وبسایت اصواگرای مشرق نیوز در مطلبی با عنوان «مذاکره با شیطان؛ مستندی درباره روابط مخفیانه هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی با امریکا» نوشت:
فیلم مستند قمار به کارگردانی سید مهدی دزفولی، روایتی است از ماجرای مکفارلین، مشاور رونالد دونالد ریگان که در سال ۱۳۶۵ مخفیانه به تهران آمد تا با سران قوا دیدار کند. ماجرا، تبعات فراوانی داشت که یکی از ناگفتهترین آنها، ارتباطات پنهان هاشمی رفسنجانی و معاونش حسن روحانی با امریکاییها بود.
این فیلم در تیر ماه رونمایی شد، در آذر و دی در جشنوارههای سینماحقیقت و عمار نمایش یافت و ظاهراً در جشنواره فجر نیز حضور دارد. مستند قمار در سایتهای فیلمگردی و یوتیوب قابل مشاهده است.
ماجرای مکفارلین که سرفصل ارتباطات پنهان برخی مسئولان با امریکا شد، نقش فوق العادهای در حیات سیاسی جمهوری اسلامی داشته است، اما کمتر به آن توجه شده. به نظر راقم این سطور، انحراف برخی از مسئولان مانند هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی از همین ایام، جدی شد و آنها را از انقلاب اسلامی و آرمانهای مقدس آن جدا ساخت. از این زمان است که سیاستورزی از نوع یهودی و غربیاش توسط این افراد اجرا میشود و سپس در میان مدیران کشور و برخی از مطبوعات و احزاب رواج مییابد. مخصوصاً که این افراد بعداً به ریاست جمهوری رسیدند و این نوع سیاسیکاری را به طور گستردهای به اجرا درآوردند و عملاً انقلاب مستضعفین را به مسلخ بردند. اگر در پی علت سقوط این افراد، یا کشف نقاط انحراف انقلاب اسلامی از آرمانهای آن هستید، یکی از ریشههای آن در همین ماجرا است.
این موضوع البته بحث روز ما نیز هست. انتشار مصاحبۀ فائزه هاشمی رفسنجانی با انصاف نیوز در ۱۹ دی، نقاب را از چهرۀ برخی اصلاحاتچیها برداشت و معلوم شد که کاسبان تحریم در واقع چه کسانی هستند. او آرزو میکرد ترامپ مجدداً رئیس جمهور شود تا تحریمهای او، ایران را به زانو درآورد. این رفتار خائنان وطن، مسبوق به سابقه است؛ قبلاً مخفیانه خیانت میکردند اما اکنون واضح و بیحیا، مقصود خود را بر زبان میآورند. واقعاً جای عبرت دارد که طرفداران مذاکره با امریکا، چگونه ولایت شیطانهایی مانند ترامپ را پذیرفتهاند.
از شیطان چیزی جز خباثت و شرارت صادر نمیشود. او حتی به سوگندهایش وفادار نیست. [۱] مذاکره با شیطان، به معنای به رسمیت شناختن او است. یادآوری میکنم که امام حسین(ع) هیچگاه با یزید سخن نکرد و نامهای هم برای او ننوشت. به همین سبب است که وقتی حضرت زینب به کاخ یزید رفت و مجبور شد با آن ملعون، سخن گوید در ابتدا اظهار تأسف کرد که گردش روزگار، او را به همسخنی با یزید رسانده است.
مهمترین خاصیت ترامپ این بود که ماهیت امریکا را واضح و بینقاب نشان داد. اما بیشترین تحریمها علیه کشورمان، در دوران اوباما وضع شد؛ کسی که مورد حمایت سران جنبش سبز بود، چنانکه اوباما نیز از این جنبش حمایت میکرد.
در آذر ۱۳۸۸ نامه رهبران جنبش سبز از طریق مهدی پسر اکبر هاشمی رفسنجانی به وزارت خارجه امریکا رسید، که خواستار تحریم ایران و فشار بر مسئولان کشورمان بود. متن کامل این نامه را مایکل لدین در مرداد ۱۳۹۴ در مجله و سایت فوربس منتشر کرد و در ایران نیز بازتاب فراوان داشت.
و اگر به قبلتر برویم، باید از ملاقات حسن روحانی با امیرام نیر (مشاوران شیمون پرز) در هشتم شهریور ۱۳۶۵ بگوییم که روزنامه یدیعوت آحارانوت آن را ادعا کرده است. طبق این نقل، حسن روحانی درخواست کرده که غرب با نیروی نظامی، ایران را تهدید کند تا (امام) خمینی عقبنشینی نماید.
واقعاً دوست داشتم که این ماجرا کذب باشد و جناب روحانی این قضیه را منکر شود. اما متأسفانه قرائن فراوانی برای صحت آن به چشم میخورد که ما در ادامه به آن خواهیم پرداخت. این دیدار به تبع مذاکراتی صورت گرفت که ابتکار آن را امریکاییها با فرستادن مکفارلین (مشاور امنیت ملی دولت ریگان) در چهارم خرداد ۱۳۶۵ به دست گرفتند.
آمدن مکفارلین به ایران
۱۳ آبان ۱۳۶۵ اکبر هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس مجلس شورای اسلامی در حضور راهپیمایانی که در سالروز تسخیر لانه جاسوسی شعار مرگ بر امریکا میدادند، به سخنرانی پرداخت و از ورود ناگهانی رابرت مکفارلین (Robert McFarlane) مشاور ریگان به ایران سخن گفت. طبق روایت جناب هاشمی، ایران از دلالان اسلحه، مقداری تسلیحات ساخت امریکا خریده بود اما مکفارلین و چند همراهش با همان هواپیمای ایرلندیِ حامل تجهیزات، به ایران آمده مسئولان را غافلگیر کردند. آنها همراه با پیام صلح ریگان، چند هدیه نیز برای مسئولان ایرانی آورده بودند: یک کیک به شکل «کلید»، یک اسلحه کلت و یک انجیل با امضای ریگان. حضرت امام اجازه نداد که مسئولان مملکت با آنها دیدار کنند. لذا هیئت امریکایی چند روز بعد، کشورمان را ترک کردند. (سخنرانی هاشمی رفسنجانی در مراسم ۱۳ آبان ۱۳۶۵)
آنچه هاشمی در مقام رئیس مجلس و فرماندۀ جنگ، در جمع راهپیمایان روز سیزده آبان مطرح کرد، ظاهراً از استکبار ستیزی او و سایر مسئولان کشور حکایت داشت. اما او هیچگاه از مذاکرات کانال دوم که در همان روزها در جریان بود سخنی نگفت، مذاکراتی که تا امروز مخفی مانده و حتی انکار شده است.
اگر ۱۳ آبان ۱۳۶۵ جناب هاشمی مجبور شد که واقعه را علنی کند، بدان سبب بود که هفتهنامه الشّراع چاپ لبنان، یک روز قبل ماجرای مکفارلین را لو داده و انکار ماجرا به ضرر وی تمام میشد. چون او، هم مسئول جنگ و خرید تجهیزات جنگی بود، و هم مذاکرات مکفارلین به او سپرده بود. بنابراین جناب هاشمی برای کتمان کانال دوم گفتوگوها، ناچار شد از کانال اول سخن بگوید تا توجهات را به آن سمت برگرداند. اما این سخنرانی، مذاکرات را به سمتی برد که اصلاً قابل پیشبینی نبود.
