Sunday, Apr 18, 2021

صفحه نخست » "بیماریِ دکتری" در جامعۀ ایرانی! محمد هادی

dr.jpgنگاهی طنزآلود به تبِ شدید دکتر شدن در جامعه ایرانی!

دقیقا معلوم نیست که از چه زمانی در جامعه ایرانی اشتیاق و اشتهای عجیبی برای دکتر شدن شیوع یافته است. ولی همین قدر میتوان گفت که با بقدرت رسیدن آخوندها و خر تو خر شدن اوضاع، ویروس دکتری در داخل و بیرون نظام، بستر و زمینه مناسبی برای رشد و گسترش و شیوع یافت! چنانکه اینروزها از در و دیوار دکتر میبارد و کلمات دکتر و استاد بخاطر استفاده بیش حد انها، کم و بیش حالت نوعی توهین بخود گرفته و اگر اینروزها کسی را دکتر و یا استاد صدا کنی بخاطر اینکه فکر میکنه که مورد تمسخر واقع شده ممکن است بگوید دکتر و استاد خودتی! ویروس دکتر شدن در زمان شاه نیز کم و بیش وجود داشت بعنوان نمونه ای از دوران شاه گفته اند که رندی طی نامه ای از وزارت علوم سئوالی کلی کرده بود و اسم خود را با عنوان دکتر فلانی امضاء کرده بود و وزارت علوم هم بر حسب معمول و رعایت اصول نامه نگاری به سئوال او با خطاب و عنوان: جناب آقای دکتر فلانی جواب داده بود و او برای اثبات دکتر قلابی بودن خود از آن نامه استفاده میکرد و با نشان دادن آن میگفت: ببینید خود وزارت علوم نیز دکترای مرا تائید کرده است!

تبِ شدید دکتر شدن در دوران آخوندها، با مشکل قدیمی مدرک پرستی و انتخاب رشته های تحصیلی توسط عمو و دایی و خاله و . .-ضمن داشتن نقاط مشترک- تفاوت هایی دارد. نهضت نوظهور دکتر شدن، هم درون و هم برون مرزی بوده و شامل افراد عادی و غیر سیاسی و نیز فعالان سیاسی میباشد.

بیماری دکتری در خارج از کشور:

در اینجا نمایشنامه "منو دکتر صدا کن" بیشتر جنبه کمدی-تراژدی دارد که میتوان آنرا-ضمن تداخل تخیّل و واقعیت و اضافه نمودن مقداری نمک و فلفل و پیاز داغ- چنین خلاصه و نمایش داد:

شخص کاندیدای دکتری-ضمن خبر دار نمودن مستقیم و غیر مستقیمِ همه دوستان و آشنایان-چند وقتی از صحنه میهمانی و گردهمآیی ها، غیب شده و بطرق مختلف بهمه خبر میرساند که بله! فلانی سخت گرفتار کتاب و درس بوده و فنجان قهوه در دست، سخت مشغول نوشتن تز دکتری خود میباشد!

اطرافیان "بزودی دکتر" با تعجب از اینکه چطور فلانی در این سن وسال هوس دکتر شدن کرده، قبل از هر چیز سعی میکنند ابتدا بر احساس حسادت خلق الساعه و درونی خود بنوعی غلبه و یا آنرا کنترل کنند و همچنین از همین حالا خود را برای دکتر صدا کردن دکتر مورد نر عادت داده و آماده کنند !در این میان زنگ های تلفن است که وقت و بیوقت بین دوستان و آشنایان "بزودی دکتر" بصدا در می آید که:

-راستی خبر داری؟ که فلانی داره روی تز دکتراش کار میکنه و طفلکی دائم بین خونه و کتابخانه در رفت و آمد بوده و اصلاً نه شب داره و نه روز؟

-چی؟ چه رشته ای؟ ای بابا چه فرق داره! رشته که مهم نیست، مهم خود دکتر شدن است!

-چی؟ براش چقدر تموم شده؟ و از کدوم دانشگاه؟ واله اینهارو دیگه باید وقتی خودش دیدیم ازش بپرسیم! و . !

دوستان "بزودی دکتر" چندی نمیگذرد که بالاخره شانس آورده و دکتر را در یکی از میهمانی بدام انداخته و دور تازه دکتر حلقه زده و او را برگبار سئوالات و باران گوشه و کنایه و . .می بندند:

-تبریک میگیم دکتر! خوب بیخبر و یواشکی دکتر میشی و ما باید خبرش رو تو رستوران"شمشیری" بشنویم و یا در فیس بوک ببینیم باشه! چیه! می ترسیدی ازت شیرینی بخواهیم و یا بیائیم مطب و مجانی هوار بشیم شیطون بلا!!

