برخلاف بسیاری که دائما صحبت از حکومت آخوندهای احمق در ایران میکنند من عمیقأ معتقدم که حکومت ایران نه آخوندی است و نه آخوندهای حاکم بر ایران احمقند، آنان نه مذهبی هستند آنگونه که خود مذهب را تعریف میکنند و نه پوپولیست که پوپول ( مردم ) به دنبال داشته باشند. آنها فقط متظاهرند به آنچه که در واقع نیستند و و فاعلند به آنچه که آنرا قبح مینامند و پنهان میکنند. قصدشان از این همه تظاهر از یکسو همنمایی با عقبمانده ترین اقشار فرهنگی است که به علل گوناگون وسیعترین لایههای اجتماعی موجود در ایران را تشکیل میدهند - که این لایه هم چون مطالبات عینی خود را در نزد این حکومت بی پاسخ یافته دیگر تظاهرش را هم نمیپذیرد - و از سوی دیگر جذب عقبماندهترین لایههای مسلمانان در سرزمینهای اسلامی برای سازماندهی آنان برای گوشت دم توپ ساختن از آنها در جنگهای بینالمافیایی در تبهکاریهای بینالمللی. لذا برخلاف اصطلاحات عامیانه، معتقدم که ما در ایران با یک حکومت مافیای بسیار قدرتمند و به بیان دیگر قدرتمندترین مافیای بینالمللی در حاکمیت ایران مواجهیم که از پیچیدهترین روشها نه تنها برای حکمرانی در داخل کشور بلکه برای توسعه در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای مرکزی برنامههای وسیعی را در حال تدارک و بعضاً در دست اجرا دارد. دوستانِ این حکومت در همه جای جهان غالبا بخشی از گروههای مافیای تبهکار هستند که از تولید، ترانزیت و فروش مواد مخدر و کارگران سکس گرفته تا قاچاق کالاهای مصرفی مردم و کالاهای صنعتی و اسلحه را در بازار سیاه هدایت میکنند بازار فروش داخلی کشورهایشان برای آنها فقط بخش کوچکی از بازار بینالمللی تبهکاری زیر پوشش گروههای آزادیبخش اسلامی است.
بنا به اعتراف یکی از مسئولان خود رژیم در گفتگو با خبرگزاری آناتولی ترکیه بین چهل تا چهل و پنج درصد مواد مخدر مصرفی جهان از طریق ایران به اقصا نقاط دنیا ترانزیت میشود، و طبیعی است که این ترانزیت توسط سپاه پاسداران و از زیر عبای سید علی خامنهای میگذرد. این مافیا با نیروهای مسلح قدرتمند خود و دستگاه عریض و طویل فرمانروائیش در ایران و منطقه برای پیشبرد اهداف خود از هیچ اقدام جنایتکارانهای که بخواهد قدرت وی را تهدید کند رویگردان نیست و نخواهد بود .
شافعی رئیس اتاقبازرگانی صنایع، معادن و کشاورزی ایران میگوید با وجود همه ادعاها، سهم اقتصاد کشور از اقتصاد جهانی در چهار دهه گذشته نصف شده و به تعبیری باید گفت که رشد اقتصادی ما در چهل سال گذشته تقریبا صفر بوده است. معنی این حرف این است که وقتی دیگران توسعه اقتصادی خود را دوبرابر کردند ما همچنان به آنچه که از دوران پهلوی مانده بود قناعت کردیم و محصول آن نزدیک به دو و نیم برابر شدن جمعیت و در نتیجه دو و نیم برابر شدن میزان بیکاری و فشار آن بر گرده خانوادهها و لذا کوچکتر و کوچکتر شدن سفره خانوادههای خارج از دایره محدود رانت بوده است. سوال اینجاست که چرا این توسعه با وجود درآمد سرشار دولت از محل فروش منابع طبیعی انجام نیافته است؟ آیا این دولتها در ایران از ۵۷ تا کنون نیازمند درآمد حاصل از توسعه اقتصادی نبودهاند؟ و پاسخ این است که خیر نبودهاند. آنها به کار سازماندهی کسب پول سیاه از محل فعالیتهای تبهکارانه اشتغال داشتهاند و این امر کماکان ادامه دارد و تا زمانیکه این حکومت در ایران پابرجاست همچنان ادامه خواهد یافت.