انکار حسن روحانی از نقش خود در ماجرای مکفارلین
چهارم خرداد ۱۳۶۵ مکفارلین به همراه ویلیام کیسی (رئیس سازمان سیا)، الیور نورث (رئیس ستاد ارتش)، امیرام نیر (مشاور شیمون پرز که به دروغ، یک مسئول امریکایی معرفی شد) و چهار نفر دیگر، به تهران آمدند تا پیام رونالد ریگان را به سید علی خامنهای رئیس جمهور ایران برسانند. اما رئیس جمهور و نخست وزیر، حاضر نشدند با آنها گفتوگو کنند. ظاهراً تنها فردی که از آمدن آنها خوشحال شد، جناب هاشمی رفسنجانی بود که به معاونش حسن روحانی سپرد تا با آنها مذاکره کند.
جناب روحانی دیدار با مکفارلین را انکار کرده و تاکنون سخنی در این باره نگفته است، شاید برای اینکه میپندارد اگر «الف» را بگوید، باید تا «یاء» برود. یکی از وقایع به شدت مهم که اگر اثبات شود، خیانت او را اثبات میکند، ماجرایی است که پنجم تیر ۱۳۹۲ در روزنامۀ یدیعوت آحارانوت منتشر شد. طبق این گزارش، حسن روحانی با امیرام نیر که یک فرد امریکایی ـ اسرائیلی بوده در سال ۱۳۶۵ در هتلی در پاریس مخفیانه دیدار داشته است. (در ادامه به آن خواهیم پرداخت)
دی ماه ۱۳۹۲ زمانی که فیلم مستند «من روحانی هستم» نمایش یافت، خشم حسن روحانی و دولت او را فراهم آورد. آنها میگفتند که دکتر روحانی به ماجرای مکفارلین ربطی ندارد. چندی بعد، جناب روحانی از سازندگان گمنام آن فیلم، با عنوان «منتقدان بیشناسنامه» یاد کرد. به همین سبب، ادامۀ این فیلم به سبب مخالفت شدید دولت علیه سازندگانش، عملاً ساخته نشد.
منبع مورد استناد آن مستند، خاطرات هاشمی رفسنجانی بود که در چند مورد به حضور حسن روحانی در مذاکرات مکفارلین اشاره کرده است (کتاب اوج دفاع، خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۵).
همچنین در کتاب «بیپرده با هاشمی رفسنجانی» که مصاحبه قدرت الله رحمانی با ایشان است، به نقش حسن روحانی به عنوان یکی از مذاکره کنندهها تصریح شده است (بی پرده با هاشمی رفسنجانی، انتشارات کیهان، ۱۳۸۳، ص ۱۲۵)
سید محمد خامنهای که در سال ۱۳۶۵ نمایندۀ مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی بود، در مصاحبه نشریۀ رمز عبور در سال ۱۳۹۳، شواهدی را مطرح کرده و معتقد است که هاشمی رفسنجانی در تهران با مکفارلین دیدار داشته است. او مخصوصاً به جلسۀ غیرعلنی مجلس اشاره میکند که هاشمی در آن روز، ماجرا را شرح داده و دیدار خود را انکار نکرده است (نشریۀ رمز عبور، شماره ۷، دی ۱۳۹۳).
چرا مکفارلین به ایران آمد؟
هدف مکفارلین و ریگان از ارتباط با ایران، ظاهراً آزادی چهار گروگان امریکایی بود که در نزد حزب الله لبنان اسیر بودند. آنها ابراز تمایل میکردند که مسئولان ایرانی وساطت کنند تا گروگانها آزاد شوند و حزب جمهوریخواه ریگان در انتخابات مجلس شکست نخورد و به سرنوشت کارتر و حزب دموکرات دچار نشود. امریکاییها متعهد شدند که در قبال وساطت ایران، برخی از قطعات دفاع ضد هوایی هاوک (Hawk) را به ایران بدهند.
اما در ورای این صحبتها، مقصود پنهان امریکاییها از آمدن به تهران، برنامهریزی برای بعد از رحلت امام خمینی بود. آنها نمیخواستند که آیندۀ کشور به دست افراد انقلابی و به قول خودشان «رادیکال» بیفتد. و این چیزی بود که مایکل لدین سیاسمتمدار امریکایی بعدها به آن اذعان کرد.
مایکل لدین همان شخصی است که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی روز ۱۹ دی ۱۳۹۹ به او اشاره فرمود؛ کسی که بیثباتی ایران و عراق و سوریه و لبنان را برنامهریزی میکند. او یک یهودی تندرو است که در امور ایران تخصص دارد. طبق برخی از اخبار، مایکل لدین از شورای روابط خارجی امریکا، در سال ۱۳۸۳ برای همایش چشمانداز برنامۀ هستهای ایران» به کشورمان دعوت شده بود!. این همایش توسط مرکز تحقیقات استراتژیک (وابسته به مجمع تشخیص مصلحت) به ریاست حسن روحانی برگزار شد و سید حسین موسویان دبیر همایش بود.
ماجرای آمدن مکفارلین به ایران، از مایکل لدین آغاز میشود. او اردیبهشت ۱۳۶۴ به فلسطین اشغالی رفت و با شیمون پرز دیدار کرد. قصدشان این بود که برای بعد از رحلت امام خمینی برنامهریزی کنند. به نظرشان رسیده بود که با برخی مسئولان متمایل به امریکا، طرح دوستی بریزند و از آنها حمایت نمایند تا در آینده، حکومت ایران را در دست بگیرند. پرز موضوع را پسندید و لدین نتیجه مذاکرات خود را به اطلاع مکفارلین رساند. با استقبال او، نقشهای طراحی شد و یک سال بعد به اجرا درآمد.
در نبود سفارتخانه در تهران، امریکاییها مجبور بودند ریسک سفر را به جان بخرند. ۴ خرداد ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان هواپیمای حامل تسلیحات امریکایی در تهران فرود آمد و معلوم شد که یک هیئت ۱۰ نفره امریکایی شامل شش مقام سیاسی، خلبان و سه خدمه در آن هستند. امام خمینی، مسئولان را از دیدار با آنها منع کرد و یانکیها از این موضوع ناراحت شدند.
به پیشنهاد رفسنجانی، امریکاییها را به هتل استقلال تهران بردند و خود او هدایت مذاکرات را بر عهده گرفت. اما لحن برخی از گفتوگو کنندههای ایرانی، مکفارلین را عصبانی کرد و آنها چهار روز بعد، تهران را ترک کردند. یکی از مذاکره کنندهها به نام محسن کنگرلو خبر داده است که تا پای پلکان هواپیما به دنبال امریکاییها میدویده است تا آنها را بازگرداند. بعید نیست که این نحو از دلجویی، از سوی جناب هاشمی رفسنجانی فرمان داده شده باشد. کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسوی بود که از طریق یکی از دوستانش به نام منوچهر قربانیفر، چند نوبت تسلیحات خریده و به ایران آورده بود. خود قربانیفر نیز در این سفر مکفارلین را همراهی میکرد.
