به مناسبت صدمین سالگرد کودتای ۱۲۹۹
همانگونه که پیشتر توضیح داده شد، در پایان اولین سال نخستوزیری رضا پهلوی، در پایان سال ۱۳۰۳، به برکت امنیتی که در کشور برقرار شده بود و نظم و ترتیب آرتور میلسپو در وزارت دارایی، دولت ایران کسر بودجه نداشت.
دو سال بعد، در پایان اولین سال پادشاهی رضاشاه، دولت ایران برای اولین بار نهتنها کسر بودجه نداشت بلکه طعم خوش مازاد بودجه را هم چشید. البته این مازاد فقط ۱۲۵,۰۰۰ تومان بود که حتی در آن روزگار هم مبلغ زیادی به حساب نمیآمد؛ ولی نداشتن کسر بودجه پس از ۷۵ سال و داشتن مازاد بودجه اهمیت نمادین زیادی داشت.
از سال ۱۳۰۲ که رضاخان به نخستوزیری رسید یک بار و برای همیشه عادت قاجاری وام گرفتن از بیگانگان را ممنوع کرد و تا سال ۱۳۲۰ که انگلیس و روس ایران را اشغال کردند، دولت ایران از هیچ منبع داخلی و خارجی وام نگرفته بود و وقتی رضاشاه را از ایران بردند، دولت ایران به هیچکس بدهکار نبود.
در تمام این سالها بودجه ایران متعادل بود و گاهی مازاد هم داشت. نکته مهم دیگر اینکه تراز بازرگانی خارجی ایران در سالهای سلطنت رضاشاه متعادل بود؛ هر قدر ایران واردات داشت، به همان میزان صادرات غیرنفتی هم داشت. داد و ستد ایران با کشورهای دیگر، بهصورت پایاپای انجام میگرفت. شرکتهای خارجی تنها به شرطی میتوانستند به ایران کالا صادر کنند که معادل قیمت کالای خود از ایران جنس بخرند. صادرات ایران در آن روزگار، فرآوردههای کشاورزی و صنایع دستی مانند قالی بود، نه تولیدات صنعتی.
البته این تعادل تراز بازرگانی خارجی تا حدی مصنوعی بود. به این معنی که بهدستور رضاشاه، دولت کنترل شدیدی بر واردات اعمال میکرد. واردات کالاهای لوکس و غیرضروری ممنوع بود. سیاست حمایت از تولیدات داخلی بهشدت اعمال میشد. برای مثال، وقتی کارخانههای پارچهبافی داخلی به بهرهبرداری رسیدند، رضاشاه نهتنها ورود پارچه خارجی را ممنوع کرد، بلکه دستور داد همه کارمندان لشکری و کشوری دولت ایران باید الزاماً لباسهای دوختهشده از پارچه ایرانی بپوشند و اگر دیده میشد که یک کارمند دولت، در هر ردهای، پارچه خارجی پوشیده است، تنبیه میشد. واضح است که این دستور غیرقانونی بود ولی همانگونه که پیشتر توضیح داده شد، رضا شاه در اینگونه موارد، خیلی به قانون مقید نبود.
تا پیش از پادشاهی رضاشاه، بودجه مملکت معکوس بود یعنی دولت اول دخل و خرجش را انجام میداد و در پایان سال، لایحه عملکرد بودجه در سالی را که سپری شده بود، به مجلس شورای ملی ارائه میکرد. ملاحظه میکنید که در این وضعیت، مجلس نمیتوانست هیچ تغییری در بودجه بدهد زیرا همه مخارج قبلاً انجام شده بود. رضاشاه این نقیصه را اصلاح کرد و دستور داد پیش از پایان هر سال، دولت لایحه بودجه سال پیش رو را به مجلس شورای ملی ارائه کند تا نمایندگان بتوانند آن را پیش از تصویب و اجرا بررسی کنند.
