۱- قشر حاکم هر روز بستهتر و بستهتر میشود و ریزش در آن ادامه دارد (این بار اصلاحطلبان وفادار به ولایت خامنهای).
۲- حکومت در هر دوره به مراحل و روشهای تازهای از رقمسازی و مهندسی انتخابات دست مییازد.
۳- تشکیلات مخوف امنیتی و نظامی رژیم دستش را به سیاست و اقتصاد و فرهنگ درازتر میکند و این مافیا در هر دوره ظهور بیشتری پیدا میکند.
۴- شکاف میان دولت و ملت هر روز عمیقتر میشود و این را در بیعتهای متوالی میتوان دید.
اما بیعتها نکاتی را نیز در مورد جامعه ایران به ما میگویند. در این نوشته به پنج نکته اشاره میکنم.
سقوط اخلاقی
فرض کنیم که حکومت در مورد ۱۸ میلیون رای رئیسی، حقیقت را بگوید. این امر نه پیروزی و مایه افتخار، بلکه شکست و مایه ننگ یک ساختار سیاسی-اجتماعی است که چنین بروندادی دارد. ۱۸ میلیون رای به کسی که به عنوان عضوی از هیئت مرگ، حکم مرگ سه تا پنج هزار نفر را در تابستان ۶۷ صادر کرده است، نشانه سقوط اخلاقی حکومت و جامعه، هر دو است. اما آنچه رای به رئیسی را (از میزانش فقط مقامات اطلاع دارند، چون ناظر مستقلی بر بیعتها در ایران نیست و به حکومت نیز نمیتوان اعتماد کرد) به پدیده اجتماعی تبدیل میکند، هضم تدریجی این سقوط اخلاقی با توجیهات گوناگون در بخش قابل توجهی از جامعه است. در این سقوط اخلاقی نه تنها روحانیون شیعه و نظامیان و ریزهخواران آنها، بلکه روحانی اهل سنت، سینماگر و روزنامهنگار هم نقش دارند و نمیتوان آن را به یک گروه خاص محدود کرد.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
مرز ناروشن میان واقعیت و نظر
در جوامعی که آموزش هنوز به جانب فعالیتگرایی (مبتنی بر نظریه قدرتگرای نژادی انتقادی) نگراییده است، به کودکان دبستانی یاد میدهند که مرزی میان واقعیت و رای و نظر وجود دارد. جامعه ایران متاسفانه هنوز این مرز را درک و هضم نکرده است. بدون این درک، حکومت و بخشی از مخالفان تا سالهای متمادی دیگر تحت سیطره نظریه توطئه و مغالطات سیاسی مثل گمانهزنی، ذهنخوانی، و رفتار گزینشی با واقعیات خواهند بود. با همین درک از تداخل رای و واقعیت است که برخی رسانههای فارسی زبان خارج کشور، پس از اعلام پیروزی ابراهیم رئیسی از او تحت عنوان «متهم اعدامهای تابستان ۶۷» یاد کردند، گویی او متهم است که در کوچه و خیابان گروهی را سر خود اعدام کرده است و روالهایی حکومتی در این حوزه وجود نداشته و خمینی حکمی در این مورد صادر نکرده و گروهی را برای انجام اعدامها تعیین نکرده بوده است، وتا پیش از اثبات اتهام، او بیگناه است. گروهی از رایدهندگان احتمالا به دلیل نشانده شدن رئیسی در جایگاه متهم، به وی رای دادهاند و متوجه نشدهاند که عضویت او در هیئت مرگ، یک واقعیت است و نه یک اتهام.
این سطح از بیاطلاعی از حقوق، شگفتانگیز است. ابراهیم رئیسی بر اساس شواهد انکارناپذیر، عضو هیئت مرگ بوده و احکام مرگ را صادر میکرده است و این یک اتهام یا نظر بخشی از مردم نیست، بلکه واقعیت است. هیچ دادگاهی نمیتواند در مورد عضویت او در هیئت مرگ حکم صادر کند، چون هیچ دادگاهی «در مورد واقعیات» حکم صادر نمیکند، بلکه «بر اساس واقعیات» حکم صادر میکند. در ضمن رسانهها نقش دادگاه ندارند که برای افراد حکم صادر کنند (چه بیگناه، چه گناهکار و چه متهم) تا قبل از تشکیل دادگاه به افراد عنوان اتهامی بدهند. نقش رسانه، گزارش واقعیات است.
تفرق و پراکندگی ملی
بمبی که اسلامگرایان و کمونیستها در سال ۵۷ در ایران منفجر کردند و همه نهادهای اجتماعی از جمله خانوادهها را شقه شقه کرد، همچنان دارد قربانی میگیرد. در ایران تحت حکومت ارعاب و ترور، شکافهای اجتماعی خود را نشان نمیدهند، اما در خارج از کشور به دلیل آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان، عمق این شکافها آشکارتر است.