به هر حال، اکبر هاشمی به مذاکرات خوشبین بود. او از مرداد ۱۳۶۴ خرید موشکهای تاو و هاوک را از دلالان اسلحه آغاز کرده بود و میخواست با تهیه تجهیزات، بر عراق پیروز شود؛ چنانکه در عملیات والفجر ۸ رخ داد (بهمن ۶۴ تا فروردین ۶۵). امریکاییها، آزادی گروگانهای خود در لبنان را شرط کرده بودند و هاشمی، رایزنیها را انجام داد و در قبال آن، مقداری تجهیزات دریافت شد. اما بعضی از موشکهای امریکایی که به ایران آمد، آرم اسرائیل بر آن نقش بسته بود و لذا با عصبانیت مسئولان روبهرو شد و محموله را پس فرستادند.
هاشمی مدعی بود که اگر ماجرای خرید سلاح، لو نرفته بود ما در جنگ تحمیلی، فتح الفتوح میکردیم. محسن کنگرلو نیز همین را میگوید و سخن هاشمی را تأیید میکند (روزنامه شرق، ۱۳ دی ۱۳۹۳، مصاحبۀ کنگرلو، ص ۷).
واقعاً چگونه میتوان این سخن را پذیرفت!؟ چه معنا دارد که ما از امریکا و اسرائیل سلاح بگیریم و با عراق مسلمان بجنگیم!؟ سلوک و رفتار رهبران اسلام هیچگاه چنین نبوده است. مرحوم ابوترابی در سختترین لحظات اسارت، در جواب پرسشهای صلیب سرخ، حاضر نشد از شکنجه شدنش چیزی بگوید مبادا حکمیت به اهل کفر برده باشد. [۲]
مرحوم هاشمی در مصاحبه با روزنامه شرق مدعی شده است که اگر امریکاییها به ما تسلیحات فروختند چون میدانستند ایران در جنگ بازنده نخواهد بود. به همین دلیل بود که از ما حمایت کردند تا بعد از جنگ، در جناح برنده باشند! (مصاحبه روزنامه شرق با هاشمی رفسنجانی، ۴ خرداد ۱۳۹۴) آیا واقعاً این تحلیلهای کودکانه از دهان فرماندۀ جنگ صادر شده است؟ مگر امریکاییها به طور تصادفی روی مهرۀ غلط شرطبندی کرده بودند، که بعداً تصمیم به اصلاح گرفتند؟ مطمئناً چنین چیزی هرگز اتفاق نمیافتاد. زیرا صدام به نیابت از امریکا و اسرائیل با ما میجنگید. مگر چاقو دستۀ خودش را میبرد!؟
ماجرا چطور علن شد؟
به سبب کارشکنی حسن روحانی و نپرداختن پول اسلحهها از سوی او، دلال معامله یعنی منوچهر قربانیفر[۳] که از مدتها قبل با ایران کار میکرد، متضرر شد. طبق ادعا، او ۲۴ میلیون دلار مبلغ تسلیحات را پرداخت کرده بود. وقتی که صحبتهای تلفنی و فشارهای جناب دلال افاقه نکرد و او از دریافت پولش ناامید شد، بعد از ۴۵ روز دو نامه به محسن کنگرلو نوشت و قول و قرارها را یادآوری کرد. آخرین سخن کنگرلو به او این بود که تسلیحات را شش میلیون دلار گران فروختهاند. با استنکاف حسن روحانی از پرداخت وجه، قربانیفر نسخهای از آن دو نامه را به دوستش سید مهدی هاشمی در بیت آقای منتظری، فرستاد و آنها نیز در جریان سفر مکفارلین قرار گرفتند. (متن نامهها در سایت آیت الله منتظری وجود دارد.).
متعاقباً سید مهدی هاشمی، خبر را به گوش سردبیر هفتهنامه الشراع رساند و ماجرا در اول نوامبر ۱۹۸۶ بر روی جلد مجله فاش شد (عکس و تفصیلات ماجرا، در مستند قمار آمده است). و اینچنین هاشمی رفسنجانی مجبور شد که دو روز بعد، ماجرا را در ۱۳ آبان افشاء کند؛ یعنی پنج ماه و سیزده روز بعد از ورود مکفارلین! اما مذاکرات پشت پرده، تا ۱۴ دسامبر ۱۹۸۶ (برابر با ۲۵ آذر ۱۳۶۵) ادامه مییابد.
تبعات لو رفتن ماجرای مکفارلین
بعد از سخنرانی هاشمی رفسنجانی در ۱۳ آبان ۱۳۶۵، دو اتفاق غیر منتظره رخ داد. صدام خبردار شد که امریکاییها به ایران تسلیحات میفروشند. لذا احساس خسران کرد و امریکاییها در صدد دلجویی از او برآمدند. با حمایت جدیتر امریکاییها از عراق، حوادث بعدی جنگ به ضرر ایران تمام شد. حوادثی مانند شکست عملیات کربلای ۴، جنگ نفتکشها، آتشزدن سکوهای نفتی ایران، بازپسگیری فاو و همچنین شلیک به هواپیمای مسافربری که تماماً در دو سال پایانی جنگ بر ما تحمیل شدند.
اما ماجرا در امریکا بسیار جنجالی شد؛ چیزی که از آن با عنوان «ایران گیت» یا «ایران کنترا» یاد میشود. تحقیق و تفحصها آغاز گشت و دولت ریگان به پنهانکاری متهم شد. رسوایی از آن جهت بود که ریگان بدون مشورت با کنگره و برای پیروزی حزب جمهوریخواه، به این اقدام دست زده بود. مضافاً بر اینکه امریکا، از ابتدا ایران را جزو تحریمهای تسلیحاتی قرار داده بود و لذا فروش تجهیزات به کشورمان، نقض قانون AECA توسط دولت ریگان تلقی میشد (الیور نورث، مسئول فروش سلاح بود). رسوایی سوم این بود که سازمان سیا، پول دریافت شده از فروش تسلیحات را صرف شورشیان نیکاراگوئه میکرد تا علیه دولت قانونی دانیل اورتگا در امریکای مرکزی بجنگند. و افشای این ماجرا نیز مورد اعتراض کنگره قرار گرفت چون نمایندگان قبلاً علیه این دخالت قانونی را تصویب کرده بودند. (هاوارد تیچر یکی از آن شش امریکایی که به ایران آمدند، مسئول امور مالی شورشیان نیکاراگوئه بود، کسی که در تهران نقش منشی جلسه را ایفاء میکرد.)
در اردیبهشت ۱۳۶۶ دادگاهی در امریکا تشکیل شد که عاملان اصلی در آن محاکمه شدند. ویلیام کیسی رئیس سازمان سیا، در حین محاکمه، سکته کرد و جان باخت. رابرت مکفارلین و الیور نورث به جرم تخصیص غیرقانونی بودجۀ دولت امریکا، مجرم شناخته شدند. مکفارلین خودکشی ناموفقی داشت، اما چند سال بعد مشمول عفو جورج بوش (پدر) قرار گرفت. در مورد دونالد ریگان اما اغماض صورت گرفت به این بهانه که او از ماجرا خبر نداشته و مکفارلین خودسری کرده است!
