عملکرد رژیم ایران، وحدت ملی فلسطین در سرزمینهای فلسطینی را تضعیف، و زمینه را برای گسترش حاکمیت اسرائیل فراهم کرد
بدیع یونس - ایندیپندنت فارسی
در مقاله قبلی در مورد شباهت میان اشغال فلسطین از سوی اسرائیل و اشغال چهار پایتخت عربی به دست رژیم ایران با استفاده از سیاستهای مهاجرت اجباری، تغییر جمعیتی و تطبیق برنامههای راهبردی با زور اسلحه، صحبت کردیم. اکنون باید این پرسش را مطرح کنیم که در عمل، ایران چه کمکی به فلسطینیها ارائه کرده است؟
تهران در طول چند دهه گذشته پیوسته وانمود میکرد که در کنار فلسطینیها در برابر اشغال اسرائیل ایستاده است و با سر دادن شعارهای نمایشی، وعده میداد که به سوی قدس حرکت میکند. رژیم ایران با به راه انداختن راهپیماییهای باشکوه و بلند کردن پرچمها و بنرهای تبلیغاتی، آمادگی خود را برای حمایت و دفاع از حقوق ملت فلسطین اعلام میکرد؛ در حالی که این هیاهو هرگز از حد شعار فراتر نرفت و در عمل هیچ گامی برای تحقق آرمان فلسطینیها برداشته نشد. تنها سودی که فلسطینیان از این شعارها بردند، افزایش وحشیگری و گسترش حاکمیت اسرائیل به بهانه مقابله با تهدیدهای نظامی ایران و شبهنظامیان وابسته به آن بود.
بر اساس آمار پنج سال گذشته، نیمی از جمعیت فلسطین که حدود شش میلیون نفر میشود، در کشورهای مختلف جهان زندگی میکنند؛ از جمله حدود سه میلیون در اردن و حداقل نیم میلیون فلسطینی دیگر در کشورهای عربی حوزه خلیجفارس. تمام فلسطینیهایی که خارج از سرزمین فلسطین زندگی میکنند، از حقوق مدنی و اجتماعی که قانون بینالمللی آنها را تضمین میکند، مانند حق کار، حق تحصیل، حق درمان، حقوق مربوط به داراییهای شخصی و غیره برخوردارند و مانند سایر مهاجران در امنیت و آرامش به سر میبرند و در محیطی زندگی میکنند که نه تنها وضعیت موجود، بلکه آینده آنان را نیز تضمین میکند. در مقابل، شمار شهروندان عرب از کشورهای فلسطین، لبنان، عراق، یمن و سوریه که در ایران زندگی میکنند، کمتر از آن است که بتوان از آنها نام برد.
در واقع، رژیم ایران برای این ملتها جز «همبستگی» در شعار و گلوله و موشک در عمل، خدمت و همکاری دیگری انجام نداده است. مردم این کشورها بیشتر از این که از دشمن موهوم ایران (اسرائيل)، خسارتهایی متحمل شوند، در نتیجه سلاحهایی که ایران به آن کشورها صادر کرده است، کشته میشوند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
رژیم ایران از هنگام تاسیس نظام جمهوری اسلامی پس از انقلاب ۱۹۷۹ و پیامدهای آن، درصدد بهرهبرداری از مسئله فلسطین برآمد و از این موضوع به عنوان «سوخت» آتش تداوممحور «مقاومت» خود استفاده کرد و با تکرار شعارهای نمایشی و بیانیههای پرشور، از ابعاد عاطفی و بشردوستانه مسئله فلسطین، منافع بسیار کسب کرد.
عملکرد رژیم ایران، وحدت ملی فلسطین در سرزمینهای فلسطینی را تضعیف، و زمینه را برای گسترش حاکمیت اسرائیل فراهم کرد. تهران سازمان «جهاد اسلامی» را علیه جنبش حماس در نوار غزه حمایت و تقویت کرد، سپس هر دو جناح را به ناسازگاری و مخالفت علیه تشکیلات خودگردان فلسطین و سایر جریانهای سیاسی فلسطین واداشت و با دامن زدن به اختلافات میان نوار غزه و کرانه باختری، تشدید مخالفت و تنش میان جناحهای فلسطینی را باعث شد.
فلسطینیها هرگز فراموش نمیکنند که در سال ۱۹۸۲، پیش از آن که رژیم سوریه به ایجاد شکاف در جنبش فتح به رهبری ابوموسی که از جنبش جدا شد، کمک کند، هنگامی که یاسر عرفات در بیروت در محاصره قرار گرفت، تهران حاضر نشد هیچ تصمیمی اتخاذ کند و در عوض، شبهنظامیان شیعه وابسته به جنبش «امل» با خمینی بیعت کردند تا فلسطینیان را در اردوگاههای آنها به قتل برسانند. ابوموسی پس از انشعاب از جنبش فتح، آنچه به عنوان «فتح انتفاضه» یاد میشد را در سوریه تاسیس کرد و بروز انشعابهای دیگری را در جناحهای وابسته به «سازمان آزادیبخش فلسطین» سبب شد.