بودجه دولت ایران در پایان نخستین سال پادشاهی رضاشاه ۲۴,۷۰۰,۰۰۰ تومان بود که در آخرین سال پادشاهی او به ۴۳۲,۰۰۰,۰۰۰ تومان رسید. یعنی در مدت ۱۵ سال ۱۷,۵ برابر شد. در تمام این مدت، ارزش پول ملی در برابر دلار و سکه طلا ثابت بود. دلار ۱۴ ريال، سکه پهلوی طلا ۱۰۰ ريال.
رضاشاه از دومین سال پادشاهیاش، از سال ۱۳۰۶، دستور داده بود درآمد نفت بهکلی از بودجه جاری مملکت جدا و در حساب ویژهای بهنام «حساب ذخیره کشور» واریز شود. از آن سال تا پایان پادشاهی رضاشاه، جمعاً ۳۱ میلیون پوند استرلینگ از محل درآمد نفت وارد حساب ذخیره کشور شد.
۲۷ میلیون پوند از درآمد نفت با تصویب مجلس شورای ملی برای تأمین هزینههای عمرانی زیربنائی مانند جادهسازی، کشیدن راهآهن، ایجاد صنایع و خرید تجهیزات دفاعی خرج شد و ۳ میلیون پوند هم در طول این سالها برای حفظ ارزش پول ملی در اختیار بانک ملی ایران قرار گرفت. روزی که رضاشاه را به تبعید میبردند «حساب ذخیره کشور» یک میلیون پوند موجودی داشت.
در دوره رضاشاه سهم هزینههای عمرانی در بودجه، همیشه از هزینههای جاری بیشتر بود و گاهی، مانند سال ۱۳۱۸، نزدیک به ۶۰٪ بودجه کشور را هزینههای عمرانی تشکیل میداد که برای گسترش شبکه راهها و راهآهن، ایجاد کارخانهها و بهبود وضع کشاورزی خرج میشد.
در همین سال ۱۳۱۸، برای اولین بار در ایران سرشماری انجام شد. البته قانون سرشماری در زمان نخستوزیری رضا پهلوی تصویب شده بود ولی امکان اجرای آن فراهم نبود. سرشماری سال ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۲۰ دنبال شد، ولی به سبب اشغال ایران متوقف شد و پس از آن نیز پیگیری نشد. چون برای سرشماری در ایران تجربه قبلی وجود نداشت، سرشماری ۱۳۱۸ بهشکلی ناقص و فقط در ۳۵ شهر انجام شد. بر پایه آن سرشماری، در سال ۱۳۱۸ تهران ۵۴۰,۰۰۰ نفر جمعیت داشت. تبریز با ۲۱۳,۰۰۰ و اصفهان با ۲۰۵,۰۰۰ دومین و سومین شهر پرجمعیت ایران بودند. جمعیت آن روزگار ایران را مرکز آمار ایران به حدود ۱۲,۵ میلیون نفر تخمین میزند.
وقتی رضا شاه به سلطنت رسید، در ایران تنها پنج کارخانه با بیش از 50 کارگر وجود داشت: کارخانه مهمات سازی در تهران، تصفیه خانه شکر در حومه تهران، کبریت سازی خوی و دو کارخانه بافندگی در تبریز. اما هنگامی که او مجبور به استعفاء و ترک ایران شد، شمار كارخانه های مدرن به ۳۴۶ رسيده بود. به دنبال افزايش تعداد كارخانه ها، شمار كارگران غير سنتي نيز افزایش يافت. تعداد كارگران صنعت نفت و كارخانه های بزرگ و كوچك مدرن، شيلات خزر، راه آهن، معادن ذغال سنگ و كارگران فصلی بخش ساختمان سازی در مجموع به بيش از ۱۷۰,۰۰۰ نفر رسيد. در آن روزگار، اين رقم به معنای پيدايش يك طبقه كارگر جديد بود.
