مینا خسروی - رادیو زمانه
از نظر جمهوری اسلامی، زنان خوب ویژگیهای ثابت و تکراری دارند و زنان بد هزار چهره دارند اما ویژگی مشترک همهشان اسیر شدن در دست مردان هوسباز و سودجوست. هر نوع جسارت، بلندپروازی، آرزوی زندگی بهتر یا تمایل به استقلال و پیشرفت و زندگی بدون حمایت مردان قابل تصور نیست و هر تلاشی محکوم به شکست خواهد بود. با بررسی شخصیتهای زن در سریال آقازاده این نگرش بهتر مشخص میشود.
در این سریال چند تیپ مختلف زنان را میبینیم، زنانی که مطابق فضای فکری مردانه سیاستمداران جمهوری اسلامی دستهبندی میشوند. این تقسیمبندی جدید نیست و میتوان گفت تقریبا در تمام سریالهای صدا و سیما تکرار شده است اما آنچه در خصوص این سریال مساله را پررنگتر میکند این است که گرچه برای جلب هرچه بیشتر مخاطبان شبکههای خانگی که حالا سریالهای نسبتا خوشساختتری را برای مقایسه و انتخاب برای تماشا دارند، از حربه داستان عاشقانه و داستانهای جنجالی سیاسی اما پیش ازین لو رفته و سوخته استفاده شده است؛ اما به هیچ وجه سعی نشده تا کمی در نگاه به زن انعطاف به خرج داده شود و زن به عنوان یک انسان امروزی در تلاش برای یافتن جایگاه خود و ساختن زندگی خود معرفی شود.
تیپ زنهایی که ما در آقازاده میبینیم در همان دستهبندی معروف مانتویی-چادری (زن بد و زن خوب) میگنجند اما برای بهتر دیده شدن نگاه توهینآمیز سیاسیون راس حکومت، نیاز است تا دقیقتر این زنان و زندگی و رفتار و آرزوهای آنها بررسی شوند.
تیپ اول-زن خوب فرمانبردار
***
شریفه، مادر حامد، با بازی لعیا زنگه، مانند اکثر نقشهایش در سینما و تلویزیون، نماینده زن ایدهآل حکومت جمهوری اسلامی است. زنی خانهدار و بیخبر از مسایل روز که تنها علاقه دارد به خانهداری، شوهرداری و بچه داری فکر کند و نه چیزی بیشتر از آن. او برخلاف شوهرش که یکی از بانفوذترین و قدرتمندترین مهرههای حکومت است و حالا به دلیل مسایل سیاسی خانهنشین شده، هیچ علاقهای به فعالیت اجتماعی بیشتر از رفتن به مسجد ندارد و البته جمهوری اسلامی هم چیزی ازین بیشتر از زنان نمیخواهد. زنانی که محیط خانه تنها قلمرو محبوبشان است و تمایل دارند تحت فرمان شوهر و زیر سایه او تا همیشه در همان محیط باقی بمانند.
شریفه از طرف دیگر زنی است که ایمانش هم ضعیف و تحت تاثیر احساساتش است و این به خوبی تبیین میکند که چرا اسلام به زن و قدرت مدیریت و منطق و داوری او و حتی شهادتش هیچ اعتمادی ندارد. چون این زن از روبرگرداندن مردم در خیابان برمی آشوبد، میگرید و به عروسش حمله ور میشود، سعه صدر و قدرت بخشش و دید عمیق ندارد و در واقع در برابر سختیها از ایمان و اعتقاد قلبی ش هیچ نمیماند مگر حجاب و نماز و البته این شوهر اوست که گاهی با صحبت ملایم و منطقی و گاه با تشر زدن او را به راه راست میآورد. مردی که هرگز و تحت تاثیر هیچ ناملایمتی از راه راست منحرف نمیشود.
اوج نمایش بیخبری شریفه که تا مرزهای حماقت نیز پیش میرود، سکانس التماس کردن به حاج حسن احمدی (با بازی جمشید هاشمپور) برای آزادی پسرش است، او که خود مظنون اصلی حاج رضا تهرانی و ریشه اصلی تمام این فسادهاست. شریفه به قدری در دنیای بیخبر زنانه خود غرق است که به دشمن شماره یک پسر و همسرش برای آزادی پسرش التماس میکند و شوهرش با دیدن التماس و گریه او فقط با فروخوردن خشم خود از گناه او میگذرد. او در تمام فیلم یک زن خانهدار بدون تحصیلات، سطحی با ایمانی سست و اسیر احساسات و هیجانات و بیخبر از دنیاست که آرزویی جز سلامتی همسر و فرزندش و پختن شام برای آنها ندارد. دقیقا همان چیزی که جمهوری اسلامی از زن میخواهد: در خانه بمانید، چیزی ندانید، چیزی نخواهید و اگر از این مرز بی خبری فراتر رفتید وارد دنیای زنان بد شدهاید.
