براستی نمیتوان به قربانیان هولوکاست در روز بیست هفتم ژانویه اندیشید و یادی از عبدالحسین سرداری، دیپلمات ایرانی نکرد.
سرداری در سال ۱۸۹۵ میلادی در خانوادهای از تبار قاجار به دنیا آمد. او فرزند ادیبالسلطنه و نتیجه عزتالدوله خواهر ناصرالدینشاه قاجار بود. خانوادۀ سرداری که از خانوادههای بانفوذ قاجار بود با دستگاه سیاست خارجی ایران پیوند دیرینه داشت. حسین سرداری نیز که خود دانشآموختۀ رشتۀ حقوق در سوییس بود به دعوت انوشیروان سپهبدی به پاریس رفت و به عنوان سرکنسول ایران مشغول به کار شد.
سرداری که در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان نازی، کاردار سفارت ایران در پاریس بود، با توجه به معاهده دوستی و حقوق شهروندی که بین دولت هیتلرو ایران امضا شده بود، توانست کلیمیان ایران را از اردوگاههای کار اجباری نجات دهد.
در آن زمان علاوه بر کلیمیان ایرانی تبار، یهودیان بسیاری نیز از افغانستان و بخارا که با همکیشان ایرانی خود دارای پیوندهای زبانی و فرهنگی بسیاری بودند، و برخی از آنان از انقلاب ۱۹۱۷ بلشویکی گریخته بودند، در فرانسه ساکن بودند.
به دلیل وجود حسن روابط بین دو دولت، برای آلمان نازی چنین توجیه شده بود که یهودیان ایرانی از نژاد سامی نبوده، بلکه آریایی میباشند، و بدین سان نه فقط شهروندان ایران نجات پیدا کردند، بلکه به ابتکار سرداری برای صدها یهودی اروپایی نیز پاسپورت ایرانی صادر گردید تا از این طریق در امان مانده و حتی به ایران پناه بیاورند.
عبدالحسین سرداری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کتاب سایه شیر، در مورد ویژگیهای فردی وی چنین نوشته شده است:
آقای سرداری در کنسولگری سفارت ایران در پاریس کار میکرد و موقعی که در تابستان سال ۱۹۴۰ آلمانهای نازی پاریس را اشغال کردند تمام سفارتخانهها مجبور بودند که به شهر ویشی بروند و سفیر ایران آقای انوشیروان سپهبدی و خانواده ایشان هم روز بیست و شش اکتبر ۱۹۴۰ پاریس را به قصد ویشی ترک کردند. در آن روز آقای سپهبدی آقای عبدالحسین سرداری را به عنوان محافظ امور ایرانیان و امور سفارت ایران در پاریس گذاشتند و از آن روز آقای سرداری کارهای خودش را شروع کرد. جالب این هست که آقای سرداری شخص تحصیلکردهای بود. دکترای حقوق از سوئیس داشت. چند زبان میدانست و خیلی مردمدار و به اصطلاح تو دل برو بود و چون ایران در آن زمان بیطرف بود، در جنگ توانست که با آلمانها طرح دوستی بریزد و از این طریق به آلمانیها بقبولاند و آنان را متقاعد بکند که یهودیانی که ایرانی هستند، در حقیقت از نظر نژاد و خونی ایرانیالاصل هستند و با یهودیان اروپایی کاملا فرق دارند و این اولین قدم کارهای آقای سرداری برای نجات یهودیان بود
البته یکی دو سال بعد، مطبوعات داخل ایران از این ماجرا مطلع شدند و از اوبعنوان فردی که به جهودان گذرنامه فروخته است، یاد کرده و خواهان برکناری وی شدند.
همچنین فریدون هویدا، خواهرزاده عبدالحسین سرداری، در خاطرات خود اشاره میکند که با صدور حدود ۱۵۰۰ گذرنامه ایرانی، زمینه رهایی یهودیان غیرایرانی فراهم گردید. او همچنین از سینی نقرهای یاد میکند که از طرف جامعه کلیمیان ایران به سرداری بابت تلاش درجهت نجات جان یهودیان، بمنظور سپاس گذاری، به وی هدیه شده بود.
بنا به روایت مختاری، سرداری پس از جنگ جهانی دوم، به عنوان کاردار ایران در بروکسل، به خدمت در وزارت امور خارجه ایران ادامه داد، اما در اواسط دهه ۱۹۵۰ فعالیت دیپلماتیک را ترک کرد و به شرکت ملی نفت ایران پیوست و سرانجام در سال ۱۹۸۱ در جنوب لندن، در تنهایی و سکوت درگذشت.
امیرساسان شرفی
منابع:
معمای هویدا، عباس میلانی، نشر باختر
درسایه شیر، فریبرز مختاری
ناجی یهودیان یا جاعل پاسپورت، سید نیما حسینی، وقایع التفاقیه
گفتگو با فریبرز مختاری، بی بی سی فارسی
در حاشیۀ خیابان انقلاب،علی میرفطروس