کشاورزی
در دوره حکومت رضا شاه کشاورزی ایران دستخوش دگرگونی اساسی شد. پیش از آن، فرآوردههای کشاورزی و دامی به مصرف خوراک تولیدکنندگان میرسید و مواد اولیه برای پیشهوران محلی مانند چرمسازان، بافندگان و نمدمالان را تأمین میکرد. اضافه تولید کشاورزان روانه بازارهای شهرهای نزدیک میشد. به این ترتیب، شهرهای بزرگی مانند تبریز، اصفهان و مشهد که به محلهای تولید نزدیک بودند، از نظر تأمین مواد خوراکی مشکل خاصی نداشتند. تهران شاید تنها شهر بزرگی بود که خوراک آن باید از راههای دورتر تأمین میشد. راههایی که اغلب ناامن بودند.
در دوره پهلوی، پیش از هرچیز، برقراری امنیت در راهها، دادوستد از جمله دادوستد فرآوردههای کشاورزی و دامی را توسعه داد اما از آن مهمتر، گذار کشاورزی ایران از مرحله «تولید خوراک» به مرحله «تولید کالای بازرگانی» بود. همانگونه که اشاره شد، بازرگانی خارجی ایران در آن روزگار در انحصار دولت بود و به صورت پایاپای انجام میشد. ایران در برابر آنچه از خارج میخرید، از کالاهای مصرفی گرفته تا صنایع سنگین، پولی نمیپرداخت. پولی هم نداشت که بپردازد. طرفهای بازرگانی با ایران هم پذیرفته بودند که به اندازه صادراتشان به ایران، از ایران کالا بخرند. و در آن روزگار تنها تولید ایران، فرآوردههای کشاورزی و دامی بود. به این ترتیب بازار بزرگی برای اینگونه فرآوردههای ایران گشوده شد. عمدهترین خریداران، آلمان و شوروی بودند. برخی دیگر از کشورهای اروپایی از جمله ایتالیا، بلژیک و چکسلواکی هم به همین شیوه با ایران دادوستد داشتند.
در سال ۱۳۰۷ ارزش صادرات فرآوردههای کشاورزی و دامی ایران به کشورهای اروپایی به ۵۰ میلیون تومان رسیده بود که در آن زمان قابل توجه بود. مهمترین اقلام صادراتی ایران به اروپا عبارت بودند از: تریاک، پنبه، برنج، تنباکو، کتیرا (شیره خشکشده گون) و گیاهان دیگر که در داروسازی به کار میرفت، کنف و خشکبار. پس از آن نوبت به قالی، گردو، گندم، جو، ارزن، زیره، خزهها، تمر هندی، پوست انواع جانوران اهلی و وحشی برای دوخت لباس، موم زنبور عسل و سایر حشرهها به صورت طبیعی، پشم گوسفند، کرک شتر، موی بز، ابریشم و پیله ابریشم، روده گوسفند، خرما و خاک سرخ میرسید.
افزایش تقاضا طبیعتاً افزایش عرضه (تولید) را ایجاب میکرد که لازمهاش افزایش زمینهای زیر کشت بود. و این، یعنی افزایش اشتغال و درآمد در روستاها. برای بهبود کمی و کیفی فرآوردههای کشاورزی، کوشش شد تا بهترین بذرها از کشورهای مختلف وارد شود و در اختیار کشاورزان قرار گیرد. و برای بهبود بذر و گیاهان بومی و نیز آموزش فنی کشاورزی و آبیاری به روستاییان در نقاط مختلف کشور، از تیس در چابهار تا رامسر در شمال، باغهای کشاورزی ایجاد شد. شاید بسیاری ندانند که تا پیش از رضاشاه پرورش غاز در شمال ایران مرسوم نبود. در زمان رضاشاه به هر خانواده روستایی که در روستاهایی نزدیک رودخانه زندگی میکردند، یک جفت غاز به رایگان دادند به این شرط که آنها را نخورند و برای تکثیر نگهدارند. سالی یک بار هم بازرسان اداره کشاورزی به روستاهایی که غاز توزیع شده بود میرفتند و غازها را میشمردند.