-راستی بگو ببینیم تو چطور تونستی با لیسانس 20 سال پیش و بدون فوق لیسانس یهو دکتر بشی؟ خوب با وفا بما هم خبر میدادی و دست ماروهم میگرفتی! ناقلای عالم!

-راستی دست آخر بگو ببینیم چطور شد که تو با لیسانس راه و ساختمان و جاده سازی سر از روانشناسی و روانکاوی در آوردی؟ نکنه کلک تو هم حتماً شنیده ای که میگویند تا سال 2025 هر کسی باید روانکاو خصوصی و تراپیست شخصی خودش داشته باشه و اینطوری که بشر همراه با تخریب طبیعت، استرس و افسردگی و اضطراب تولید میکند، پیش بینی میکنند که بزودی بحران قحطی و کمبود روانشناس پیش بیاید! خوب آینده نگری میکنی زِبل! باشه!

-راستی دست آخر بگو ببینیم تو چطور با اینهمه کار و گرفتاری توانستی این قدر سریع دکتر بشی؟ دکتر شدنت اینقدر غیرمنتظره و با سرعته که بخدا خیلی باید سعی کنیم تا با دکتر شدن ات عادت کرده و بتونیم از این ببعد دکتر صدات کنیم! ترا بخدا اگر یک موقع یادمون رفت و دکتر صدات نکردیم ازمون آتو نگیری و یک موقع اگر گذرمون به آفیس ات افتاد، باهامون دولا پهنا و چند برابر حساب نکنی! (در اینجا سئوال کننده آخری برای نشان دادن شوخی و دوستانه بودن فضای گفتگو، لپ های دکتر را-که از شدت هپی و خوشحال بودن تا بناگوش باز شده بود و هی غش و ریسه میرفت-با وشگونی آرام گرفت و گفت: دکتر! با دوستان قدیمی خود به از این باش که با خلق جهانی! امّا با همه گله و شکایت ها، از ته دل بهت تبریک میگیم و برات آرزوی موفقیت بسیار و فراوانی بیمار داریم! گود لاک عزیز!

دکتر گرفتار در حلقه دوستان و در حالیکه نزدیک است از شدت شنگولی غش کند شروع به صحبت میکند و گاه بیگاه نیز از خود بیخود و دچار حالات خلسه مانند شده و ناخودآگاه برخی از راز و رمز دکتر شدنش را فاش میکند:

-راستش اولاً از اینهمه حمایت و ساپورت خیلی ممنونم بخدا اگر میدانستم که دکتر شدنم شما ها رو اینقدر خوشحال و مفتخر میکنه، شاید خیلی زودتر از اینها دست بکار و دکتر میشدم ولی بهرحال و بقول قدیمی ها ماهی رو هر موقع از آب کاچ کنی و بگیری هنوزم هم تازه است! اما دوستان، از همین حالا بگم که دوستی و آشنایی بجای خود اماّ بیزنس ایز بیزنس! بنابراین از فیری آفیس ویزیت و تراپی و روانکاوی های مجانی خبری نخواهد بود! تازه نمیدونم خبر دارید یا نه که اخیراً طی یک سلسله تحقیقات روانشناسی ثابت شده که مریض های مجانی و یا با تخفیف زیاد-در مقایسه با مراحعین پولی و فول پید-خیلی آهسته و اسلو و بسختی به روانکاوی جواب میدهند! با این وجود ممکن است استثناء قائل شده و بخاطر دوستی و آشنایی براتون مقداری تخفیف در نظر بگیرم! امّا ترا بخدا بیشتر از این توقع نداشته باشید! و اگر بگوش بقیه دکترها و همکاران نرسد، باید یواشکی بهتون بگم که در دنیای چشم هم چشمی و رقابتی ما دکترها، پائین بودن نرخ ویزیت، در اذهان و افکار عمومی به پائین بودن معلومات و کلاس دکتر تعبیر میشود. بهمین دلیل منهم مجبورم برای عقب نماندن از قافلۀ سریع السیر سایر همکاران، قیمت و حق ویزیت ها را همانطور رو ببالا نگهدارم! ایشاءاله روزی خودتون دکتر بشین و ببینید ما ها چه میکشیم! وبقول آمریکایی ها سی وات وی گو تورو!

امّا در رابطه با تغییر رشته از راه و ساختمان به روانشناسی باید دوستانه اعتراف کنم که راستش من از همون زمان دانشجویی در رشته راه و ساختمان، گاه و بیگاه یک صدای درونی بصورت الهام بمن میگفت: که تو آخرش دکتر روانشناس میشی! و از طرف دیگر این اواخر یکمقدار زندگی برام بی معنی و مینینگ لس شده بود! این بود که گفتم هر طور شده باید برای دل خودم یک کاری که دوست دارم انجام بدهم! آخه از شما چه پنهان من اون مدرک راه و ساختمان را بیشتر واسه خاطر مامانم-که از بچگی منو مهندس صدا می کرد-گرفتم و حالا هر موقع بمامانم در ایران زنگ میزنم بشوخی و با آهنگ مهستی براش میخونم: صدایم کن! صدایم کن! مامان! منو دکتر صدا کن!