نقش رژیم ایران در ضربه زدن به نتایج توافقنامههای «اسلو»، «وای ریور» و «وای پلانتیشن» با تشویق گفتمان نظری غیرواقعی، بر کسی پوشیده نیست. علاوه بر آن، رژیم ایران در سال ۲۰۰۲ با ارسال کشتی پر از سلاح به سمت فلسطین و افشای این موضوع پیش از رسیدن کشتی به مقصد، به فلسطینیها ضربه دیگری زد؛ طوری که اسرائیل کشتی یادشده را در دریای سرخ به عنوان بخشی از آنچه «عملیات کشتی نوح» نامیده شد، توقیف و محمولههای اسلحه را در بندر اشدود تخلیه کرد.
اسرائیل سپس ویدیوهایی از سلاحهای توقیف شده در تلویزیونهای آمریکا منتشر کرد و با استفاده از این تبلیغات سازماندهی شده، «یاسر عرفات را به تروریسم متهم کرد»؛ هرچند یاسر عرفات هرگونه دخالت در این موضوع را رد کرد. در نتیجه، آمریکاییها یاسر عرفات را تحریم و محاصره کردند و تهران با این اقدام، برای اسرائیل فرصت و استدلالی قوی فراهم کرد تا سرانجام رهبر فلسطین را ترور کند.
در واقع، پیامدهای منفی موضعگیریهای مبتنی بر جزماندیشی رژیم ایران و تلاش آن برای استفاده ابزاری از «وعده الهی» برای آزادسازی قدس و انداختن اسرائیل به دریا، باعث شد اسرائيل سیاست توسعهطلبانه خود را آشکارا اعلام کند و با الحاق بلندیهای جولان به قلمرو خود، شهرکسازی در بلندیهای جولان را آغاز کند. به عبارت دیگر، هر قدر جنگ لفظی تهران با تلآویو شدت میگیرد، اسرائیل دامنه اشغال سرزمینهای فلسطینی را گسترش میدهد و در نتیجه، فلسطینیها ناگزیر میشوند هزینه جنگ لفظی تهران را که هرگز به آستانه عمل نمیرسد، بپردازند.
تردیدی نیست که «راه قدس» در هزاره سوم، «راه رم» در آغاز هزاره اول نیست؛ بنابراین «همه راهها» (غیر از راه رم) به قدس میرسد که به عنوان اولین قبله مسلمانان و سومین حرم مطهر اسلام شناخته میشود. با این حال، به نظر میرسد که رژیم تهران ترجیح میدهد سراسر جهان را بگردد، اما به قدس نزدیک نشود؛ جز آن که همه ساله یک روز را برای ایجاد هیاهو و راهپیماییهای نمایشی به قدس اختصاص دهد.
البته رژیم ایران، حزبالله لبنان، و سایر گروههای افراطی همچون القاعده و داعش، و پیش از آنها اخوانالمسملین، در راهاندازی تبلیغات و استفاده ابزاری از «آزادسازی قدس»، همسویی دارند. آنها گاهی از افغانستان و پاکستان در چارچوب القاعده، گاهی از عراق و سوریه با نام داعش، گاهی از سینای مصر از طریق گروههای تکفیری و اخوانالمسلمین، و نیز حوثیها از صنعا، پرچم آزادسازی قدس را بلند میکنند. اما حزبالله، با وجود موقعیت مناسب در جنوب لبنان در نزدیکترین منطقه به قدس، به طرف سوریه، عراق و یمن حرکت کرده و حتی به اروپا، آمریکای لاتین و آفریقا رسیده است، اما هرگز تصمیم ندارد به قصد سمت آزادسازی قدس حرکت کند.
رژیم ایران به جای گام برداشتن برای آزادسازی قدس، تندیس چوبین قاسم سلیمانی را در مرز لبنان و اسرائیل نصب کرده که انگشت آن به سمت اسرائيل دراز است، در حالی که حزبالله هیچ گلولهای به سمت اسرائیل پرتاب نمیکند. در نتیجه، میتوان گفت که رژیم ایران و شبهنظامیان حزبالله هیچ تصمیمی برای حرکت به سمت اسرائيل و آزادسازی قدس ندارند و تنها هدفی که در این میان دنبال میکنند، استفاده ابزاری از قدس برای تحقق اهداف استراتژیک ایران و گسترش نفوذ آن در منطقه است.