بیبیسی فارسی - فرین عاصمی - در سالهای اخیر چندین زندانی سیاسی و عقیدتی در ایران به صورت اجباری در بیمارستانهای روانی بستری شدهاند. آنها گفتهاند در این مدت داروهایی به آنها تزریق شده که گاه باعث اختلال در حرکت یا حرف زدن آنها شده و بعضی از آنها تحت درمان با شوک الکتریکی قرار گرفتهاند. بعضی از فعالان حقوقبشر نام این کار را مجنونانگاری مخالفان و زندانیان سیاسی نام گذاشتهاند.
کیانوش سنجری یا آنطور که در شناسنامهاش آمده مهدی سنجریباف، یکی از زندانیانی است که شش بار به اجبار مقامهای زندان به بیمارستان روانی برده شده.
او خبرنگار صدای آمریکا بود و پنج سال پیش برای دیدن خانوادهاش به ایران برگشت. بعد از گذراندن دو سال حبس در زندان اوین به افسردگی مبتلا شد. او چندی پیش در اتاقی در شبکه اجتماعی کلابهاوس درباره تجربه انتقال اجباری به بیمارستان روانی گفت: "یکبار مرا از زندان سوار ماشین کردند و به بیمارستان امینآباد بردند و تست سلامت عقل و روان از من گرفتند. هفت روز آنجا بستری بودم. از داخل زندان من را با پابند و دستبند به امین آباد بردند. در آنجا تست اعصاب و روان از من گرفته شد. بیهوش شدم و به تخت زنجیر شدم. داروهایی به من داده میشد که آنها را نمیخوردم. ساعات اولیه که وارد بخش مخصوص بیماران اعصاب و روان شدم که اختلالات حاد داشتند مرا کنار آنها بستری کردند. "
مطالب بیشتر در سایت بیبیسی فارسی
آقای سنجری میگوید که داروهایی به او تزریق کردند که کنترل حرکت و رفتارش را از بین برده و میافزاید: "آمپولی به من تزریق کردند که عوارضش این بود که قدرت صحبت کردن را از دست دادم. میخواستم با پرستاران صحبت کنم و بگویم زندانی سیاسی هستم ولی نمیتوانستم. زبانم در دهانم نمیچرخید. دهانم خشک شده بود. بعد از ۲۴ ساعت توانستم به سختی صحبت کنم. به روانپزشک گفتم خواهش میکنم موبایلتان را بیاورید و اسم مرا گوگل کنید. گفتم من بیمار روحی و روانی نیستم. اسمم را گوگل کرد و متوجه شد زندانی سیاسی هستم و از خارج از کشور به وطن برگشتهام. گفت باید ۲۱ روز تو را اینجا نگهدارم. التماسش کردم. تا الان در این سالهایی که در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بودم التماس نکرده بودم. برای اولین بار به پای او افتادم. التماسش کردم و خواهش کردم که من را به زندان برگرداند. "
کیانوش سنجری در توضیح اینکه بنا به تشخیص چه کسی بارها در بیمارستان روانی بستری شده، میگوید: "با دستور کمیسیون پزشکی از زندان بیرون آمدم اما با دستور مستقیم دایره نظارت بر زندان اوین و دادستانی مرا به زیر مجموعههای پزشکی قانونی کل کشور سپردند. من شش بار در بیمارستانهای روانی مختلف از جمله روزبه، محمد شهر کرج و بیمارستان بقیهالله بستری شدم. در یک نوبت که به اجبار باید با نامه کمیسیون پزشکی مراجعه میکردم. ۱۱ مرتبه برایم کمیسیون پزشکی تشکیل شد. هفت، هشت روانپزشک مینشستند و مرا واکاوی میکردند. روی کاغذ مینوشتند که نزد فردی در بیمارستان بقیهالله بروم. یک پاسدار-روانپزشک مرا ویزیت میکرد و دارو درمانی میکرد یا مرا بستری میکرد. در هر نوبت در اصل بازداشت میشدم. در ایام مرخصی با نامه کمیسیون پزشکی به بیمارستان مرکز روانپزشکی مراجعه میکرم. ویزیت میشدم و مرا به بخش میدادند. تا وقتی که بعد از دو هفته روانپزشک ارشد بخش تصمیم میگرفت مرا مرخص میکردند. "
او میگوید در تمام این مدت به اجبار به او قرصهایی میدادند: "قرصها را نمیخوردم. ولی بعضی اوقات نمیشد که نخورم. اگربا خودم آب نمیبردم و قرص را نمیخوردم و متوجه میشدند، پرستاران به پزشک اطلاع میدادند. هر کسی که قرص نمیخورد را در اتاقکی میانداختند و دست و پایش را میبستند و مادهای به او تزریق میکردند که بیهوش میشد. من چندباری قرص را نخوردم و فهمیدند. یعضی پرستارها وقتی میفهمیدند قرص را نخوردهام، میگفتند در دهانت نگهدار و بعدا آن را تف کن. "
یکی از تلخترین تجربههایی که برخی از زندان سیاسی که به اجبار به بیمارستانهای روانی برده میشوند تجربه میکنند، تجربه شوکتراپی یا الکتروشوک تراپی است. تجربهای اجباری و بدون آنکه زندانی اختیاری در این باره داشته باشد.
