آسمان تاریک است و هوا بارانی، و ما غمباد گرفته محبوس در خانه و ویروس کرونا حاکم بر دنیا! روزگار، روزگار تلخی ست! اگر مادر بزرگ خدا بیامرز من زنده بود، با دیدن این اوضاع و احوال، یقین میگفت آخر زمان شده است! شاید هم که آخر زمان شده باشد!!!
همواره با دیدن و شنیدن رویدادهای غیرمنتظره پیش گوییاش وقوع آخرزمان بود! البته باید گفت در زمان او هنوز دجالها نیامده بودند و علایمش به این شدت آشکار نشده بود!
میگویند هفت هزار روایت در این باره وجود دارد و ما سالهاست ناظر پدیدار شدن نشانه هایی از آن روایات هستیم، از جمله:
زیاد شدن هرج و مرج و سست شدن ایمان مردم، که ناظر هرج و مرج و سست شدن ایمان مردم به ویژه در سرزمین خودمان هستیم!
پدید آمدن جنگها و کشتارها و از میان رفتن نشانههای حق، که میبینیم امروز در سراسر جهان به ناحق جنگ است و کشتار!
ظهور فسادهای بزرگ در دنیا، ناقص شدن عقول مردم، قرار گرفتن افراد نالایق در مدیریت جامعه، که هر سه اینها را ما در این دنیا، به ویژه در ایران، تجربه میکنیم!
اطاعت مرد از همسر خویش، که شنیدهایم شاهنشاه ما با اطاعت از سیده بانوی خویش کشورش را برباد داد!
بزرگ شمردن مال دنیا، عدم امنیت، رواج ریا، که اینها هم تازهای نیست و سالهاست ادامه دارد.
وقوع قتلهای عظیم در دنیا و ظهور فتنهها و بی نیاز شدن مرد از زن و زن از مرد ووو ...
از همه مهمتر آمدن خود خردجال است و قشون دجالها! چون شنیده بودیم خردجال یک چشم دارد و شاخی بر سر و چنین و چنان، میپنداشتیم او نایب خودش را که دو چشم داشت و بجای شاخ، عمامهای بر سر، با لشگری فرستاده است تا راه را برای آمدنش هموار سازند.
اما در کنار، در تعریف دجال میخوانیم: «عدهای از نویسندگان اسلامی دجال را عنوانی کلی برای افراد پرتزویر حیله گر و حقه باز که برای فریب مردم از هر وسیلهای استفاده میکنند، میدانند. دجال شخصی است که حق را با باطل آمیخته و از حق برای راهبرد اهداف شیطانی خود استفاده میکند» و از ظاهر و شکل و شمایل و شاخ سر و یک چشم داشتنش مطلقا حرفی نمیزنند! با تجربهای که ما از قول و قرارهای مرد سیاه پوشی که میگفت برای آبادانی کشور و رفاه مردمش آمده است و همه را فریب داد و کشت و کشتار کرد، و ما نایب خردجالش میپنداشتیم، با خواندن اوصاف دجال به نقل از نویسندگان اسلامی و بروز بیشتر هرج و مرج در دنیا، اندکی سردرگمیم که نکند خود خردجال آمده بود و قشون دجالش را که شاخشان زیر عمامههایشان پنهان است، برای مان باقی گذاشت!
اما زهی خیال باطل!!!
برای آگاهی و حل این مشکل باید کتاب حِلیة المتقین، نوشته عالِم ربانی محمد باقر مجلسی را ورق زنیم و نوشتههای حیرت انگیز درونش را بخوانیم، آنگاه است که اندکی بر سر عقل میآییم و درک میکنیم که از ماست که بر ماست! و بخاطر جهل مرکب ما بندگانِ مسلمانِ خداست که دنیا این سان درهم ریخته است! و این عجایب ریشه در نافرمانی ما از دستور بزرگان مان دارد! رهبر برای ارشاد ما نادانان آمده بود و کشت و کشتارش هم آموزشی بود برای رهایی از مصایب آن دنیا! و با منتهای رحمت خود، قشونش را هم برای ما بی خردان بزه کار باقی گذاشت، تا از ترس قتل و زندان، از راه راستی که به ما نموده است، منحرف نشویم!
با خواندن این کتاب یکباره چشمان مان بر روی گناهان مان باز میشود و میبینیم خراب شدن دنیا بر سر ما شگفت آور نیست! چراکه از بامداد تا شامگاه، ناخواسته و نادانسته مرتکب گناه میشویم! از جمله گناهان بزرگی که از آن بی خبر بودیم موسیقی و نواست، و در این کتاب میخوانیم: از رسول خدا گرفته تا امامان، همگان غِنا و موسیقی را تکفیر کردهاند، و نه تنها نوازنده و خواننده، که شنوده هم گناهکار است و هر سه راهی جهنم میشوند و در آتشش میسوزند! در حدیث آمده است «غِنا نوحه ابلیس بود بر فراق بهشت». و فرمود: «نوحه و غنا، فسون زنا است.» «از رسول خدا منقول است: ... هیچ کس نیست که بلند کند آواز خود را به خوانندگی، مگر آن که خدا دو شیطان فرستد که بر دوش او سوار شده و به پاشنهُ پاهای خود به سینه و پشت او زنند، تا وقتی که واگذارد...هر که یک درهم به صاحب ساز دهد، و ...». «حضرت باقر فرماید: غنا از گناهانی است که خدا وعده آتش فرموده است» «حضرت صادق فرماید: خانهای که خوانندگی در آن میشود، ایمن نیست از نزول بلاهای دردناک، و دعا مستجاب نمیشود و ملائکه نازل نمیشود.» ... «خوانندگی باعث نفاق و پریشانی است ...» آنوقت ما بندگان خدا به رغم راهنماییهای ارزشمند بزرگان مان، همچنان میخوانیم و میرقصیم، و در انتظار رحمت خدا هم هستیم!!!
در این نوشته فقط از گناه غِنا میگوییم و از دیگر گناهان عظیمی که بی خبر بودیم، حرفی نمیزنیم و شرحش به تفصیل در این کتاب آمده است و مسافران راه بهشت را برای دانش هرچه بیشتر، به خواندن اثر این عالم ربانی دعوت میکنیم! و اما نه مطربان بهشت آفرین روی زمین خودمان را!!! به این امید که نوازندگان، بی ترس و لرز از عواقبش در آن دنیا، همچنان برایمان بنوازند و بخوانند و برقصند و بهشتی بیافرینند، که اگر در آن دنیا درش به روی ما بسته ماند دستکم در این دنیا در حال و هوایش سیری کرده باشیم!
آیا باید به «مطالبات حداقلی» رضایت داد؟ علی صدارت