عباس عبدي در روزنامه اعتماد نوشت: چهل و دومين سالگرد پيروزي انقلاب نيز از راه رسيد. در اين 42 سال فراز و فرودهاي فراواني را شاهد بودهايم. نسلي كه در اين 4 دهه حضور و تجربه سياسي داشتهاند، منحصر به فردترين نسل اين كشور هستند، چرا كه در دوره كوتاهي كه زندگي كردهاند تحولات عجيب و بزرگي را به چشم ديده يا در آن مشاركت داشتهاند. آنان به نحوي در پيچ يك گذار تاريخي نيز هستند. اكنون در سالگرد اين انقلاب چه چيزي ميتوان گفت يا ميبايد گفت كه تا حدي بازتابدهنده مشكلات اين روند ۴۲ ساله باشد؟
Monday, Feb 8, 2021
صفحه نخست » چرا نسل جدید مسأله دارد؟ عباس عبدی
واقعيت اين است كه جامعه ايران بهشدت تاريخگرا است، شايد دليل مهم اين گرايش، فقدان فضاي مناسب براي بروز كنش سياسي براي ساختن حال و آينده است. شايد به اين دليل كه چون نميتواند در امور روزمره خود وارد گفتوگو شود يا مشاركت موثري پيدا كند به گذشته پناه ميبرد.
تاكنون نديدهام كه احزاب سياسي غربي و كشورهاي توسعهيافته در نقد و رد يكديگر، گذشته حزب خود يا حزب ديگري را به رخ هم بكشند. آنان خيلي عملي و در حال و اكنون فكر ميكنند. به همين علت پس از جنگ دوم جهاني چرچيل كه يكي از پايههاي مهم پيروزي متفقين بود را از نخستوزيري مياندازند، زيرا قهرماني در جنگ در جاي خود محترم است، ولي سياستمدار بايد به مسائل روز جامعه پاسخ دهد.
نميدانم كه آيا غربيها در رقابتهاي انتخاباتي خود به عملكرد چند ده ساله يكديگر يا حزب رقيب نيز ميپردازند يا خير، ولي تاكنون نديدهام كه چنين كنند. در حالي كه ما هميشه دنبال اين هستيم كه مستمسكي پيدا كنيم و ريشه هم مشكلات خود را به گردن ديگران، آن هم در گذشته بيندازيم. ديگران هم متقابلا در انجام كار مشابه كوتاهي نميكنند. اگر ما بتوانيم در ميدان سياستي كه معطوف به حل مسائل امروزمان باشد، بازي عادلانه و واقعي داشته باشيم، بعيد است كه به نبش قبر گذشته مشغول شويم. نه اينكه گذشته مهم نيست، گذشته و تاريخ در حد درسآموزي مهم و مورد نياز است ولي ما آن را زنده كرده و به سياست تبديل ميكنيم.
اين رفتار علت ديگري هم دارد كه خيلي مهم است. ما در ايران نميتوانيم پروندههاي گذشته را ببنديم. چرا؟ به اين علت كه در همان زمان رخداد، مجاز به رسيدگي كامل و شفاف نبودهايم. به همين علت طرح كامل و دقيق رويدادهاي گذشته در زمان خودشان ممكن نبوده است، بعدا كه حساسيتها كم ميشود امكان پرداختن به وجود ميآيد. در نتيجه همگي در پي موشكافي و نبش قبر گذشته ميشويم چون در همان زمان كالبد شكافي را اجازه ندادهاند.
خارج شدن اسناد نيم قرن پيش وزارت خارجه امريكا و انگليس از وضعيت محرمانه براي ما مهمتر از رسيدگي و زير و رو كردن يك برنامه سياسي جديد است. در هر حال اكنون و به علل گوناگون از جمله دو مورد مذكور انگيزه افراد براي بازنگري گذشته بيشتر شده است. در اين ميان آنچه كه خطرناك و البته تا حدي طبيعي هم هست، فقدان امكان گفتوگوي سازنده ميان نسلهاي گوناگون در چنين فضايي است.
جوانان و نوجوانان امروز نه تنها تجربهاي از گذشته ندارند بلكه آموزههاي خود از گذشته را، از طريق نظام آموزشي و رسانه رسمي كسب كردهاند، آموزههايي كه كمعمق و شعاري و تحريف شده است و در اولين مواجهه فكري همه آن آموزهها دود ميشود و به هوا ميرود. خوشبختانه اين نسل جديد تعلق خاطرش به حال و آينده بيش از گذشته است. ولي هنگامي كه ميبيند عدهاي با تمام توان، خود را پشت گذشته پنهان كرده تا وضعيت نامناسب امروز را توجيه كنند، براي مقابله با اين رفتار گذشته را تخطئه ميكنند، حتي بيش از آنكه لازم است.
مساله اين نسل را نميتوان از شيوههاي تكراري حل كرد. براي نمونه به رسانهها يا به اين و آن دستور داد كه جوانان و نسل جديد را با دستاوردهاي انقلاب آشنا كنند. اگر حكومتي نتوانسته باشد اين جوانان را كه از لحظه تولد تحت تبليغات رسانه رسمي و آموزش و پرورش انحصاري بوده، با چيزي آشنا كند، يا آن چيز وجود ندارد يا پس از اين هم نخواهد توانست كه چنين كند.
اين درست نيست كه برخي از پيرمردان كه به هر دليلي نگاه مثبت به گذشته دارند، نگاه منفي يا انتقادي ديگران نسبت به گذشته را محصول بياطلاعي يا بدسرشتي يا تحت تاثير تبليغات منفي بيگانه بدانند و گمان كنند كه حتما چيزهاي خوبي وجود دارد كه اگر به آنان گفته شود، به راه خواهند آمد. اين تصور به كلي باطل است. اگر حقيقتي درباره گذشته وجود دارد كه آنان بياطلاع هستند و تاكنون نتوانستهايد به آنان بفهمانيد، قطعا پس از اين نيز نخواهيد توانست.
مشكل مهمتر اين است كه تاكنون خيلي از حقايق از آنان پنهان شده است. يا به خيلي از پرسشها پاسخ داده نميشود و از همه بدتر اينكه آن چيزي را كه پدران نقطه قوت رويدادهاي گذشته و افتخارآميز ميدانند، فرزندان و نوهها، آنها را نقطه ضعف و قابل نقد و تخطئه ميدانند.
بنابراين بيان نقاط قوت نيز دردي را درمان نخواهد كرد، زيرا ارزشهاي نسل جديد تغيير كرده است و علت اصلي نيز در ناتواني پدران در همراه كردن فرزندان و رسيدن به تفاهم است. البته نيازي هم به قانع كردن نيست، زيرا عملكردها نشان از واقعيتي ميدهد كه به هيچوجه براي نسل جديد قانعكننده نيست.