دگرگونی بزرگ دوم در کشاورزی ایران در آن روزگار، گذار از شیوه «تولید بازرگانی» به شیوه «تولید صنعتی» بود. رضا شاه اصرار داشت که کالاهای مورد نیاز ایرانیان، و در درجه اول، اقلام پرمصرف آن، مانند قند، شکر، چای و پارچه، در داخل کشور تولید شود. در اجرای این سیاست، تنها در مدت ۷ سال، از ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۶، در کشوری که تقریباً هیچ کارخانه نداشت، ۱۷ کارخانه با سرمایه دولتی و ۱۳۴ کارخانه با سرمایه بخش خصوصی ایجاد شد. بیشتر این کارخانهها محصولاتی در حوزۀ ریسندگی و بافندگی، دخانیات، و مواد غذایی تولید میکردند و در نتیجه به مواد اولیه کشاورزی از جمله به پنبه، تنباکو، چغندر و چای نیاز داشتند. برای تأمین مواد اولیه مورد نیاز این کارخانهها، دولت برنامههایی را برای گسترش بازهم بیشتر کشاورزی و افزایش زمینهای زیر کشت، گاهی با زور، به اجرا گذاشت.
در همین حال، رضا شاه از توجه به منافع کشاورزان هم غافل نبود. به نوشته هاشم ملک مدنی: «... در پاییز ۱۳۱۳ در اغلب استانهای دورافتاده مانند کرمانشاه و سیستان گندم روی دست کشاورزان میماند و فروش نمیرفت. در نتیجه قیمت پایین آمده بود و برای کشاورزان صرف نمیکرد. رضا شاه به دولت دستور داد مازاد گندم کشاورزان را با قیمت تثبیتشده خریداری کند. رضا شاه همچنین پنج نماینده مجلس شورای ملی از استانهای مختلف را احضار کرد که من (هاشم ملکمدنی نماینده ملایر) هم جزو آنها بودم و به ما گفت قیمت گندم تنی ۸ تومان است. وزارت دارایی برای کمک به کشاورزان، قیمت خرید گندم را تنی ۱۰ تومان تعیین کرده است. نظر شما چیست؟ من عرض کردم ۱۲ تومان بفرمایید تا برای کشاورزان مقرون به صرفه باشد و تشویق شوند و زراعت پیشرفت کند. فرمودند نظر خود من هم همین است و دستور دادند مازاد گندم کشاورزان ۵۰ درصد بالاتر از قیمت بازار از آنان خریداری شود.»
اکنون نگاهی به وضع معیشت مردم در زمان پادشاهی رضاشاه بیندازیم. در سال ۱۳۰۷ حقوق متوسط یک کارمند دولت، اعم از لشکری یا کشوری چیزی حدود هزار ريال بود، کمی کمتر یا بیشتر.
آیا مردم میتوانستند با این پول زندگی کنند و بهاصطلاح امروزی، شرمنده زن و بچه نباشند؟ برای پاسخ به این سؤال، قیمت برخی از مواد خوراکی به این شرح بود:
- برنج تنکابن کیلویی ۱,۲ ریال
- برنج رشت " ۱,۴ ريال
- روغن حیوانی " ۷,۵ ريال
- گندم " ۰,۶ ريال (یعنی ۵ کیلو ۳ ريال)
- گوشت گوسفند " ۲,۳ ريال
- گوشت گاو " ۱,۳ ريال
- پنیر " ۳,۳ ريال
- پسته " ۴,۲ ريال
- ۱۰ تخم مرغ ۱,۴ ريال (یعنی ۵۰ تخم مرغ ۷ ريال)
گرانترین کالا در لیست مواد خوراکی در سال ۱۳۰۷ چای وارداتی از چین بود که کیلویی ۱۶,۶ ريال بود.