ما در ایران با یک حکومت حقوقی- قانونی بر اساس معیارهای شناخته شده بین المللی مواجه نیستیم، مجددا تکرار میکنم که ما با باندهای مافیایی مواجه هستیم که متمرکز شده و در ایران به قدرت رسیدهاند و تمام امکانات یک کشور را برای اقدامات تبهکارانه خود به خدمت گرفتهاند. خلع ید از این حکومت به هیچ وجه آسان نیست و من سعی خواهم کرد در دنباله این مطلب با اشاره به همه راههای شناخته شده برای تغییر حاکمیت نشان بدهم که هیچیک از این راههای شناخته شده برای ساقط کردن این حکومت از کارایی لازم برخوردار نیستند و به همین دلیل است که اپوزیسیون این حکومت در مدت این چهل و دو سال گذشته ناکام مانده است.
الف: راه اصلاح حاکمیت: ناگفته پیداست و نهایتا هم هرچند خیلی دیر ولی بالاخره معلوم شد که این حکومت اصلاح پذیر نیست و اصلاح طلبان از هر طیف آن نهایتا در درون قدرت مافیا تحلیل رفته و به خدمت وی در میآیند و یا نهایتا به بیرون از آن پرتاب مبشوند. چرا که یک جریان مافیایی که به قدرت و ثروت سرشار رسیده باشد هیچ دلیل منطقی نمیبیند که بخواهد از منابع ثروت و قدرت دست بکشد و اختیارات خود را در اختیار ملت و انتخاب آنها بگذارد. اگر چنین چیزی روزگاری روی بنماید آنگاه باید در عقلانیت تبهکارانه مافیا که پیچیدهترین سازمانیافتگیهای بین المللی را با هوشمندی و درایت تمام هدایت میکند تردید نمود.
ب: راه براندازی: این راه دارای پنج طریق مشخص از این قرار است.
انقلاب مردمی، کودتای نظامی، جنگ داخلی و دخالت نظامی خارجی و کودتای مردمی.
کودتای نظامی در ایران نه امکانپذیر است و نه با صرفه. چرا که اولا در ایران سپاهیان خود برسر قدرتند و نیازی به کسب قدرت از طریق کودتا ندارند و ثانیا بخش ارتشی نظامیان در واقع سپاهیانی هستند که شرح وظایف آنها با سپاه متفاوت است و اینان بشدت تحت کنترل هستند و کلیه کادرهای آنان کاملا برگزیده. این به معنای این است که آنان هرگز دست به کودتا نمیزنند مگر در شرایط خاصی که در آن حاکمیت و سپاه در خطر فروپاشی کامل قرار گرفته باشند که در این صورت هم انجام کودتا ذاتا عملی بازدارنده در برابر مردم تلقی میشود.
البته این به معنای این نیست که اپوزیسیون نتواند ارتش را به همکاری با خود ترغیب کند، اما کودتا کاملا بعید است. حتی در انقلاب معکوس ۵۷ هم کسی مثل سرلشگر قره باغی با سپهبد حسین فردوست تنها ارتش را تسلیم انقلابیون مرتجع کردند و تلاشی برای کودتا هرگز صورت نگرفت و کودتای نوژه تنها برای پاکسازی نیروی هوایی از کودتاگران احتمالی و توسط خود رژیم جدید سازماندهی شد. درست شبیه آنچه که مدتی پیش در ترکیه اردوغان چنین کودتای ساختگی را برای پاکسازی عمیقتر ارتش براه انداخت و به این پاکسازی موفق شد.
جنگ داخلی به این معنا که براندازان بخشی از کشور را با توسل به قدرت نظامی در اختیار بگیرند و با توجه به حمایت مردمی وارد جنگ با حکومت بشوند و این کار را تا آنجا ادامه بدهند که حکومت شکست بخورد و بر بیفتد. نمونهاش مثال طالبان در افغانستان است. اما چنین چیزی علیرغم تلاش برخی جریانات منطقهای که از اوایل انقلاب معکوس ۵۷ تا کنون صورت گرفته، هرگز موفق نبوده و فعالیت این گروهها نهایتا به فعالیتهای ایذایی کوچک و ناکارامد تقلیل یافته است.