حضرت امام و رؤسای قوای سهگانه چه گفتند؟
محسن کنگرلو (۹۸-۱۳۳۵) مشاور امنیتی نخست وزیر، در مصاحبهای چهار ساعته با حسین دهباشی در سال ۱۳۹۶، ماجرا را تا حدودی باز کرده است. بعد از وفات کنگرلو در اسفند ۹۸، این مصاحبه طبق وصیت او اجازۀ انتشار یافت (یوتیوب). کنگرلو به مدد منوچهر قربانیفر، امریکاییها را به ایران آورده بود و خودش نیز در مذاکرات مکفارلین حضور داشت.
محسن کنگرلو در مصاحبه با دهباشی، چند بار تصریح دارد که حضرت امام و رئیس جمهور و نخست وزیر، با این مذاکرات مخالف بودند. نظر آقای خامنهای این بود که اگر مذاکرهای هم برای خرید تسلیحات و قطعات صورت میگیرد، باید آشکار و علنی باشد آن هم با میانجیگری کشورهایی مانند ژاپن که مورد اطمینان دو طرف است. موسوی اردبیلی به عنوان رئیس شورای عالی قضایی و امام جمعه تهران، در سخنرانیهایش در خطبههای جمعه (که در مستند قمار پخش میشود)، اینطور عنوان میکند که از ماجرای مکفارلین مطلع نبوده است.
در مجموع، اینطور به نظر میرسد که هاشمی رفسنجانی به وکالت از طرف حضرت امام ورؤسای قوای سهگانه، هدایت مذاکرات را به دست گرفته بود. سپس مذاکرات مخفیانهای با امریکاییها در خاک اروپا ترتیب داد که از آن به عنوان مذاکرات کانال دوم یاد میشود.
کنگرلو در مصاحبه سعی در کتمان مذاکرات کانال دوم دارد. حتی در برابر سؤالات دهباشی تلاش میکند ماجرا را انکار کند. اما نمیتواند حسن روحانی را به سبب نپرداختن بهای تسلیحات، مقصر قلمداد نکند. او میگوید که هاشمی رفسنجانی دستور داده بود که مبلغ تسلیحات باید پرداخت شود اما روحانی به عنوان مسئول مالی، تمکین نکرد و در نهایت ماجرا به رسوایی انجامید. قبلاً کنگرلو در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی، از نقش تخریبی حسن روحانی بدون ذکر نامش، یاد کرده بود (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۹ دی ۱۳۹۳).
مذاکرات کانال دوم، حتی از سران مملکت هم مخفی شد
مذاکرات کانال دوم به دلایل متعدد، مخفی مانده است. بعد از فوت هاشمی رفسنجانی، فضای باز سیاسی به وجود آمد و برخی از افراد دخیل در ماجرا توانستند از نقش خود در این ماجرا بگویند. مانند محسن کنگرلو و مصاحبهاش با حسین دهباشی. و همچنین علی هاشمی[۴] برادرزادۀ جناب رفسنجانی که با سازندگان مستند قمار مصاحبه کرده است. او در مرداد ۱۳۶۵ در اروپا بوده و توسط امریکاییها رصد میشد. ژنرال ریچارد سیکورد با علی هاشمی دیدار کرد و پیامی به او داد تا به عمویش برساند. آنچه یانکیها از مذاکرات تهران فهمیده بودند این است که اکبر هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس مجلس شورای اسلامی، (به قول آنها) تنها فرد میانهروست که به امریکاییها خوشبین است.
همینطور هم شد. هاشمی چراغ سبز را داد و برادرزادهاش علی به کاخ سفید برده شد تا پیام او را به امریکاییها برساند و متقابلاً پیام امریکاییها را به هاشمی.
گزارش سناتور تاور از ماجرای مکفارلین
در امریکا بیش از یکصد عنوان کتاب در خصوص ایرانگیت منتشر شده و چند فیلم مستند نیز در آنجا به تولید رسیده است. در ایران اما فقط دو کتاب در طول ۳۴ سال در این باره منتشر شدهاند، البته اگر گزارش سناتور جان تاور از این ماجرا، ابعاد دیگری از وقایع هر دو کانال گفتوگوی مخفیانه را علن کرد. در این گزارش، از علی هاشمی رفسنجانی با عنوان «برادرزاده» یا «خویشاوند» یاد شده و از حسن روحانی با عنوان «مشاور ارشد امور خارجی».
گزارش کمیتۀ تاور، متجاوز از دویست صفحه است. این گزارش در ۲۶ فوریه ۱۹۸۷ (۷ بهمن ۱۳۶۵) در امریکا منتشر شد و خلاصهای از آن، روز بعد به دست هاشمی رفسنجانی رسید (کتاب اوج دفاع، ۸ اسفند ۱۳۶۵). دی ماه ۱۳۹۸، فشردهای از گزارش تاور در کتابی به نام ایرانگیت؛ ماجرای مکفارلین توسط نشر وزراء منتشر شده است.
مذاکره حسن روحانی با امیرام نیر
پنجم تیر ۱۳۹۲ بعد از آنکه حسن روحانی برای ریاست دولت یازدهم انتخاب شد، روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارانوت گزارشی از ارتباط پنهان حسن روحانی با امریکاییها در خاک فرانسه را منتشر کرد. با این عنوان: «روحانی در سال ۱۹۸۶: غرب، خیلی نرم با خمینی رفتار کرده است» [۵]
دکتر حسن عباسی در یکی از سخنرانیهایش به این گزارش پرداخت و متعاقباً کتابچهای با عنوان تماس آمادۀ انتشار شد اما مجوز چاپ دریافت نکرد. کتابچه در نهایت به صورت اینترنتی با دو کیفیت منتشر شد.
طبق آنچه در روزنامه یدیعوت آحارانوت آمده، هشتم شهریور ۱۳۶۵ در هتل پاریزین، حسن روحانی با سرهنگ امیرام نیر (Amiram Nir) به عنوان یک مسئول امریکایی دیدار کرد. اما او در واقع، مشاور شیمون پرز نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود که همراه با مکفارلین به تهران آمده و مسئولان ایرانی احتمالاً به هویت اسرائیلیاش پی نبرده بودند. منوچهر قربانیفر نیز در جلسه به عنوان مترجم حضور داشت.
حسن روحانی در آن زمان، نائب رئیس مجلس شورای اسلامی و دبیر کمیسیون امنیت ملی بود. امیرام نیر، صوت مذاکرات را با یک دستگاه میکروتیپ مخفیانه ضبط میکرد. او بعد از مدتی، به بهانۀ رفتن به دستشویی، از جلسه خارج میشود و نوار کاست را برمیگرداند.
