قدرتها پیوسته تلاش داشتهاند مردم را مجبور کنند که پیوسته از مطالبات خود، هم به صورت کیفی و نیز به صورت کمی، بکاهند. حالتی فراتر از حالت جنازه در دست غسال مورد نظر قدرتها است و کمال مطلوب آنها، مردمی منفعل و مسخ شده و مطیع است، که خود داوطلبانه منویات قدرتها را به پیش ببرند، و خود با دست خویش، قدرتمداران را مدتی بیشتر بر سریر قدرت نگاه دارند.
بازجوها و شکنجهگران رژیم، با تحمیل انواع دردها و رنجهای روحی و روانی و فیزیکی، زندانیان سیاسی را به مصداق ضربالمثل معروف، «به مرگ میگیرند که به تب راضی شوند!»
با این رویه است که با استفاده از انواع روشهای تحقیق شده و تعریف شده جنگ روانی، برای «شکستن» زندانی سیاسی، تلاش میکنند. بعضی از زندانیان سیاسی شکسته شده، مانند مومی در دست دژخیمان رژیم هستند و منفعلانه از او فرمان میبرند، و برای انواع اعترافنامههای نوشتاری و تصویری، داوطلب میشوند. شکست خوردن در جنگ روانی در بعضی از زندانیان سیاسی شکسته شده، به جایی میرسد که حتی برای اندیشه و نحوه فکر کردن هم از بازجوها، اطاعت میکنند، گرچه اکثرا نادانسته.
-
از سوی دیگر، دستگاه تبلیغاتی و رسانهای و امنیتی و اطلاعاتی رژیم، با تحمیل انواع دردها و رنجهای روحی و روانی و فیزیکی، مردم را در بیرون از دیوارهای زندان، به مصداق ضربالمثل معروف، «به مرگ میگیرند که به تب راضی شوند!»
با این رویه است که با استفاده از انواع روشهای تحقیق شده و تعریف شده جنگ روانی، برای «شکستن» مردم و منفعل و بیحرکت کردن جامعه مدنی و جامعه سیاسی، تلاش میکنند. بعضی از مردم، چه در جامعه سیاسی و چه در جامعه مدنی، در بیرون دیوارهای زندانها، مانند بعضی از زندانیان سیاسی شکسته شده، مانند مومی در دست دژخیمان رژیم، هستند و منفعلانه از خواستههای رژیم فرمان میبرند. شکست خوردن در جنگ روانی در بعضی از مردم، بخصوص بعضی از اعضای جامعه سیاسی و «آپوزیسیون»، به جایی میرسد که حتی پندار آنها آنچنان تحت سلطه رژیم درآمده است که برای انواع گفتارها و کردارهای مطلوب رژیم، حتی داوطلبانه فعالیت میکنند، البته اکثرا نادانسته و ناخودآگاه.
-
«لغو گام به گام مجازات اعدام» راه به جایی نبرد و رژیم را دریدهتر و درندهتر کرد.
وقتی در «انتخابات» ۱۳۸۸، و وقتی مردم خود را در زندان «انتخاب بین بد و بدتر» محبوس کردند، و وقتی در جنبش ۱۳۸۸ به جای شعار «حق من کو»، شعار «رای من کو» سر داده شد، و وقتی قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه پذیرفته اعلام شد و وقتی جنایتها علیه بشریت در دهه ۱۳۶۰، «دوران طلایی» پذیرفته شد، و وقتی... گردانندگان رژیم توانستند در جنگ روانی قوای سرکوب خود را شکست دهند و آنها مطمئن سازند که مردم خواهان براندازی و گذار از این رژیم نیستند و فقط میخواهند مهرهای بر سرکار نباشد و مهره دیگری از همین رژیم «انتخاب» شود، و بدین ترتیب دژخیمان رژیم در بیرون و در درون زندانها، دریدهتر و درندهتر شدند.
کسانی که قانون اساسی رژیم ولایت مطلقه را مقدس دانستند و نفی و یا حتی انتقاد از آن را حرام دانستند و با «حداقل طلبی» نادانسته و ناخواسته خود را اسباب دست رژیم کرده و برای مردم «خط قرمز» ترسیم کردند، خود و عزیزان خود در حصر شدند، و در مدت این یازده سال، بیشمار مردم ایران که گرچه در حصر خانگی نیستند ولی در تمام دنیا در حصر این رژیم هستند، جان خود را از دست دادند. در همینجا تجاوز به حقوق این هموطنان عزیز محکوم میکنیم، و بدون هیچگونه «حداقل طلبی» و بدون ترسیم هرگونه «خطوط قرمز» مطلوب قدرت، آزادی بی قید و شرط آنها را مطالبه میکنیم.
پشت سر «امام خامنهای» نماز میت خواندن و مردم را به شرکت در انتخابات تشویق کردن، و حتی خود در «انتخابات» نامزد شدن، ممکن است در چشم مردم رنجدیده، خط بطلانی به اعتصاب غذاها بکشد و همان خاطره را تداعی کند که یک آیتالله، زبان از انتقاد از خلخالی در قفا کشید و مطرح کردن بیش از یک «حداقل» ناچیز را به مصلحت نظام ندید. (آیا در این زمان همان انتقاد پسر به پدر، به خود همان پسر وارد نیست؟)
پرسیدنی است که «حداقل» چیست و برای تعریف آن و مقیاس آن و نوع آن و... چه کسی صلاحیت دارد؟
آیا آن «حداقل» از دیروز به امروز و از امروز به فردا قابل تغییر است؟ آیا خیلی مشکل است که این پیوسته کاسته شدن از میزان مطالبات و همیشه «حداقل» تر شدن «حداقل»ها را در دهه اخیر برشمارد و به وضوح دید؟
-
شایسته است که با غنا بخشیدن به وژدان علمی، اسلحه جنگ روانی قدرتها علیه مردم را شناسایی کرده و با خشونتزدایی با آنها به مقابله پرداخت.
شایسته نیست که با شکست در جنگ روانی، وژدان تاریخی خود و دیگران را مخدوش و چرکین نماییم و سهم افراد دیگر و نیز خود را در واقعیتهای فاجعهآمیز دهههای اخیر را، با نمره منفی در کارنامه خود ثبت نکنیم.
بایسته است که با غنا بخشیدن به وژدان احساسی-روانی، اثرات احساسی، روحی، روانی، عاطفی، ... جنگ روانی قدرتها علیه مردم را، در خویش و نیز در دیگران شناسایی کرده و با خشونتزدایی با آنها به مقابله پرداخت. اندیشیدن به این مهم، در جامعهای عصبی و عصبانی، و مضطرب و افسرده، و... و در همان حال منفعل و کارپذیر، یکی از مهمترین راه حلها برای نجات ملی ما از لبه پرتگاه است. بجای توهین و تحقیر و خودزنی خود و هموطنان، میتوانیم با کمک همدیگر، و با دوستی و حبت به خویش و به یکدیگر، ریشههای انفعال و سایر آسیبهای اجتماعی را در احوالات روانی، و احساسی، و عصبی، وعاطفی، و... خویش و سایر مردم جستجو نمود و به التیام آنها پرداخت.
علی صدارت
* https://alisedarat.com/contact-us/