دخالت نظامی خارجی یکی از بدترین انواع براندازی است که علاوه بر اینکه خسران های انسانی و اقتصادی عظیمی به بار میآورد و ممکن است سالها کشور را در شرایط ناامنی و جنگ فرو ببرد، اصولاً در برنامه کاری هیچیک از دولتهای جامعه جهانی قرار ندارد و اینگونه براندازی اگرهم صورت بگیرد تنها ویرانهای از کشور بر روی دست صاحبان آن یعنی ملت، باقی میگذارد که در شرایط جهان سوم به عقبماندگی دائمی کشور خواهد انجامید. کسانیکه آلمان بعد از جنگ جهانی دوم را در رد این مدعا پیش میکشند یادشان می رود که ایران در قاره اروپا واقع نشده است و از امکانات آلمان برای برپاخاستن مجدد به هیچ عنوان برخوردار نیست.
انقلاب مردمی را عامدانه در پایان این چهار فاکتور قرار دادم که ابتدا ناکارایی سه فاکتور دیگر را نشان داده باشم. انقلاب سازمان یافته مردمی با اتکا به یک آلترناتیو سیاسی فراگیر به شرط پشتوانه یک حزب یا یک جبهه فراگیر ملی و قدرتمند طبعا بهترین حالت برای براندازی است. اما تهیه لوازم آن یعنی تشکیل یک آلترناتیو فراگیر که بتواند نارضایتی مردم را به صورت حرکت هدفمند براندازی برای به قدرت رساندن آن آلترناتیو سازماندهی بکند به هیچ وجه امری ساده نیست. چرا که اولا آگاهی و کفایت و کیاست سیاسی رهبران سیاسی را برای تشکیل چنین آلترناتیوی میطلبد که چنین خصایصی در کلیت خود در اپوزیسیون مافیای حاکم موجود نیست و ثانیا همان فاکتورها را برای ایجاد روابط با قوام با مردمی که خواهان براندازی هستند از سوی دیگر مطالبه مینماید که اساسا بواسطه بی اعتمادی مردم به اپوزیسیون سیاسی به دلیل فقدان همان فاکتورها در محاق تعطیل افتاده است. طبیعی است که خواستن توانستن نیست. توانستن به عوامل گوناگون موثر بر روند دستیابی از جمله چهار فاکتور پول، نقشه راه، ارتباط قوی و گسترده و نهایتا زمان مناسب نیاز دارد. تهیه هرکدام از این عوامل به نوبه خود نیازمند فاکتورهای مقدماتی دیگریست که موضوع این مطلب نیستند. اگر همه این عوامل جمع بشوند امکان براندازی رژیم در ایران طبعا فراهم میشود و به نتایج مطلوبی منتهی میشود. اما در شرایط امروز ایران اصلا نشانهای و کورسویی هم از چنین آلترناتیوی در چشمانداز پیدا نیست هرچند رژیم در ضعیف ترین شرایط سیاسی خود قرار دارد. تاکید میکنم که اپوزیسیون حکومت مافیا به هیچ وجه دارای آن کفایت و کیاست لازم برای تشکیل آلترناتیو و سازماندهی مردم نیست. بدون این سازماندهی همانطور که قبلاً هم بارها تاکید کردهام حتی درصورت انفجار ناگهانی اجتماعی و حتی در صورت موفقیت این انفجار دستاورد آن جز هرج و مرج و سوار شدن فرصت طلبان دیگری از همین نوع حاکم در لباس دیگر بر دریای حرکت مردم نیست. نمونهاش انقلاب معکوس ۵۷ است که در آن فرصت طلبانی به مراتب بدتر از آنچه که برافتاد بر حاصل انقلاب مردم در طول آن سوار شدند و آنرا در جهت معکوس مطالباتش هدایت کردند. بدون پشتوانهای از یک جبهه فراگیر ملی از احزاب و سازمانهای عمده سیاسی در سرتاسر کشور که دولت موقت آینده از میان آنان تشکیل شود، و نهایتا قدرت را میان همان طبقه سیاسی در سراسر کشور از طریق فرم مناسبی از فدرالیسم تقسیم نماید، به هیچ سرنوشت بالندهای راه نخواهد برد.