برای رضاشاه قابل درک نبود که چرا برخی از کالاهای مورد نیاز مردم در نقاط مختلف شهر با قیمتهای متفاوت عرضه میشود. از این رو دستور داده بود قیمت مواد خوراکی در نقاط مختلف هر شهر یکسان باشد و فروشندگان برای اولین بار مجبور شده بودند روی اجناس اتیکت قیمت نصب کنند و شهرداری موظف شده بود با کمک شهربانی نظارت کند که قیمت مواد خوراکی در همه محلهها یکسان باشد.
برای گرفتن مالیات، اصناف و بازرگانان را به چهار درجه تقسیم کرده بودند. اصناف درجه چهار که فروش سالانهشان کمتر از ۵۰۰۰ تومان بود، از مالیات معاف بودند. بقیه باید سالانه از ۱۸ تومان تا ۱۰۰ تومان مالیات میدادند.
مالیات سالانه بازرگانان از ۳۰ تومان بود تا ۲۵۰ تومان. پزشکان و وکلای درجه اول در تهران باید سالی ۱۲۰ تومان مالیات میدادند ولی اگر به شهرستانها میرفتند مالیاتشان نصف میشد. این تصمیم برای تشویق وکلای دادگستری و پزشکان برای رفتن به شهرستانها و ارائه خدمات به مردمی بود که از آن محروم بودند.
در ۳۱ تیر ۱۳۱۴ بهدستور رضاشاه «وقت و ساعت» در سراسر ایران یکسان شد. تا پیش از آن، هر شهری بر اساس افق محل، ساعت خودش را داشت و به این ترتیب، مثلاً ساعت کرمان و تهران و تبریز، سه وقت مختلف را نشان میداد. بهدستور دولت، ساعت در سراسر کشور به افق تهران، یعنی ساعت گرینویچ به اضافه سه ساعت و نیم، برای سراسر کشور یکسان شد؛ یعنی همین ساعتی که امروز وقت رسمی ایران را نشان میدهد.
بهداشت
تنها در پنج سال اول پادشاهی رضا شاه پنجاه بیمارستان جدید در ایران ساخته شد در حالیکه پیش از رویکارآمدن پهلوی در سراسر کشور و برای ۱۰ میلیون جمعیت ایران آن روز، تنها ۲۹ بیمارستان وجود داشت. در آن روزگار اکثریت جمعیت ایران از بیماریهای مزمن مانند مالاریا و بیماریهای واگیردار، مانند بیماریهای مقاربتی، سل، تراخم، سالک، کچلی، کرمهای روده و انواع و اقسام بیماریهای عفونی دیگر رنج میبردند؛ بیماریهایی که اغلب از عدم رعایت اصول اولیه بهداشت و عدم دسترسی به آب آشامیدنی پاکیزه ناشی میشد.
نخستین بیمارستان مدرن در ایران در سال ۱۲۲۹ به دستور میرزا تقی خان امیرکبیر، صدراعظم وقت، در تهران ساخته شد و به نام "مریضخانه دولتی" آغاز به کار کرد. این همان بیمارستانی است که پس از چند بار تغییر نام، امروزه به نام "بیمارستان سینا" میشناسیم.
پنجاه سال پس از امیرکبیر، در تهران شش بیمارستان وجود داشت: دو بیمارستان نظامی، همان مریضخانه دولتی، "بیمارستان نجمیه" که ملک تاج فیروز ملقب به نجم السلطنه، خواهر عبدالحسین فرمانفرما (مادر محمد مصدق) ساخته بود، "بیمارستان وزیری" که عیسی تفرشی، یکی از وزیران دروه ناصرالدین شاه با وقف بخشی از ثروت شخصیاش بنیاد گذاشت، بیمارستان کوچک زنان با ۲۰ تخت و "بیمارستان شهرداری" که پسانترها "بیمارستان فارابی" نام گرفت.
