عمر نوشتن وبحث کردن اپوزیسیون جمهوری اسلامی در جهت مبارزه با حکومت استبدادی ولابت فقیه وبر پائی جامعه ای براساس سکولاریسم،انتخابات آزادومبتنی بر منشور حقوق بشرو لزوم تشکیل جبهه ای فرا گیراز همان روزی که خلخالی بدستور خمینی قتل عام ها را شروع کرد آغاز می شود.
از نخستین روزی که بخشی از اقشار جامعه توسط حکومت جدید خمینی،از دولت مردان حکومت شاه گرفته تاطرفداران سلطنت، ملیون طرفدار بختیار تا لیبرال ها، تکنوکرات ها، بهائیان، بخشی از نیروهای چپ که مخالف حکومت بودند و نهایت خلق کرد و ترکمن در فضای التهابی روزهای انقلاب و جنگ بشدت سرکوب و قتل عام شدند. روز هائی که صدایشان بگوش هیچ کس نمی رسید. روز هائی که سازمان مجاهدین هنوز در صف اپوزیسیون نبود و اعتراضی بر این کشتارها و سرکوب نداشت. زمانی که حزب توده و بااندکی تاخیر سازمان فدائیان اکثریت هنوز جانانه از شخص خمینی، خط امام و جمهوری بنیاد شده بر خون دفاع می کردند.اپوزیسیون خارج را مورد نقد و شماتت قرار می دادند.
تا این که نوبت به این دو رسید. خمینی مکار آستین بالا زده وحکم بر بگیر و ببنداین دو جریان داد. فرمان بر شکنجه های وحشیانه بر روی پیرمردان حزب توده،شوهای تلویزیونی همراه با سرکوب و اعدام! طومار این دو جریان نیز در داخل پیچیده شد.
اکثریت نیرو های اصلی و تاثیر گذاراین دو جریان ازایران خارج شدند و بطرف اتحاد شوروی سابق با دیوارهای آهنی پناه بردند. دیوار هائی که عملا دامنه فعالیت وارتباط این دو جریان با ایران را قطع می کرد و کار سازمانی سازمان بزرگی چون فدائیان را به ارتباط محدود مرزی و رفتن آمدن چند پیک ودل خوشی به چند هسته باقی مانده در ایران تنزل میداد. هسته هائی که در یورش سال شصت وشش، شصت و هفت بیشتر افراد آن دستگیر و تعداد زیادی در قتل عام وحشتناک زندان ها اعدام گردیدند.
حال می توان گفت تمامی اپوزیسیون در خارج از کشور بودند و خمینی به مصداق همان گفته خود در مورد باغبانی که با هجوم سه مردمعمم، سید و فردی عادی به باعش مواجهه شده بود با نفاق افکندن بین تک تکشان و تکیه بر حمایت توده عامی وفرصت طلبان در قامت انقلابیون اسلامی و نیرو های سیاسی خارجی و داخلی پنهان شده در پشت تحجر خمینی. همه را گرفته طناب پیچشان کرد و آسوده سرگرم کوبیدن و محکم کردن ستون خیمه حکومت اسلامی گردید .
متاسفانه نیروی عمده چپ گرفتار در اتحادشوروی بوضعیتی دچار گردیده بود که حتی توان اعتراض و محکوم کردن کشتار وحشتناک زندانیان در سال شصت و هفت در زندان های جمهوری اسلامی را در چهار چوب مناسبات بین جمهوری اسلامی واتحاد شوروی را نیزآ ن چنان که باید نداشت. حتی اجازه بر پائی یک تجمع اعتراضی در برابر سفارت جمهوری اسلامی در مسکو! دوره ای که تمامی سال ها صرف بحث های بی پایان شمردن دندانهای اسب زیر عنوان بحث های نظری گذشت که در عمل هیچ نتیجه ای جز پراکنده شدن عمده افراد آن ها با آمدن به غرب نداشت. جدا از این که در این پراکندگی نوعی قائم به ذاتی و فردیت افراد فشرده شده در تشکیلات مستقر در اتحاد شوروی نیز وجود داشت.
داستان غم انگیزی است! غم انگیز از این رو که کشتاری با این ابعاد و فجایع بعد از آن هم قادر به ایجاد حداقل یک همگرائی موردی بین نیرو های اپوزیسیون نشد. اپوزیسیون گرفتار در خود هنوز سرگرم بحث در مرده ریگ های گذشته ، جایگاه خود در چنین اتحاد عملی بوده وهست.
دیوار برلین فرو ریخت، دروازه های اتحاد شوروی گشوده شد!ا پوزیسیون چپ محصور شده با چنان سرعتی از سرزمین موعود خارج گردید که فرصت پس دادن دفاتر خود را نیز نیافت با چمدانی از باور های ترک خورده خانه برادر بزرگ را ترک و در آغوش غربی که همیشه منتقد آن بود سکنا گرفت. بی آن که کوچک ترین تغیری در شیوه نگاه و بر خورد کلاسیک او چه در رابطه با تشکیلات وچه نحوه تعامل با دیگر جریان های اپوزیسیون اتفاق افتاده باشد.
دامنه مکر خمینی در جدائی انداختن بین گروها نه تنها موثر در سرکوب داخل بود متاسفانه در خارج نیز کار آئی داشته و دارد. با وجود ضربات عمیق از حکومت اسلامی هستند رهبران و کادر هائی که قادر ببریدن بند ناف خود از این جمهوری نبوده واگر به اکراه دست از خط ورشکسته امام بر داشته اند اما هنوز دامن اصلاح طلبان حکومتی رها نگرده و با جزر و مد آن ها بالا وپائین می شوند و دنبال کردن، حمایت کردن از آن را با وجود چهل سال تچربه این حکومت و اصلاح طلبان حکومتی خواهان تغیر در چهار چوب نظام دینی را بر اپوزیسیون خواهان سکولاریسم و انتخابات آزاد ترجیح می دهند!
دم از بر کناری رژیم وبر پائی حکومتی سکولار می زنند،اما دخیل بر امامزاده اصلاح طلبان خواستاراصلاح رفتار ولی فقیه می بندند. نگرشی که هنوز بعد چهل سال نمی تواند توضیح دهد نتیجه عملی این سیاست دنباله روی از اصلاح طلبی و دوری و سنگ اندازی در کار وحدت نیرو ها چه چیز مشخصی بوده و چه دست آورد مشخصی جز دلسردی فعالان سیاسی در خارج و دل سردی و قطع امید کردن مردم در داخل از اپوزیسیونی که حتی قادر به نشستن با هم دور یک میز و گوش دادن به استدلال هم هم ندارند، داشته است؟
حال سال های سال است که تمامی اپوزیسیون در کارافشاگری فساد، سرکوب، کشتار و تحدیدی که حکومت در تمام عرصه های زندگی اجتماعی و خصوصی مردم بوجود آورده هستند! جمهوری اسلامی را باعث این همه نارسائی و سقوط اقتصادی اجتماعی و فرهنگی مردم می دانند. حکومتی مستبد و بی قانون که نظیر آن در طول تاریخ ایران دیده نشده. اکثریت قریب به اتفاق متفق القولند که برای ساختن جامعه نوین ایران هیچ راهی جز سرنگونی این حکومت نیست. امادر عمل مشخص برای پیشبرد چنین سیاستی هیچ سخن تازه و عمل کردی تازه جز تکرار همان گفته ها و متد های قدیمی ندارند!
دریغ از یک نوشته وراهکار برای همگرائی نیروهای اپوزیسیون در مقابل صد ها مقاله که در بررسی تکراری جمهوری اسلامی و ناز و غمزه اصلاح طلبان نوشته می شود. پی بردن به مضمون نامه خاتمی به خامنه ای بعد این همه سال شناخت از او مهم تر از نیم نگاه به تحولات افراد درون خود جدائی ها و نیروها در خارج از کشور است. هنوز قادر نیستیم صمیمانه بپذیریم که امید هیچ تغیر مثبتی در جمهوری اسلامی نیست و دل بستن بر اصلاح این رژیم واصلاح طلبان جز گره زدن بر باد آن هم از نوع ویران گر و مسموم کننده آن نیست .هدر دادن نیروی های سخت فرسوده شده و باقیمانده چون من و زمان اندکی که برای حداقل نسل ما باقی مانده است.
کاری که معنائی جزحمایت از رژیم، زمان خریدن برای او و تداوم بخشیدن به حکومت اسلامی معنی دیگری ندارد.
چرا نمی توانیم در این مقطع حساس که حکومت اسلامی در ضعیف ترین وضعیت خود قرار گرفته، دامنه بریدن وسیع مردم از حکومت و اعتراضات به عملکرد های او شدت یافته بعنوان اپوزسیونی جدی و همسو و هم نوا شده باهم به جمهوری اسلامی نه بگوئیم و از مردم بخواهیم با نه گفتن به جمهوری اسلامی در عمل انتخابات ریاست جمهوری سال هزار و چهار صد را نیز بی اعتبار سازند!
کاری که حداقل باریکه کوچکی از امید رابر قلب این مردم خسته، سرخورده و دلسرد شده از انقلاب وحکومت اسلامی بتابند. نه به جمهوری اسلامی تاباندن نوراست بر دل ها در این سکوت دهشت انگیر حاصل از سرکوب و کشتارحاصل ازاستبداد بی حد ، تحکم، عدم پاسخ گوئی ولی فقیه بمردم برای این همه هزینه لجاجت ، حادثه آفرینی و کشانیدن کشوربه سقوطی بسیار خطرناک و مشقت بار. بارقه امیدی است در این سالهای سخت معیشت ،در این گستردگی دزدی چپاول و فساد، در این سال های اعدام های بی شرمانه، لبریز شدن زندان ها و کوچ ناگزیری اکثریت فرهیختگان، دانشمندان، ورزشکاران و هنرمندان این سرمایه های بی بدلیل از کشور! گفتن نه به جمهوری اسلامی دادن شهامت و امیدواری وهویت به افراد و باز یافتن روح مبارزه برای برکنار نهادن این استبداد قرون وسطائی است. زمینه ساز نزدیکی جریان های مختلف اپوزیسیون هست به یک دیگر.
من که سال هاست بر همکاری و تشکیل جبهه ای از مخالفان رژیم تلاش می نمایم باز براین نیاز جدی، درست و تاثیر گذار همبستگی اپوزیسیون تاکید می کنم و تمامی آرزوهای نیک خود را همراه با هم گامی نیرو های خواهان تشکیل جبهه ای گسترده برای مبارزه با جمهور اسلامی از صمیم قلب فریاد می زنم. طننین هیچ صدای نیک خواهی،آزادی طلبی و صلح جوئی ولو بسیار ضعیف هرگز در فضا، درمزرعه تاریخ گم نمی شود و نهایت به صدای اکثریت بدل میگردد من به این صدای رسا باوردارم!