در زمان ریاست جمهوری جناب هاشمی، این متن برای اولین بار در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۷۳ (۱۵ مه ۱۹۹۴) به زبان عبری منتشر شده است. در نوبت دوم، پنجم تیر ۱۳۹۲ (۲۶ ژوئن ۲۰۱۳) به زبان انگلیسی منتشر شد و هماکنون در سایت این روزنامه قابل مطالعه است.
ران بن ایشای (Ron Ben Yishai) که این گزارش را تهیه کرده، در خصوص حسن روحانی اینطور نوشته است:
دکتر حسن روحانی یک مرد باهوش و بسیار خردمند است. او اگر روحانی [آخوند] نبود به جایگاهی که امروز داشت نمیرسید. او رئیس کمیسیون امنیت ملی و نائب رئیس پارلمان است و از معدود افرادی است که جایگاهش از زمان قدرت گرفتن آیت الله خمینی در ۱۹۷۹ واقعاً ارتقا یافته است.
خیلی از افراد خارج از ایران دربارهاش چیزی نمیدانند. او مراقب است که همواره در پشت صحنه بماند و مانند کسی که از بیماریها اجتناب دارد، از خبرگزاریها دوری میکند. با این حال، هرگاه رئیس جمهور ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی به کسی نیاز داشت که مأموریت دیپلماتیک حساسی را انجام دهد یا مسئلۀ امنیتی اضطراری را حل کند، از روحانی استفاده مینماید.
بنا بر این گزارش، اوایل شهریور ۱۳۶۵ دکتر روحانی در صدر یک هیئت دیپلماتیک به فرانسه رفته است. اما به درخواست قربانیفر برای دیدار با امیرام نیر، چند روز بیشتر در پاریس میماند. به روحانی گفته شده بود که با یک مقام رسمی امنیت ملی کاخ سفید دیدار خواهد کرد. او اطمینان داشت که رئیسش رفسنجانی، موافق ملاقات با مقامات رسمی امریکایی است، با این امید که بهبود روابط با امریکا بتواند منابع جدیدی برای تأمین سلاح ایجاد کند. چیزی که ایران به خاطر درگیری نظامی با همسایه خودش عراق، به شدت نیازمند آن بود.
اکنون به برخی از سخنانی که در این روزنامه از قول حسن روحانی و امیرام نیر آمده است، توجه کنید:
حسن روحانی: من انگلیسی میفهمم اما متأسفانه نمیتوانم صحبت کنم. لذا قربانیفر ترجمه خواهد کرد. لطفاً این نشست را کاملاً محرمانه در نظر بگیرید، خیلی محرمانه. من از طرف دولتم صحبت نمیکنم. چرا که این نشست کاملاً غیر منطقی است. با این حال، چون من واقعاً به آقای قربانیفر اعتقاد دارم، موافقت کردم که با شما ملاقات کنم، که امیدوارم مؤثر باشد.
من اصلاً حس خوبی نسبت به سخنرانی افراطی دیروز امام خمینی ندارم. من فکر میکنم این سرسختانهترین سخنرانی او از زمانی است که قدرت را به دست گرفته است. [۶] او میخواهد همه کسانی را که با مواضع ضد امریکایی افراطی او همراهی نمیکنند، تکهتکه کند. اما این تقصیر شما است. شما امریکاییها نشستهاید و آنچه را که بین ما و عراق میگذرد، تماشا میکنید و هیچ کمکی به ما نمیکنید. شما تا وقتی که حرکتی نکنید و نیازهای ما را تأمین ننمایید، چیزی از ایران به دست نمیآورید.
این باید برای شما واضح باشد که آنچه الان میگویم، چیزی است که رفسنجانی خواسته است تا بگویم. اگر این کار را نکنم، کار من تمام است. این روزها ما داریم با افراطیهایی مانند خمینی و پسرش رهبری میشویم. محافظان، مرا احاطه کردهاند. من چیزی برای خودم نمیخواهم، حتی پول. چرا که در جایگاهی هستم که نمیتوانم آن را خرج کنم. چون باعث سوء ظن است. من به دنبال چیزی هستم که برای کشورم بهترین است.
اگر شخصیت خمینی را تحلیل کرده باشید، باید فهمیده باشید که یک مخالف قوی، او را وادار میکند که صد قدم به عقب برود. در حالیکه یک مخالف ضعیف، او را تحریک میکند که جلو بیاید. متأسفانه شما موضع غلطی اتخاذ کردهاید. شما با او بسیار نرم برخورد میکنید. شما باید تندتر باشید. باید از موضع برتری و تفوق برخورد کنید. شما قدرت نشان نمیدهید.
همۀ «اعتدالیون» در کشور ما، روی یک خط باریک حرکت میکنند. ما نمیتوانیم هر هفته با شما ملاقات کنیم، یا حتی هر ماه. ما آماده هستیم تا یک همکاری واقعی با شما داشته باشیم. اما نخست شما باید به ما کمک کنید تا اسلام درست را در کشورمان پرورش داده و گسترش دهیم و برای این، نیاز به پول و کمک شما داریم تا جنگ با عراق را خاتمه دهیم.
امیرام نیر: من از صداقت شما ممنونم. هیچکس از این گفتوگو مطلع نخواهد شد. فقط دو نفر در کشور من از آن اطلاع دارند. شما باید بدانید که ما با ذهنی باز و قلبی گشاده برای حل نگرانیهای ایران به اینجا آمدهایم. ما نباید اشتباهات گذشته را نبش قبر کنیم، چه از طرف شما بوده باشد چه از طرف ما. ما باید به آینده نگاه کنیم. کاملاً واضح است که اگر ایران با غرب ارتباط برقرار نکند، هیچ آیندهای نخواهد داشت. همانطور که واضح است ما به طور جدی روی مسئله ایران سرمایهگذاری کردهایم. ما احترام فراوانی برای مردم ایران قائلیم. ما برای انقلاب ایران هم احترام فراوانی قائلیم. ما امیدواریم به شما کمک کنیم، به شما «اعتدالیون» تا بتوانید خود را تقویت کنید. هر چه را لازم است به من بگویید تا ببینیم چه کاری میتوانیم انجام دهیم.
حسن روحانی: ابتدا و در درجۀ نخست، شما باید محکم و سرسختانه در مقابل خمینی بایستید. اگر دندانهایتان را به خمینی نشان ندهید، شما در همه جای جهان به مشکل خواهید خورد. اگر او را با نیروی نظامی تهدید کنید، حتی ممکن است دستتان را ببوسد و بگریزد.
نیر: ما کجا باید قدرتمان را نشان دهیم؟
روحانی: مثلاً شما به او بگویید که باید همه زندانیهای جنگی در لبنان را تا پنج روز دیگر آزاد کنید. در غیر این صورت، ما علیه شما اقدام نظامی خواهیم کرد و خودتان مقصر هستید.
نیر: ما یک امپراتوری هستیم و در حال حاضر، آرام عمل میکنیم. شما نحوۀ عمل ما در لیبی[۷] را دیدهاید. اما ما معتقدیم که استفاده از قدرت، ممکن است ایران را در دست روسها قرار دهد.