کیانوش سنجری ۹ بار تحت شوک درمانی اجباری قرار گرفته. او درباره این تجربهاش میگوید: "صبح بیدار میشدم و ناشتا در صف بیماران قرار میگرفتم. وارد آسانسور میشدم. در کنار یک مجموعهای از خانم و آقا که اختلالات مشهود روحی و روانی داشتند، مینشستم تا نوبتم بشود. داخل اتاق را نگاه میکردم. از آنجایی که مینشستم تختها را میتوانستم ببینم. پرستارها آمپول بیهوشی تزریق میکنند. فرد بیهوش میشود. دستگاه شوک را روی دو طرف جمجمه میگذارند. بعد نوبت من میشد. من هم دراز میکشیدم. چند پرستار آمپول بیهوشی تزریق میکردند. میگفتند تا پنج بشمار. بیهوش میشدم و همان اتفاقی که درباره دیگران دیده بودم برایم میافتاد. دستگاه به سرم وصل میشد. بیهوش بودم. تکان شدیدی میخوردم. وقتی از آنجا بیرون آمدم، دربارهاش خواندم. نیمساعت بعد از شوک با کتک بیدارم کردند که باید بریم. "
کیانوش سنجری میگوید بعد از شوکدرمانی حتی نام خودش را هم فراموش میکرده: "وقتی وارد بخش میشدم فراموش میکردم کی هستم و در این اتاق چه میکنم و أصلا چرا در این اتاق هستم. یا اینکه چند روز است آنجا هستم. یا آن روز چه اتفاقی افتاده. نمیدانستم چرا اسمم یادم نیست. از نگهبان سوال میکردم اسمم چیست. میپرسیدم اینجا چیکار میکنم؟ به من یادآوری میکرد که کی هستم. ۹ بار این اتفاق افتاد. "
عوارض داروهایی که به اجبار به زندانیان سیاسی در بیمارستان روانی داده میشود تا مدتها با آنها میماند.
لیلا میرغفاری فعال مدنی زندانی یکی از آنهاست. او پارسال به اجبار به بیمارستان امینآباد برده شد، هشت روز به تخت بسته شد و بر اثر داروهایی که به او داده شد تا مدتها دچار لرزش شدید دست بود.
هاشم خواستار فعال حقوق معلمان هم از دیگر زندانیانی بود که به گفته همسرش او را به بیمارستان روانی ابن سینا در مشهد برده و درآنجا به او آمپولهایی تزریق کرده بودند.
نازنین زاغری رتکلیف شهروند ایرانی بریتانیایی که از پنج سال پیش در ایران زندانی است هم به گزارش یک موسسه خیریه بریتانیایی دچار افسردگی و اختلال استرس پس از ضایعه یا پیتیاسدی شده. او سه سال پیش، یک هفته از زندان به بیمارستان روانی منتقل و با دستبند و پابند در آنجا بستری شد. اینها تنها شمار معدودی از زندانیانی هستند که به بیمارستان روانی منتقل شدهاند.
یکی از معروفترین زندانیان عقیدتی که دو بار به بیمارستان روانی منتقل شد، بهنام محجوبی است؛ کسی که در بیمارستان لقمان تهران جانش را از دست داد.
او پیش از جان باختن و زمانی که زندانی بود در تماسی تلفنی به یکی از نزدیکانش گفته بود که او را به اجبار به بیمارستان روانی برده و به او آمپولی زده بودند که بعد از آن بیهوش شده و تا مدتها نمیدانسته کجاست و هماهنگی بین خواب و بیداریاش را از دست داده و داروهایی به او میدادهاند که نمیدانسته چه هستند و حافظهاش را از بین بردهاند.
بهنام محجوبی در این تماس تلفنی گفته بود که در بیمارستان امینآباد "افول انسانیت را دیده" و تعریف کرده که در این بیمارستان بعضی بیماران ادرار خود را کنترل نمیکردند و روی او میپاشیدند. او همچنین گفته که از دکتری در این بیمارستان سوال کرده که چرا او را آنجا نگهداری میکردند و دکتر در پاسخ گفته که از قاضی نامه دارد که آقای محجوبی در بیمارستان امینآباد بستری شود.
خانواده آقای محجوبی و نهادهای حقوقبشری بارها درباره وضعیت سلامت او هشدار داده بودند. اداره کل زندانهای تهران علت مرگ آقای محجوبی را مسمومیت از طریق مصرف خودسرانه دارو عنوان کرد.
دهها نفر از زندانیان اوین، گوهردشت، فشافویه و عادلآباد بعد از درگذشت او بیانیهای نوشتند و گفتند آقای محجوبی "در همه ماههای حبس در راه و نیمراه بند و بهداری زندان بوده و با عوارض بیماری و دشواریهای تامین دارو و بیدارویی دست و پنجه نرم میکرده. "
فعالان حقوق بشر و زندانیان سیاسی میگویند دسترسی زندانیان به دارو بدون اطلاع و اجازه ماموران زندان امکان ندارد.
بسیاری از فعالان حقوق بشر انتقال اجباری زندانیان سیاسی و عقیدتی به بیمارستان روانی را شکنجه مضاعف بر این زندانیان میدانند و میگویند این کار راهی برای شکستن زندانیان و ناتوان کردن ذهن و روان آنها با هم است.
جکی چان: میخواهم عضو حزب کمونیست چین شوم