در روز بیعت شاهد دهها درگیری در حوزههای رایگیری جمهوری اسلامی ایران در سراسر دنیا بودیم. دو طرف درگیری نیز ایرانیانی بودند که به هر دلیل نمیخواسته یا نمیتوانستهاند در ایران بمانند. حتی آنانی که زادگاهشان را ترک کردهاند، نمیتوانند در صلح در کنار هم زندگی کنند، چون کولهپشتیهای آنها پر است از نخالهها و ترکش خمپارههای سرکوب و فساد که در ایران دریافت کردهاند، یا موقعیتهای دشواری که با آنها دست به گریباناند. در این شرایط، سخن گفتن از آشتی ملی یا وحدت ملی در سخنان و اطلاعیههای مقامها بیشتر به لطیفه میماند تا آرزو و امید. علی خامنهای و ابراهیم رئیسی که به خوبی از این تفرق ناشی از اقدامات اسلامگرایان آگاهاند، حتی در پیامهای انتخاباتی بعد از پایان رایگیری و اعلام نتایج، به آشتی و وحدت ملی اشارهای نکردند.
کسی که در خارج کشور به ابراهیم رئیسی یا محسن رضایی رای میدهد، فقط دغدغه سیاستها و برنامههای رژیم و نقش آنها در زندگی و معیشت او را به سر صندوق نیاورده است، بلکه داشتن سهم در کسبوکاری در داخل کشور، میل به رفتوآمد بدون دردسر، یا بهرهگیری از معاملات خارجی جمهوری اسلامی ایران این فرد را به سر صندوق آورده است. در سوی دیگر، کسانی هستند که از ترس اعدام یا زندانی شدن یا اعدام اعضای خانواده مهاجرت کردهاند. این دو گروه را دشوار میتوان بر اساس میراث و سنتهای ملی، در کنار هم قرار داد. هر روز که از عمر رژیم بگذرد، شکاف میان اقشار برخوردار و اقشار تحت ترور و ارعاب در جمهوری اسلامی ایران و خارج از مرزهای آن، بیشتر میشود.
جنبش تحریم
تحریم بیعت ۱۴۰۰ حتی با ارقام رسمی موفق بوده است. بر اساس آمارهای رسمی، در بیعتهای ۹۲ و ۹۶، به ترتیب ۷۲ درصد و ۷۳ درصد مشارکت داشتند. مشارکت ۴۸.۸ درصدی، یعنی ۲۴ درصد کاهش مشارکت نسبت به دو دوره قبل. تعداد مشارکتکنندگان در بیعتهای ۹۲ و ۹۶ به ترتیب حدود ۳۷ و ۴۱ میلیون نفر بوده است که با مقایسه با ۲۹ میلیون نفر ۱۴۰۰، حکایت از ریزش ۸ تا ۱۲ میلیون نفری (بدون توجه به افزایش جمعیت) رایدهندگان دارد. اگر مقامها به آمارهای خودشان نگاه کنند، خواهند دید که از یک جنبش بدون امکانات که از خانوادههای کشته شدگان و برخی زندانیان سیاسی تشکیل شده بود، شکست خوردهاند. همین جنبش تحریمی است که نشان میدهد در ایران هنوز نیروهایی با حداقل اصول و هنجارهای انسانی وجود دارند که میتوانند سنگ بنای ایرانی آزاد و آباد باشند.
تاثیر مهر داخل شناسنامه بر زندگی و معیشت
آرای باطله همیشه بخشی از داستان بیعت در جمهوری اسلامی ایران بوده است، چون حکومت بخشی از مردم را با هویج مشاغل و امتیازات دولتی مینوازد، و بخشی دیگر را با محرومیتها و سرکوبها تحت ارعاب قرار میدهد. اما در بیعت ۱۴۰۰ این آرا به رقم ۱۴.۳ درصدی صعود کرده است. نکته بسیار جالب در این دوره این است که حدود ۵۰۰ هزار نفر برگه رای خود را دریافت کردهاند، اما به صندوق نینداختهاند و همین امر موجب اعلام دو رقم متفاوت در مورد آرای سفید/باطله (۴.۲ میلیون و ۳.۷ میلیون) و کل آرا شد.
در بیعت سال ۹۶، آرای سفید/باطله حدود ۱.۲ میلیون و معادل ۲.۹ درصد آرای رسمی اعلام شده بود. در بیعت ۹۲نیز آرای سفید/باطله حدود ۱.۲ میلیون و معادل ۳.۴ درصد آرای اعلام شده بود. مقایسه این ارقام نشان میدهد که بر اساس ارقام رسمی، سهم آرای باطله در ۱۴۰۰ حدود پنج برابر شده است. دو نتیجهگیری تحلیلی از رقم سال ۱۴۰۰ میتوان به دست آورد. اول آنکه جریان تحریمی موفق شده است رایدهندگانی را که میخواهند به پای صندوق رای بروند، به رای سفید یا نینداختن رای به صندوق قانع سازد که حدود ۳ میلیون نفر افزایش داشتهاند. و دوم آن که هنوز میلیونها نفر در جمهوری اسلامی ایران تصور میکنند مهر داخل شناسنامهشان در سرنوشت شغلی و زندگی آنان تاثیر دارد، و البته حداقل برای برخی چنین است. حکومت به کسانی که در بیعتهای آن شرکت نکنند، روی خوش نشان نمیدهد و آنها را از گرفتن شغل دولتی یا برخی امتیازات و رانتها محروم میکند.
عکس گرفتن با شناسنامه مهرخورده، یکی از اجزای این نمایش دو سویه وفاداری-غیر وفاداری، و امتیاز- محرومیت است که حداقل در برخی اقشار، درونی شده است.