دستها برای سفر و دیدن دنیا بلکه رنج ناشی از تمامیت خواهی و بسته بودن درها و دیدن عکسهای دهها هزار جوانی بود که حجلههایشان در خیابانها نصب می شد.
هنگامی که این داستانهای کوتاه را مرور و برای انتشار آماده میکردم آنها مرا به یاد دورهای بسیار خاص از زندگی نسل خودمان میانداخت. بسیاری از یادها و خاطرههای آن دورهی تاریک را بدون این نوشتهها فراموش کرده بودم.