روحانی: شما باید به وسیلۀ پاکستان و ترکیه، بین مسلمانان یک پروپاگاندا علیه خمینی سازماندهی کنید. [چیزی که امروزه به وقوع پیوسته است]
امیرام نیر در اینجا اعلام میکند که میخواهد به دستشویی برود. در آنجا نوار کاست را به روی دیگر برمیگرداند و به محل ملاقات باز میگردد.
نیر: چگونه میتوانیم به افرادی در ایران کمک کنیم که معتقدند آیندۀ ایران در گرو اتحاد با غرب است؟
روحانی: برای این موضوع میتوان یک کتاب نوشت. اما بهترین راه این است که من به ایران بازگردم و با افراد نزدیک به آیت الله منتظری صحبت کنم. ما طرحی را آماده میکنیم و من با یک پاسخ نزد شما باز خواهم گشت. اما من میخواهم بدانم که آیا شما جدی هستید؟ من اعتقاد ندارم که شما واقعاً بخواهید به ما کمک کنید. تا زمانی که خمینی و افرادش قدرت داشته باشند، هیچگاه روابط ما با غرب، بهبود نخواهد کرد.
این آخرین جملهای است که رد و بدل شده. بن ایشای در ادامه گزراش خود را با این کلمات به پایان میبرد:
اینجا بود که یک راز افشاء گردید. آیت الله منتظری در آن زمان، کاندیدای اصلی برای جانشینیِ خمینیِ بیمار بود. او طراح تماسها با امریکا و اسرائیل بود. روحانی آشکارا تلاش میکرد در مناقشات قدرتی که بر سر تصرف جایگاه رهبری در ایران وجود داشته و هنوز هم دارد، به منتظری کمک کند.
با این حال هیچیک از طرحهای روحانی به نتیجه نرسید. وقوع رسوایی ایرانگیت، به تمامی جاهطلبیهای منتظری و تلاشهای روحانی برای ارتقای او پایان داد. پس از مرگ خمینی، آیت اللهها بر روی علی خامنهای افراطی توافق کردند، کسی که به عنوان جانشین خمینی تا به امروز بر این کشور حکمرانی میکند.
پس از رسوایی ایرانگیت، امیرام نیر سمت خود را رها کرد و به سراغ فعالیتهای اقتصادی رفت. او در سال ۱۹۸۸ در یک سانحه هوایی با هلیکوپتر در مکزیک کشته شد. برخی ادعا کردند که او به خاطر اطلاعات فراوانی که در مورد دخالت جورج بوش پدر در رسوایی تسلیحاتی داشت، جان خود را از دست داد.
[پایان گزارش روزنامه یدیعوت آحارانوت]
آیا میتوان دیدار حسن روحانی با امیرام نیر را واقعی تلقی کرد؟
اگر این گزارش صحیح باشد، تنها توجیهی که میتوان برای آن تراشید این است که جناب حسن روحانی در حال فریب این فرد بوده تا بتواند تسلیحات مورد نیاز رزمندگان را فراهم آورد.
اما متأسفانه این سخن نیز چندان وجهی ندارد. زیرا او از همان ایام در مجمع عقلای مجلس شورای اسلامی (گروه ۹۹ نفرهای که خود جناب حسن روحانی، ریاستش را بر عهده داشت)، همواره صحبت از صلح و پایان جنگ میکرد که با اطلاع امام خمینی و نهیب آن بزرگوار، گروه از پاشید. این ماجرا در فیلم مستند «اتاق جنگ» (مصطفی حریری) و ایضاً در مستند «من روحانی هستم» از زبان خود حسن روحانی بازگو شده است. به هر حال، حسن روحانی به عنوان تابع اکبر هاشمی، سیاستهای او را اجرا میکرد.
از اعماق دل، آرزو میکردم که ای کاش این گزارش، سراسر جعل و کذب باشد. اما متأسفانه، قرائن و امارات فراوانی برای صحت آن وجود دارد. مخصوصاً که جناب هاشمی رفسنجانی به عنوان حامی حسن روحانی و عامل اصلی در رئیس جمهور شدن او، خودش چنین رفتارهایی داشته است. به برخی از آن موارد توجه فرمایید:
۱. تلقی دکتر روحانی از برجام که حتی آب نوشیدنیِ مردم را به مذاکره با امریکا پیوند زد، به طور ناگهانی به وجود نیامده است. مخصوصاً که او سعی داشت که رفتار دولت خود را مشابه با صلح امام حسن(ع) قلمداد کند و مذاکره با امریکا را، مورد نظر قاطبۀ مردم جلوه دهد.
۲. اینکه حسن روحانی نقش خود را در ماجرای مکفارلین (که حداقل سه نوبت جناب هاشمی بر آن تصریح کرده)، انکار میکند از قضا نشان دهندۀ این است که چیزی در این میانه صحیح نیست. چنانکه افراد دیگری مانند محسن کنگرلو نیز از حضور حسن روحانی در مذاکرات سخن گفتهاند. و شخص مکفارلین هم در سال ۲۰۱۶ در گفتاری که در انتهای فیلم مستند قمار وجود دارد، به حضور حسن روحانی در مذاکرات اشاره میکند.
۳. هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۷ از حضرت امام خواسته بود که سه مسئله مهم را فیصله دهد مسائل مهمی که بعد از او، قابل حل نخواهند بود: پایان جنگ، تغییر قانون اساسی، رابطه با امریکا. امام راحل، دو مورد را حل کرد اما رابطه با امریکا را نپذیرفت (مصاحبۀ تسنیم با سید مرتضی نبوی، ۲۴ آذر ۱۳۹۹؛ همچنین مصاحبۀ سایت جماران با محسن هاشمی، ۱۶ دی ۱۳۹۹). این سخن هاشمی، نشان میدهد که او از دهۀ ۱۳۶۰ به دوستی با امریکا علاقه داشته است. چنانکه در دوران ریاست جمهوری خود نیز بارها قصد داشت با امریکا طرح دوستی بریزد. البته اکبر هاشمی این موضوع را با رهبر معظم انقلاب نیز مطرح کرده بود اما معظم له هیچگاه با درخواست او موافقت نکرد (مصاحبه با غلامعلی رجایی، سایت جماران، ۲ آذر ۱۳۹۹) و در نهایت، این آرزو برای جناب هاشمی سر نگرفت. حسن روحانی نیز با ریسمان هاشمی رفسنجانی در چاه امریکاییها فرو رفت، و شد آنچه شد.
۴. پنجم مهر ۱۳۸۸ هاشمی رفسنجانی به مایکل پوستل سفیر اتریش در روز پایان مأموریتش در ایران گفته بود که اگر غرب شیپور تقلب در انتخابات و نقض حقوق بشر را به صدا در آورد، به ادامه کار کمک شایانی خواهد کرد. جناب سفیر گزارش این دیدار را ایمیل کرده و متن، از طریق سایت ویکی لیکس لو رفته است (ویکی لیکس). این دیدار در خبرگزاریهای ایرانی، به صورت یک دیدار عادی رئیس مجمع تشخیص مصلحت، در خصوص استفاده از منابع انرژی بازتاب یافته بود! (ایسنا، ۵ مهر ۱۳۸۸).