سریال آقازاده به خوبی نشان میدهد که بنمایه فکری مردانه مدیریت راس حکومت جمهوری اسلامی چه تعریفی از زن دارد و در طول ۴۰ سالی که از انقلاب گذشته نه تنها تغییری در این نوع نگاه محدود کننده و تحقیرآمیز به وجود نیامده بلکه با آب و رنگ دادن به آن به دنبال ترویج بیشتر آن است. آیا با این نوع نگاه زنان میتوانند آینده روشن و عادلانهای را در این سیستم برای خود تصور کنند؟
مادربزرگ راضیه (با بازی ثریا قاسمی) نیز دیگر زن مثبت و مورد پسند این سبک فکری است. زنی خانهدار که از نوهاش مراقبت میکند، مومن است و او هم از همه جا بیخبر است، از کارهایی که نوهاش میکند و از سبک زندگی او، از اتفاقاتی که اطرافش میافتاد و حتی دلیل مرگ همین نوه و تنها آرزویش دیدن ازدواج این نوه و البته چادری و مومن شدن اوست. تبدیل شدن او به زنی مانند خودش. همین بیخبری و سادهدلی اوست که در غیاب یک مرد مقتدر، باعث انحراف نوهاش میشود. او در تربیت این نوه شکست خورده است و جلوتر نیز در قسمتهای بعدی سریال، این مردان مومن هستند که نوهاش را نجات میدهند نه خود او.
تیپ دوم- زنان امروزی و بد
***
تینا (با بازی نیکی کریمی) نماینده این زنان است. بیوفا و دغلباز و خودخواه است. امروزی و مانتویی است، ساز میزند و در حیطه موسیقی اسم و رسمی دارد اما همه این جایگاه را از قبل یک مرد، نیما بحری (با بازی امیر آقایی) بدست آورده است و به قول خودش که بارها در طول فیلم تکرار میکند، بهای سنگین آن را بارها پرداخته است. تینا نماینده نوع نگاه جمهوری اسلامی به زنان هنرمند نیز هست. زنی که با تاکید تحقیرآمیزی "شهرستانی" است و پا را فراتر از مرزهای خود گذاشته و از خانواده خود دور شده و به تهران آمده است. به تهران آمده و چون باهوش بوده، زیبا بوده و البته هنری هم داشته توانسته است به واسطه لطف و نفوذ مردان در این سیستم مردانه پیشرفت کند و البته تک تک کنسرتهایش هم زیر نظر همین مردان و با موافقت آنها برگزار میشود.
تینا عروسکی در دست این مردان است که گاه قربانی را به قربانگاه میبرد، گاهی کسی را بزک میکند و گاه در خانهاش مهمانهای این مردان شرور را میزبانی میکند. در خانهاش همیشه به روی همه مردها باز است و آنها میتوانند هر زمان خواستند وارد خانه او شوند و به او دستور دهند که حالا باید چه خدمتی به ایشان بکند. او حتی اختیار خانهای که در آن زندگی میکند را هم ندارد. در پایان شاید به ظاهر تنها زنی است که از مجازات حکومت اسلامی و الهی قصر در میرود اما چطور؟ با خروج از کشور و این طعنه دیگری است به زنانی که عرصه تنگ جمهوری اسلامی را برای هنر خود مناسب ندانستند، آنها نیز ننگ بازیچه بودن و خیانت را تا همیشه بر پیشانیشان دارند.
از نظر حکومت سنتی و مردانه جمهوری اسلامی، مرز واضح و مشخصی برای دستهبندی زنان وجود دارد. زنان خوب ویژگیهای ثابت و تکراری دارند و زنان بد هزار چهره دارند اما ویژگی مشترک همهشان اسیر شدن در دست مردان هوسباز و سودجوست.
خواهر تینا، سارا (با بازی دیبا زاهدی) دیگر زن منفی این فیلم است، زنی باز هم "شهرستانی" که در سودای پیشرفت و زندگی بهتر و مرفهتر به تهران آمده، مانند خواهرش زیبا و زرنگ است اما چون هنری ندارد با ازدواج با دکتر بحری (با بازی مهدی سلطانی) میخواهد راهش را به سمت آرزوهایش باز کند، گویی موفقیت جز از طریق نفوذ و قدرت مردان راهی ندارد. آرزوی او دائمی شدن عقد ازدواجش با دکتر بحری است. جواب حاضرجوابیها و اعتراضهایش سیلی است و جواب تهدید و سرکشیاش و تصمیم به رفتنش و بردن آبروی یک مرد، گلوله و مرگ. راهی که در طول فیلم بارها عنوان میشود خودش انتخاب کرده است بنابراین کسی نباید بابت مرگش هم متاسف باشد چون او با بلندپروازی و جسارت از جرگه زنان خوب فرمانبردار خارج شده است.