در همان زمان، یک بیمارستان آمریکایی هم در تهران وجود داشت که میسیونرهای مذهبی در سال ۱۲۷۲ تأسیس کرده بودند. یکی از دشواریهای شروع کار بیمارستان آمریکایی این بود که ناصرالدین شاه شرط گذاشته بود که اولاً هیچ زنی در آن بیمارستان پذیرفته نشود و ثانیاً در اوقات شرعی در بیمارستان اذان خوانده شود. سرپرست میسیونرها سرانجام توانست ناصرالدین شاه را به چشمپوشی از این دو شرط راضی کند. روسیه هم در در تهران یک بیمارستان داشت که توسط صلیب سرخ آن کشور اداره میشد اما تنها به اتباع روسیه خدمات پزشکی ارائه میکرد.
مسیونرهای مذهبی اروپایی و آمریکایی در برخی دیگر از شهرهای ایران نیز بیمارستانهایی ساخته بودند؛ در اصفهان، اورمیه، تبریز، شیراز، کرمان، کرمانشاه، مشهد، همدان و یزد. در مشهد دو بیمارستان دیگر هم وجود داشت؛ دارالشفای حرم و بیمارستان کوچک منتصریه که محمد حسن میرزا منتظر الملک در سال ۱۲۹۷ با سرمایه شخصی ساخت و املاک خود را وقف بیمارستان کرد. درمان بیماران در برخی از این شهرها با مخالفت روحانیون روبرو شده بود که مراجعه زنان به بیمارستان یا استفاده از دارو در ماه رمضان، حتی قطره چشم، را مغایر با شریعت اسلام تشخیص میدادند.
در جنوب ایران، شرکت نفت ایران و انگلیس سه بیمارستان مجهز در منطقه فعالیتش ساخته بود؛ در آبادان، مسجد سلیمان و اهواز. بیمارستان شرکت نفت در آبادان، در زمان خودش، یکی از مدرنترین بیمارستانهای خاورمیانه بود. در انزلی، بوشهر، رشت، سبزوار، سمنان، قزوین، قم و ملایر نیز بیمارستانهایی وجود داشتند که برخی از آنها را کنسولگریهای روس یا انگلیس برای گسترش نفوذ خود تأسیس کرده بودند.
در زمینه بهداشت، یکی از کارهای مهمی که در زمان پادشاهی رضاشاه انجام شد، مجبورکردن گرمابهداران به نصب دوش و بستن خزینهها بود. تا پیش از سال ۱۳۱۷ در گرمابههای عمومی دو خزینه آب گرم و آب سرد وجود داشت. مردم از خزینهها با تاس آب برمیداشتند و در فضای عمومی گرمابه تنشان را کیسه و صابون میزدند و باز با تاس، آب میکشیدند و در پایان به درون خزینهها میرفتند و غسل میکردند. به راحتی میتوان تصور کرد که با چنین کاربردی، خزینهها یکی از منابع اصلی گسترش انواع بیماریهای واگیردار در ایران بودند.
در سال ۱۳۱۷ وزارت بهداری دستور داد همه خزینهها را ببندند و در همه گرمابهها دوش نصب شود. امروزه این کار خیلی بدیهی به نظر میرسد اما در زمان خودش اقدامی انقلابی بود که اتفاقاً مخالفتهای فراوانی را برانگیخت. مخالفان اصلی دوش، روحانیون بودند که آن را مغایر اسلام میدانستند و اصرار داشتند که غسل هنگامی درست است که در خزینه انجام شود و بدن مؤمن به طور کامل در آب فرو رود. اما با در برابر زور رضاشاه کاری از پیش نبردند و بستن خزینهها دستکم در شهرهای بزرگ از سال ۱۳۱۷ شروع شد.
ادامه دارد