امّا در رابطه با سرعت دکتر شدنم باید بگویم که من با خدا یک رابطۀ ویژه و اسپشیال دارم و طبق معمول خدا خیلی کمکم کرد و توانستم از یلوپیج و راهنمای مشاغل ایرانی یک دانشگاه پیدا کنم که خیلی آسون و بدون دردسر کلاس رفتن و . . منو پذیرفتند و حتی هزینه ثبت نام را هم با کمک آقای وام و با بهره خیلی پائین قسط بندی و فای نانس کردند و تازه از همه مهمتر مدرک دکترای این دانشگاه رو هم رادیو 670 و هم رادیو همراه دکتر هولاکویی و بسیاری از دیگر رادیو و تلویزیون های، لس آنجلس همه با آغوش باز تائید و قبول دارند!

بیماری دکتری در فعالین سیاسی خارج از کشور!

فعالین سیاسی-بخصوص قدیمی ها-که روز و روزگاری برآن بودند که فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند و خیال داشتند که سقف آسمان ارزشهای بورژوازی و سرمایه داری را تیکه و پاره و زیر و رو کنند، طنز تلخ زمانه و پس گردنی روزگار آنکه-بعد از طولانی شدن مبارزه و پوست کلفتی آخوندها-خسته و ناامید و خجالت زده و بدون زدن چراغ راهنمای خروج برگشتند بهمان ارزشهایی که قبلاً نابخردانه از آنها گریخته بودند! یعنی ارزشهای سرمایه داری و بورژوازی!

برخی از این سیاسیون برای جبران دیر آمدن و رفع انواع و اقسام کمبودهای درونی و بیرونی و بحرانهای میانسالی و میانمایه گی بسرعت دست بکار بدست آوردن عنوان دکتری شدند. گویی خود حضرات نیز رفته رفته به عدم برایی و کارآیی و توخالی بودن القاب و عناوینی از قبیل: فعال سیاسی! پژوهشگر سیاسی! اندیشمند سیاسی! کارشناس ارشد مبارزه و . . . پی بردند! پروسۀ اعلام عمومی دکتر شدن اینها غالباً بدین صورت بود که بعد از چند ماه غیبت و بیخبری، سروکلۀ مقاله، اطلاعیه و یا کتابی با عنوان نویسنده: دکتر فلانی! آفتابی و پیدا میشد که در آنها-جدا از عنوان جدیدی دکتری نویسنده- از هیچ چیز نو و تازه ای خبری نبود! در کنار اینها نیز بودند تعداد اندکی که شوربختانه شغل شرافت فروشی پیشه کرده و یواشکی بزیر عبای آلودۀ آخوندها خزیدند و برای بالا بردن قیمت فروش خود هرطوری بود مدرک دکترایی نیز دست و پا کردند!

دکتر شدن حجت الاسلام و آیت اله ها و اهلی شدن فرماندهان وحشی سپاه و بسیج!

بعد از سرکوب خونین و کشتار نیروهای سیاسی در سال 60 و نیز خاموش شدن شعله های جنگ با عراق و برگشت نیروهای رژیم از مرزها به شهرها، بسیاری از جلادان و فرماندهان نیروهای سرکوبگر رژیم رفته رفته پی بردند که اگر قرار است از این ببعد دشمنان نظام از موضع فرهنگی، رژیم را مورد تهاجم و حمله قرار دهند، پس دیگر کلت و ژ-سه به تنهایی کافی نیست و هر طور که شده باید شش کلاس ببالا حرف زدن و سخنرانی کردن را یاد بگیرند و در صورت امکان از بلبشویی اوضاع استفاده کرده و مدرک دکترایی نیز برای خود جور کنند! و بهمین جهت بود که یهو سر و کلۀ امثال دکتر محسن رضایی فرماندۀ قلدر سابق سپاه و سایر دکتر-پاسدار-فالانژ های نظام پیدا شدند که اینبار با کت و شلوار همچنان به پاسداری از نظام جهل و جنایت مشغول باشند! بهمین دلیل امروز در نظام آخوندها تو سر هر که بزنی یک دکتر بی شاخ و دم بیرون می آید و حسادت و رقابت در غارت و چپاول، به داشتن عنوان دکتری نیز سرایت کرده است! تب دکتری در جمهوری اسلامی حتی عبای آلودۀ آخوندها را هم گرفت! گویی عناوین طول و دراز و نفس بُر اخروی و روحانی امثال حجت السلام و مسلمین و یا آیت اله العظمی و . . برای فخر فروشی و پز دادن کافی نبوده و بسیاری از آخوندهای ریز و درشت یکشبه از دانشگاه های مجازی و مجهول المکان دکتر شدند!