نه گفتن به فدرالیسم و گذاشتن همه تخم مرغها در سبد آیندهای نامعلوم و توسل به اینکه اول براندازی و بعد تعیین نحوه حکومت، دقیقا یعنی باز گذاشتن درب انقلاب بر روی هر کس و یا گروهی که قدرت قهریه بیشتری داشته باشد و بتواند بر موج انقلاب قهرآمیز به شیوه قهرآمیز سوار شده و قدرت را قبضه نماید.
آیا این نوع از براندازی بدتر از وضعیت موجود نخواهد بود؟ اگر وضعیت امروز نزدیک شدن هر روزه به لبه پرتگاه تلقی شود در وضعیت یاد شده مانند پریدن از لبه پرتگاه در یک خودکشی همگانی سیاسی خواهد بود که در آن شاید در فضای تعلیق اولیه احساسی از بیوزنی لذتی کاذب را فراهم آورد و شادی حاصل از براندازی در تن و جان بدود اما بسرعت و در اولین برخورد با زمین سخت دیکتاتوری جدید که میخواهد جامعه و مردم و همه چیز را از نو در اختیار کامل خود بگیرد یک نابودی کامل از راه میرسد و شاید تا چهل سال دیگر باقی بماند.
راه حل نهایی یک نسخه نیست اما در عین حال یک امکان است، امکانی که در شرایط فقدان امکانات دیگر به آزمودنش میارزد و آن این است که باید مجموعهای از عوامل موثر بر گذار از حاکمیت موجود را در یکجا گردآوری کرد و تاثیر هرکدام را در یک حد کنترل شده بر روی سیبل براندازی آزمود. سنتز نهایی چنین ترکیبی میتواند امکان مانور و میدان بازی گستردهای را برای گذار فراهم آورد و از خسران های فراوان حاصل از رویارویی قهرآمیز مردم و حاکمیت اجتناب شود و با صرف هزینه اندک، گذار عمیقتری صورت گیرد. من اسم این گذار را میگذارم کودتای ملی.
کودتای ملی تنها به شرطی موفق خواهد شد که تمامی اجزای راههای گذار غیر خشونت آمیز اعم از نافرمانی مدنی و تامین امنیت تظاهر کنندگان و سلب امنیت سرکوبگران و کسب حمایت بین المللی برای گذار و تامین مخارج و هزینههای آن و تشکیل ائتلافی از جریانات برانداز پیرامون فدرالیسم مبتنی بر دموکراسی پارلمانی « که در آن میتوان سلطنت مشروطه فاقد قدرت اجرایی را هم منظور کرد »، و برخی فاکتورهای تاثیرگذار دیگر که بصورت اکتیو بر ملاحظات سیاسی موجود تاثیر بگذارند و وزنه سیاسی بازی را به نفع اپوزیسیون به نحوی تغییر دهند را منظور کرد که در آن از یکسو مردم خواهان براندازی احساس قدرت نمایند و از سوی دیگر حاکمیت مافیا حکومت کردن بر این مردم را غیر مقدور و یا حداقل غیر مقرون به صرفه دانسته و نگران بقای حیات خود گردد. در چنین شرایطی تنها در یک روز « روز موعود » همه طرفداران و حامیان و عوامل براندازی در همه دستگاههای حکمرانی رژیم از لشگری و کشوری گرفته تا کف بازار و خیابان و هر جای ممکن در یک اقدام ناگهانی عناصر رژیم را غیر فعال ساخته و ادارات و ارتش و سپاه و تمامی ارکان حکومت و دولت را در اختیار میگیرند و حاکمان موجود را از قدرت پایین میکشند و دولت از قبل آماده شده که دولتی ائتلافی از همه احزاب و جریانات دخیل در بازی است قدرت سیاسی را به دست میگیرد.
این نوعا یک کودتای ملی بر علیه حکومت است که در آن از مجموعهای از عوامل موثر بر پیروزی سریع و کم هزینه برای گذار ملی از حاکمیت خودکامه مافیا سود جسته میشود.
جزئیات طرح کودتای ملی در نقشه راه گذار که کلیه جزئیات این راه و نحوه تحقق آن را مشخص میکند آمده است و میتوان آنرا با علاقمندان به بحث و اشتراک گذاشت.
چنگیز عباسی