۵. در آبان ۱۳۸۸ امریکاییها از رهبران جنبش سبز خواسته بودند که بگویند که چطور میتوانند به آنها کمک کنند. آقایان نیز نامهای بدون امضاء نوشته، به وزارت خارجه امریکا دادند مبنی بر اینکه ایران را تحت فشار قرار دهید و تحریم کنید! این نامه در مرداد ۱۳۹۴ از سوی مایکل لدین در مجله فوربس منتشر شد. حداد عادل نمایندۀ مردم تهران، متن فارسی آن را در مجلس شورای اسلامی قرائت کرد. از آنجا که مهدی هاشمی مسئول رساندن این نامه به امریکاییها شده بود، نقش پدرش جناب اکبر هاشمی رفسنجانی در مقام نویسندۀ اول تصور میشود.
ماجرا توسط نیکآهنگ کوثر (ضد انقلاب فراری و مقیم کانادا) افشاء شده زیرا مهدی با او تماس گرفته تا به کمک او این نامه به مقامات امریکایی رسانده شود، چنانکه بارها اخبار فراوانی برایش میفرستاده و او در سایت خودنویس منتشر میکرده است. حمایت این روزهای فائزه هاشمی از ترامپ و اصرار او به اینکه سخنانش را از سر خطا نبوده، نشاندهندۀ پشت گرمی این صبیه به راهی است که پدرش آن را گشوده. چنانکه وی همیشه پدرش را صد در صد تأیید و حمایت کرده است.
۶. مخالفت هاشمی با عزل منتظری و اصرار شدید او به حضرت امام برای بازنگری در این تصمیم، نهایتاً منجر شد به اینکه متن نامۀ حضرت امام در رسانهها منتشر نشود (نامۀ عزل منتظری، ۶ فروردین ۱۳۶۸). این نامه نهایتاً در آبان ۱۳۷۶ که منتظری علیه رهبر معظم انقلاب سخنرانی کرد، منتشر شد و جناب هاشمی همان روزها، نقش خود در سانسور این نامه را در خطبههای نماز جمعه بازگو کرد.
۷. یکی از دلایلی که هاشمی به عنوان فرماندۀ جنگ به امام تحمیل کرد، نداشتن سلاح کافی و تجهیزات مدرن بود. حضرت امام برای پذیرش قطعنامه، از اصطلاح «جام زهر» استفاده کرد که مقصود او چندان فهم نشد. اما اصطلاح جام زهر، یک تعبیر برای اشاره به «خیانت خواص» است که در ادبیات جهان نیز کاربرد دارد. دشمن خارجی، تیر میاندازد اما دشمن داخلی، جام زهر پیشکش میکند.
۸.. نماد انتخاباتی روحانی یک «کلید» بود. رابرت مکفارلین نیز به طور کاملاً تصادفی، یک کیک به شکل کلید، از طرف ریگان برای مسئولان آورده بود. جالب توجه اینکه جناب روحانی، نگاهش تماماً به بیرون از ایران بود و کلیدش را فقط برای باز کردن همان قفل رابطه با امریکا مصروف کرد.
۹. توصیفات هاشمی، فرزندانش و حسن روحانی از خودشان به عنوان «اعتدالیون»، با گزارش فوق همخوانی دارد.
۱۰. تجدید نظرطلبی جناب هاشمی در مسائل اصلی انقلاب، بارها ابراز شده است؛ از پشیمانی در تسخیر لانه جاسوسی، [۸] تا سعی در حذف شعار مرگ بر امریکا، که از همان ابتدای رئیس جمهور شدنش صدای افرادی چون محتشمیپور را در آورد (سایت دیپلماسی ایرانی گزارشی از سند ویکی لیکس، ۳ اسفند ۱۳۹۵)، حتی اینکه در این اواخر در صدد حذف رهبر معظم انقلاب و سپردن مسئولیت به شورای رهبری بود (مصاحبه انصاف نیوز با فائزه هاشمی، ۲۰ دی ۱۳۹۹) در حالیکه خود او در مجلس خبرگان، نقش مهمی در رساندن آیت الله خامنهای به رهبری داشت. در واقع او شهادتی از حضرت امام داشت مبنی بر اینکه آیت الله خامنهای را شایسته این مقام میداند و آن را کتمان نکرد. و ما از این جهت، سپاسگزار او هستیم.
آیا ایران میتواند با امریکا دوستی کند؟
طبق آنچه غلامعلی رجایی میگوید، اکبر هاشمی معتقد بود که ما از مذاکره با امریکا هیچگاه ضرر نمیکنیم (سایت جماران، ۱۹ آبان ۱۳۹۹). این تصور کاملاً اشتباه است. زیرا از شیطان نمیتوان امید خیر داشت، مگر اینکه همجنس او باشید. نامۀ رهبران جنبش سبز به امریکا برای تحریم دولت احمدینژاد، بیش از همه یقۀ خود آنها یعنی دولت حسن روحانی را گرفت. دولت خاتمی که با شعار مذاکره و گفتوگوی تمدنها به میدان آمد، توسط جورج بوش «محور شرارت» نامیده شد.
به هر حال باید واضح شده باشد که اگر زمانی بیاید که ما از دشمنی با امریکا دست برداریم، آنها از ما دست برنخواهند داشت مگر اینکه ما را مانند خودشان، کافر کنند. در این مورد آیات قرآن، روشنگر و واضح هستند. با این مشعل میتوان حق و باطل را شناخت و به طور صحیح عمل کرد.
امریکاییها عملاً سیاستهای یهودیان پشت پرده از قبیل مایکل لدین را اجرا میکنند. دشمنی یهود با دین خدا، از صدر اسلام تاکنون جاری و پیوسته بوده است. چون آنها تورات و انجیل را به نحوی تحریف و بیاثر کردند که بتوانند در دنیا به هر نحوی که دوست دارند، زندگانی کنند و چیزی مانع آنها نباشد. این نقشه را برای دین اسلام هم کشیدند و متأسفانه توانستند مسیر خلافت را تغییر دهند و احادیث پیامبر را نابود کنند. به لطف خدا آن احادیث توسط امام باقر و امام صادق بازگو و مکتوب شدند. و ان شاء الله به زودی، حضرت صاحب الزمان خلافت رسول اکرم را به جای خود بازخواهند گرداند.
مهمترین تحریف در تورات و انجیل، این است که با تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق، پیامبر آخر را از قوم یهود جلوه دادند. بنابراین، یهودیان مدعی شدند که پیامبر آخر هنوز نیامده و مسیحیان ادعا کردند که آن پیامبر، همین حضرت عیسی بوده که باید دوباره به جهان برگردد. در حالیکه علمای یهودی و مسیحی کاملاً به این حقیقت واقف هستند که آخرین پیامبر، از نسل فرزند ارشد حضرت ابراهیم یعنی اسماعیل(ع) است. و او کسی نیست جز حضرت محمد رسول الله، چنانکه نام مبارک او را با هفتاد وصف در تورات و انجیل مییابند.