اما جدا از جنبه های کمدی دکتر شدن، تا آنجا که به آبشخور و زمینه های تاریخی- اجتماعی و فرهنگی قضیه برمیگردد، متاسفانه انگار در پس پردۀ نمایشنامه منو دکتر صدا کن! این چهرۀ خود کم بین و تحقیر شدۀ ایرانی در طول تاریخ طولانی و استبدادی است که قابل رویت و تشخیص میباشد! ایرانی توسری خورده ای که مرزهای خالی از گوهر آن هزاران سال مانند توپ پینگ پانگ بین قبایل سرکش و خونریز داخلی دست بدست و در 150 سال اخیر نیز-پنهان و آشکار- میدان تاخت و تاز قدرتهای خارجی بوده است! و سرانجام و غم انگیزتر آنکه درست در آستانۀ انقلاب اطلاعات و عصر ماهواره و اینترنت و . . قاق و هاج و واج مانده، شاهد بلای ضدتاریخی آخوندها و سنگسار و قطع دست و چشم در آوردن و . . شد! که خود قصه ای است پر غصه و بی نیاز از تکرار!

واقعیت تلخ و ناخوش آیند این است که بدلایل مختلف تاریخی ما ایرانیان مغرور، از یک عقدۀ حقارت بدخیم و خود کم بینی ریشه دار و عمیق-و غالباً ناخودآگاه-رنج میبریم که حضور و نمود معکوس خود را-گاهاً حتی ناخودآگاه تر-در خود بزرگ بینی ها و خودنمایی های افراطی و توذوق زننده و . . .نشان میدهد!

کرنش و تعظیم و تکریم و سازگاری و دست بوسی تاریخی ایرانیان در مقابل قدرتهای مهاجم و پیروز و اینکه اگر دستی زورگویی را نمیتوانی پس بزنی و یا گاز بگیری برای حفظ بقاء ببوس! باعث بروز و دوام خصیصۀ عدم اعتماد بخود و اعتیاد بقدرتهای مسلط و تکیه و آویزان شدن به آتوریته و . . شده است و امروز متاسفانه سلاح بُرندۀ دکتری در فرهنگ و روابط اجتماعی ما، قبل از آنکه تحسین ارزش و مقام علم و دانش باشد-بیشتر ریشه در آتوریته و قدرتی است که با عنوان و مدرک دکتری همراه است ! و بهمین دلیل است که برای ما حرفهای غیر تخصصی و عادی دکترها-در هر رشته ای-حکم آیات آسمانی داشته و هرگز نمیتوانیم قبول کنیم که دکترها در غیر رشته هایی که در آنها دکتر هستند ممکن است-زبانمان لال و هر دو گوش شیطان کر-ناوارد و نادکتر باشند! برای جامعه تشنه قدرت ایرانی، آتوریته و شهرت و عناوین و پرستیژ اجتماعی است که حرف آخر را میزند نه خود حرف! و همین اوضاع شیر تو شیر سبب شده تا هر دکتری بصرف دکتر بودن در یک رشته، بدون تخصص و بدون دعوت و سرزده به حریم دیگر تخصصها و رشته ها، وارد و تاخت و تاز کند و کسی جرئت نکند به آنها بگوید ببخشید جناب دکتر! بالای چشمتان دوتا ابروی همیشه طلبکار وجود دارد!

در رابطه با بُرندگی و تیزی هر چه بیشتر عنوان دکتری، همین بس که گویی برای اولین بار جامعه ایرانی در غربت کشف کرد که: بله! وکلای رشته حقوق نیز دکتر بوده و حیف است که عنوان دوقلوی قدرتمند دکتر و وکیل، جدا از هم و به تنهایی قدرت نمایی کنند! تازه بگذریم از دوبله دکترهایی در امور تصادفات که در آمریکا هم پزشگ هستند و هم وکیل! و بعید نیست که دفاتر آنها-بلحاظ ملاحضات بیزنسی و تکمیل کادر امور تصادفات- با اضافه نمودن واحد صافکاری و رنگ اتوموبیل بتوانند معجون جدیدی خلق و آگهی کنند که: هموطنان عزیز! با پشتیبانی مطب و دفتر وکالت و صافکاری فلانی، از این ببعد با خیال راحت و آسوده تصادف کنید!

در خاتمه خدا میداند اگر تز بسیاری از دلدادگان دکترا، بررسی انگیزه و علل و چرایی دکتر شدن آنها بود شاید یا از خیر دکتری میگذشتند و یا حداقل در آخر کار، دکتری کاردان و متواضع از کار در می آمدند! شاید!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy