وقتی فتوای آتش به اختیار به مزدوران، علیه تظاهرات مسالمت آمیز مردم و نه درجنگ علیه دشمن متجاوز میدهد. وقتی به خود و خانواده و نزدیکان و اعضای بیت فاسدش، بهترین واکسن کرونا را حلال، اما برای یک ملت هشتاد میلیونی آن واکسن را حرام اعلام و فتوای خرید واکسن هایی را، که هنوز به تایید مجامع مربوطه نرسیده، میدهد. وقتی فتوای حرام بودن بمب اتمی در اسلام، برای کلاه گذاشتن بر سر عالم و آدم و تحصیل درآمدهای برجامی را داده و سپس علیرغم آن، دستور ادامه روند تولید این بمب را، درین مقطع میدهد. تا از روند جدید باج گیری نموده، یا با تولید اولین بمباش، همانطور که وعده داده، اسرائیل را نابود و به خیال خود، حکومت اسلامی را، به حکومت امام زمان وصل کند. وقتی تمام ثروت ملی و اقتصاد کشور، رسانههای جمعی، شبکههای اجتماعی، همه قوای کشور و هر چه در ایران است، فقط و فقط در ید اقتدار و وابسته به وی و مختص وی هست.
وقتی ایران ثروتمند و سرشار از منابع طبیعی و انسانی و... را تبدیل به فقیر ترین کشور دنیا نموده، وقتی برای ایجاد اختناق در داخل، کاشتن دشمن فرضی در خارج و به بهانه جنگ با آن دشمن، اتخاذ سیاست النصر بالرعب در داخل، دکترین دائمیاش است. وقتی بهترین فرزندان ملت را اعدام نموده و ماشین اعدام علیرغم اعتراض جهانی، با ظرفیت تمام ادامه دارد. زندانها پر از بهترین فرزندان این کشور است و بیش از هشت میلیون ایرانی تحصیل کرده، در تبعید اجباری ناشی از اختناق و غیر قابل تحمل بودن دیکتاتوری مطلق، در خارج بسر میبرند و مام وطن از خدمات این فرزندانش محروم است. هر ظلم دیده ازین بساط در داخل و خارج، بخود حق میدهد، بررسی کند. که چرا رهبر رژیم اینهمه سفاک جبار قسی القلب، ظالم، کینه توز، بیرحم و سرشار از نفرت از ملت و هر عضوی از این ملت که سرش به تنش بیارزد است، همچون قهرمانان عرصه ورزش، هنر، علم، دانش، روزنامه نگار، نویسنده، کاردان و مهندس و.. حق دارد. بررسی و سئوال کند. که چرا خامنهای رهبر رژیم اسلامی، گوی سبقت را، از همه جنایتکاران تاریخ ربوده است. شرح مشابهتهای شخصیت، رفتار و کردار و گفتار وی با تعدادی از این جنایتکاران را، مبارزین داخل که پیه مظالم این جبار بدجوری به تنشان خورده، به شرح زیر خلاصه نمودهاند:
عبدالملک بن مروان خلیفه خونخوار اموی و حاکم خونریزتر از خودش در ایران آن زمان حجاج بن یوسف. امویان علیرغم نیازی که از نظر اداره امور، به ایرانیان بخاطر هزارو پانصد سال تمدن وتجربه اداره کشور، قبل از قوم خود داشتند. اما ظلم بی حدشان، سرانجام دامنشان را گرفت. قیام ابومسلم خراسانی سردار ایرانی، باین حکومت جبار پایان داد و چون بنیانگذار خلافت عباسی، جنبش سیاه جامگان به رهبری ابومسلم بود. امور کشور، بار دیگر دست ایرانیان افتاد و فرهنگ و زبان فارسی، همگانی شد.
سلطان مراد چهارم از سلسله عثمانی- دکتریناش در اداره کشور، همچون خامنهای، جنگ با خارج و سرکوب در داخل بود، به همین خاطر تمام دوران حکومت وی به جنگ در خارج و کشتار مخالفین در داخل و اعزام نیرو و اشغال بی جهت سرزمینهای دیگر گذشت. سرانجام این جنایات موجب مرگ زودرساش در بیست و هفت سالگی با بیماری نقرس گردید.
لئوپولد دوم بلژیک- که با ایجاد رعب و وحشت با اعدام و زندان و شکنجه سعی در حفظ اقتدار خود داشت. همچون رهبر رژیم در سوریه، لئوپولد نیز، کشتار بزرگی را در کنگو بنام خود در تاریخ ثبت نمود و سرانجام با مرگ سختی روبرو شد و مردم بیگناه کنگو از شرش نجات یافتند.
آتیلا- رهبر هونها در اروپا- که عمدتا از نیروهای نیابتی، برای فتوحات خود استفاده میکرد. در قلمرو و فتوحات وی، کسانی که نمیخواستند جان خود را از دست بدهند. باید به ارتش بیرحم وی ملحق میشدند. که سرانجام در شب زفاف خود در چهل و هشت سالگی، با خونریزی داخلی به درک واصل شد.
نرون-یکی از رهبران خونخوار روم، آنچنان به ملت خود ظلم کرد و جنایت نمود. که سرانجام مردمی که دیگر چیزی جز جان شیرین خود نداشتند، که از دست بدهند، آن را در طبق اخلاص گذاشته، یک پارچه و متحد، علیه نرون قیام نموده، وی را وادار به خودکشی نمودند.
فرانسیسکو پیزارو- اسپانیایی که با حمله به پرو، حکمران آن کشور شد. که علیرغم بیسوادی یا همچون رهبر رژیم اسلامی، کم سوادی، تنها هنرش جنگ و کشتار و زندان و اعدام و شکنجه مخالفین خود بود و سرانجام بدست یکی از همراهان خود کشته شد.
ایوان مخوف-بعلت کشتار و جنایاتی که بی دلیل و به هر بهانه در روسیه انجام میداد. به مخوف شهره یافت. همچون رهبر رژیم، تا هر روز عدهای اعدام زندانی شکنجه و کشته نمیشدند، آرام و قرار نداشت. سرانجام بعلت سنگینی بار این جنایات سکته قلبی کرده به درک واصل شد.
پل پوت-رهبر خمرهای سرخ کامبوج، که همچون خامنهای، قدرت خود را، در کشت و کشتارو زندان بیگناهان و ظلم و تعدی و تجاوز و تبعید و حذف مخالفین میدید. بعلت سواد اندک، از باسوادان و متخصصین متنفربود و همچون خامنهای دارو و دکتر و بهداشت کشور، در انحصار وی و نزدیکان و مجیز گویاناش بود. از ورزشکاران، تحصیل کردگان، الیت مردمی، متنفر بود. کسانیکه حرفی برای گفتن و قد و قامت و روح بلندی داشتند را، ازبین میبرد. وی در حال انتقال به دادگاه رسیدگی به جنایت علیه بشریت بود. که از ترس سکته کرد و به درک واصل شد.
استالین- وی نیز همچون رهبر رژیم علاقه وافری به سر به نیست کردن منتقدان و مخالفین داشت. قدرت و پیروزی خود را در ایجاد رعب و وحشت در جامعه میدید. همچون خامنهای، تمام اقتصاد کشور در اختیار خودش و نزدیکانش بود و آن را طوری اداره میکرد. که فقر در جامعه همگانی باشد. که مرگ نیز همه جا گیر باشد. تا دست ملت بسوی وی و تعاونیها و کارگزاراناش دراز باشد. در زمان استالین همچون رهبر رژیم، کوچکترین حرف و حرکتی، که از نظر وی مشکوک بود، چه در داخل و چه خارج عواقب وخیمی برای اتباع شوروی، در پی داشت. وی نیز چون رهبر رژیم، از افشاگری و حقیقت گوئی و رسانههای عمومی مستقل اعم از داخلی و خارجی نفرت داشت. آخر سر هم همین دیکتاتوری مطلق، جاناش را بر باد داد و ویرا در دفتر کارش مرده یافتند.
همه این ظالمان و دیکتاتورها، سرانجام نابود شده، نام بد و زشتی در تاریخ از خود باقی گذاشته و در غایت امر مردم پیروز شدند. ملت ایران نیز، سرانجام برین بساط اهریمنی - انیرانی سرشار از جهل و جور و خون و جنون و ظلم، غلبه خواهد کرد. ظلم پایدار نمیماند. این جبر تاریخ است.