دشمنی علمای یهود با اسلام حقیقی، کاملاً آگاهانه است و مرض آنها قابل درمان نیست. علت دوستی برخی کشورها و مذاهب اسلامی با یهود نیز به همین سبب است که توانستهاند از قرنها قبل در آنها نفوذ کرده و به قدر کافی، جعل و تحریف در مذهبشان وارد کنند. اما در مورد خاندان سعودی ماجرا تفاوت دارد. آنها خودشان از نسل یهودیان حجاز هستند و اسلام آنها نیز از سر نفاق است.
قرآن به ما خبر میدهد که دشمنترین دشمنان ما مسلمانان، یهود هستند (مائده/ ۸۲). بیش از ۱۰ سال قبل یک قبیله در اردن با تفکر کردن در این آیه، تغییر مذهب داده و شیعه شدند. چون به این نتیجه رسیده بودند که مذهب حق در میان مسلمانان، همان است که یهود با آنها دشمنی میورزد؛ یعنی شیعه دوازده امامی. ای کاش همین مقدار عقل و ایمان در برخی رؤسای جمهور وجود داشت که نخواهند آیات قرآن را دوباره امتحان کنند.
به سخن قرآن کریم گوش بسپاریم و در صدد راضی کردن یهود و دنبالچههای آنها نباشیم. وگرنه به مصیبتی که در انتهای این آیه آمده، دچار خواهیم شد؛ چه اینکه الان دچار شدهایم.
وَ لَن تَرْضَی عَنکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إنَّ هُدَ ی اللهِ هُوَ الْهُدَ ی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللهِ مِن وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ (بقره/ ۱۲۰)
هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق، فقط همان است. و بعد از آنکه طریق حق را دریافتی اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.
[۱]. دستور قرآن به مقاتله با سران کفر، بدان علت است که آنها حتی به عهد و سوگندشان وفادار نیستند. و این دقیقاً یکی از پیشگوییهای خداوند تعالی است که ما در توافقنامه برجام، صدق آن را مشاهده کردیم. نه تنها ترامپ، بلکه دولت اوباما نیز برجام را نقض میکرد. رهبر معظم انقلاب نیز در به این آیه احتجاج کردهاند (۳۰ خرداد ۱۳۹۷). پس به حقانیت قرآن ایمان آوریم:
وَ إن نَکَثوا أیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنوا فی دینِکُم فَقاتِلوا أئِمَّةَ الکُفرِ، إِنَّهُم لا أیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهونَ (توبه/ ۱۲). و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و دین شما را مورد طعنه قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آنها پیمانی ندارند؛ شاید (با شدّت عمل) دست بردارند!
[۲]. این خاطره تکاندهنده از برخی از اسرای ایرانی در عراق نقل شده است. مسئولان صلیب سرخ از تکتک اسرای ایرانی میپرسید که آیا شکنجه شدهاند یا نه. نوبت که به سید علیاکبر ابوترابی رسید، سکوت کرد و چیزی نگفت. بعد از رفتن آنها، مسئول شکنجه از او پرسید که چرا چیزی نگفتی؟ ابوترابی گفت: ما هر دو مسلمان هستیم، نباید به اهل کفر شکایت ببریم. این رفتار حجت الاسلام ابوترابی، برگرفته از آیۀ ۶۰ سورۀ نساء است که مسلمانان را از تحاکم به طاغوت منع کرده است. خدایش بیامرزاد و با اجداد طاهرینش محشور کناد.
[۳]. منوچهر قربانیفر با نام اصلی سوزنی، متهم به عضویت در ساواک، قبل از انقلاب مدیر یک شرکت کشتیرانی بود که صاحبانش امریکایی ـ اسرائیلی بودند. او بعد از کودتای نوژه از ایران گریخت. بعد از افشای اخبار مکفارلین به بیت آقای منتظری، ارتباطات پنهان سید مهدی هاشمی با ساواکیها علن شد؛ کسی که پیش از انقلاب، آیت الله شمسآبادی را به قتل رسانده بود. در نهایت، در آبان ۱۳۶۷ پس از محاکمه در دادگاه انقلاب، اعدام گشت. ظاهراً همه چیز با قربانیفر، شروع شده است. او، واسطۀ اولین قرار در پاریس هم بود. امریکاییها به کنگرلو خبر میدهند که قصد دارند برخی از مقامات خود را به ایران بفرستند و او موضوع را به مقامات ایرانی اطلاع میدهند. بعد از چندی، مکفارلین به ایران میآید و بقیه ماجرا. کنگرلو از قربانیفر به عنوان یک میهنپرست یاد میکرد. به هر حال بنا به مصاحبۀ روزنامه جمهوری اسلامی با او، قربانیفر در همان دهۀ ۱۳۶۰، چند بار به تهران آمده و با برخی مسئولان اطلاعاتی مانند علی یونسی همکاری کرده است (روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۹ دی ۱۳۹۳).
[۴]. علی هاشمی بهرمانی متولد ۱۳۴۰، برادزادۀ اکبر هاشمی رفسنجانی است. پدر او به نام قاسم، در سال ۱۳۴۴ درگذشت و او در نزد عمویش اکبر بزرگ شد و تربیت یافت. او در سال ۱۳۶۵، دانشجوی زمینشناسی دانشگاه شهید بهشتی بود و برای معالجۀ چشم به اروپا رفته بود که به تور امریکاییها افتاد و بارها برای ابلاغ پیام واسطه شد بدون اینکه حتی زبان انگلیسی بلد باشد.
[۵]. Rohani in ۱۹۸۶: West too soft on Khomeini, Ron Ben Yishai, Ynetnews, ۲۶.۰۶.۲۰۱۳
[۶]. اشاره است به دیدار مسئولان کشور در روز دوم شهریور ۱۳۶۵ (عید غدیر ۱۴۰۶ ق.) با امام خمینی که آن حضرت، افرادی را که در ادامۀ جنگ تحمیلی کارشکنی میکردند مانند کسانی دانست که حکمیت را بر حضرت امیر(ع) تحمیل کردند (صحیفۀ امام، ج ۲۰، ص ۱۱۱ تا ۱۲۱). و ظاهراً همینطور هم شد. فرماندگان جنگ کمتر از دو سال بعد، حضرت امام را مجبور کردند که قطعنامه شورای امنیت را بپذیرد. امام از این تحمیل، با رمز «جام زهر» یاد کرده است.
[۷]. در آوریل ١٩٨۶ امریکا به تلافی یک بمبگذاری در برلین غربی که جان شهروندان ایالات متحده را گرفت، لیبی را بمباران کرد.
[۸]. محمد هاشمی رفسنجانی (سایت الف، ۱۰ مهر ۹۹): آقای هاشمی هیچوقت بیان درستی از این مسئله [تسخیر سفارت امریکا] نمیکرد و با اصل قضیه مخالف بود و میگفت باید تشنجزدایی انجام شود و روابط بر این پایه باشد. این جمله را آقای هاشمی همیشه میگفت و استراتژیاش در دوران ریاست جمهوری نیز همین بود. و همچنین سخن فائزه هاشمی (انصاف نیوز، ۲۰ دی ۱۳۹۹): پدرم میگفت که گرفتن سفارت آمریکا عمل اشتباهی بوده...
آیدین آغداشلو سکوتش را شکست