تیپ سوم- زن راهگمکرده و توبهکرده
***
راضیه (با بازی پردیس پورعابدینی) زنی است که زندگی در یک شهرستان کوچک بیامکانات را نمیپسندد، دوست دارد ثروتمند و قدرتمند شود اما از نظر حکومت بسته و مردسالار جمهوری اسلامی برای اینگونه زنان راهی جز فاحشهگری وجود ندارد. او هم از شهرستان میآید، بیخبر از همه جا و سطحینگر است. میخواهد زود به لباسهای زیبا و ماشین و خانه و پول دست پیدا کند و گاهی اعتبار و اسم حساب بانکیاش را در اختیار مردان سوءاستفادهگر قرار میدهد و گاهی تناش را. او که "پرستو" معرفی میشود زنی است که برای داشتن زندگی بهتر هیچ مرزی برای شخصیتش قایل نیست، راضیه محترم نیست و میشود سر او داد زد و به او فحش داد و بعد با یک هدیه لوکس این بیاحترامی را از دلش درآورد. چون او چیزی به جز یک زن پولپرست نیست.
البته این دیدگاه نیز دیدگاه تکراری جامعه مردسالار ایران است و نمونههای آن که زنان را طلادوست و آهنپرست مینامند و معتقدند زنانی که مشتاق پیشرفت هستند و نمیخواهند در چهاردیواری خانه حبس شوند، را میشود با پول به هر کاری راضی کرد و هرگونه توهینی به آنها مجاز است. در دیدگاه جمهوری اسلامی زن مستقل وجود ندارد چرا که اگر زن از پناهگاه امن خانهی تحت امر پدر یا شوهرش خارج شود با چیزی جز مردانی شهوتپرست و منفعتطلب مواجه نخواهد شد. تاکید چند باره بر یتیم بودن راضیه در فیلم نیز به همین دیدگاه صحه میگذارد، او که پدری برای راهنمایی و سرپرستی نداشته سرنوشتش از همه سیاهتر است.
با چرخش عشق به حامد (با بازی سینا مهراد) و ازدواج با اوست که راضیه توبه میکند و به راه راست برمیگردد. حالا باز هم اسیر احساسات است و از آن طرف بام میافتد و چنان معنویتگرا میشود که حتی وسایل نو و عروسی خوب هم نمیخواهد، تنها آرزویش زندگی با خانواده همسر و زیر سایه آنهاست و او هم با میل خود در چاردیواری خانه اسیر میشود، تنها وظیفهاش خانهداری و شوهرداری است و البته تعریف گذشتهاش برای همسرش در جهت پیشبرد پرونده کاری او و البته با بزرگواری بخشیده شدن از سمت این مرد مومن و انقلابی. اما توبههای چند باره، تغییر نوع پوشش و زیارت امام رضا و نماز خواندن هم غیرت حکومت مردسالار را راضی به بخشش او نمیکند. تنها چاره مرگ فجیع اوست. او باید کفاره گناهانش را با این نوع مرگ، با خرد شدن استخوانهایش و له شدن گوشت و از بین رفتن صورت زیبایش بدهد. باید بدنی که با آن گناه کرده را به شکلی فجیع از دست بدهد و جانش را تا بخشیده شود. در این دنیای مردسالار جایی برای زنی که گناه کرده و راه خطا رفته، نیست.
به این ترتیب میبینیم که از نظر حکومت سنتی و مردانه جمهوری اسلامی، مرز واضح و مشخصی برای دستهبندی زنان وجود دارد. زنان خوب ویژگیهای ثابت و تکراری دارند و زنان بد هزار چهره دارند اما ویژگی مشترک همهشان اسیر شدن در دست مردان هوسباز و سودجوست. گویی بهترین سرنوشتی که در این جامعه خشن و بسته میتواند نصیب یک زن شود، ازدواج با مردی سنتی و کنیزی کردن در خانه اوست. هر نوع جسارت، بلندپروازی، آرزوی زندگی بهتر یا تمایل به استقلال و پیشرفت و زندگی بدون حمایت مردان قابل تصور نیست و هر تلاشی محکوم به شکست خواهد بود.
سریال آقازاده به خوبی نشان میدهد که بنمایه فکری مردانه مدیریت راس حکومت جمهوری اسلامی چه تعریفی از زن دارد و در طول ۴۰ سالی که از انقلاب گذشته نه تنها تغییری در این نوع نگاه محدود کننده و تحقیرآمیز به وجود نیامده بلکه با آب و رنگ دادن به آن به دنبال ترویج بیشتر آن است. آیا با این نوع نگاه زنان میتوانند آینده روشن و عادلانهای را در این سیستم برای خود تصور کنند؟
نمازم را یک رکعت یک رکعت کم کردم تا ترک کردم
تجمع سراسری بازنشستگان در ایران