در سال ۱۹۷۴ وقتی الکساندر سولژنیتسین از کشور شوراها اخراج شد، در مصاحبهای گفت کلید آزادی ما و مسئله اصلی که از آن غافل بودیم، بس ساده و آسان در دسترس همگان بود و هست، و آن اینکه آدمی در دروغ حاکم مشارکت نورزد؛ این کار از همگان برمیآید. نویسندهٔ مشهور مجمعالجزایر گولاگ، همواره سفارش میکرد که در دروغ نباید زندگی کرد. واسلاو هاول نیز در چکسلواکی و تحت حاکمیت اتحاد شوروی، کم و بیش همزمان با او، بر این اصل پای میفشرد و از اهمیت حقیقت و راستی در رویارویی با نظام حاکم سخن میگفت. او رها شدن از سلطهٔ توتالیتاریسم را در گرو زندگی در راستی و مبارزه با دروغ میدانست، چرا که کلیهٔ نظامهای توتالیتر بر محور دروغ و تباهی شکل میگیرند.
نظام تمامیتخواه اسلامی در ایران نیز تحت حاکمیت دستگاه عظیم روحانیت که اساساْ برپایهٔ دروغبافی و فرهنگی منحط و مرگاندیش بنا شده، با هرگونه مظاهر زندگی در راستی و شفافیت دشمنی میورزد. این نظام با بیش از چهل سال سابقهٔ ویرانگری همهجانبه در کشور، امروزه بیش از پیش به باندهای مافیایی بدل شده است. اینکه آخوندهایی چون ابراهیم رئیسی، یا اژهای که هر دو از چهرههای شناختهشدهٔ جنایت علیه بشریت اند، به عنوان دستیاران اصلی ولی فقیه، ارتقاء مقام پیدا میکنند، نشاندهندهٔ سیر تحول نظامی است که پس از چهار دهه ویرانگری، بیش از پیش بستهتر میشود. اما این نظام، از نخستین روز موجودیت اش، طیفی از حقیقتجویان نیک پندار و نیک کردار را نیز در برابر خود داشته است که با جانفشانی، لحظهای از مبارزه با دروغ و آگاهی رسانی بازنایستاده اند و با کار و تلاش خود، نقاب از چهرهٔ تبهکاران حاکم برداشته و برمیدارند.
انتشار مجموعهٔ پنج جلدی «عدالتخوانه و ویرانگرانش»، که به همت ایرج مصداقی، یکی از فعالان شناختهشده و پرکار و تلاش این طیف حقیقتجو فراهم آمده، کارنامهٔ سیاه تبهکاران حاکم را از منظر قضایی در اختیار عموم گذاشته است. او که زندگی خود را وقف مبارزه با حاکمیت دروغ و تاباندن نور حقیقت کرده است، با این کار درخشان، به نوعی، تاریخ چهل سالهٔ عملکرد ویرانگران ایران را مستند کرده است. در این مجموعه، روند ویران شدن نظام قضایی مدرن ایران پیش از انقلاب، و استقرار نظام آرمانی اسلامگرایان از خلال بررسی مستند و تاریخی کارنامهٔ عاملان این ویرانگری در اختیار عموم قرار میگیرد.
در دو جلد نخست این مجموعه که به دههٔ اول انقلاب و خونبارترین دوران این ویرانگری اختصاص یافته، با چهرهٔ نزدیکان خمینی و عوامل اصلی جهل و جنایت آشنا می شویم. در جلد سوم، رابطهٔ تنگاتنگ دستگاه قضایی با سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی به روشنی تشریح شده است. خواننده این صفحات درمییابد که چگونه بازجویان و شکنجهگران یا تیرخلاص زنان (اصلاحطلب یا اصولگرا) به مقام قضاوت میرسند، و یا چنانچه در سالهای اخیر مشاهده می شود، بازجویان و شکنجهگران پیشین، به وکلای مورد تأیید دستگاه قضا بدل میشوند؛ دستگاهی که ریاست آن را یکی از شناختهشده ترین جانیان علیه بشریت برعهده داشت و امروز به شخصی چون اژهای واگذار شده است. اولی به گفتهٔ همکارش، حسن روحانی، در چهل سال گذشته کاری جز اعدام نداشته، و این دومی که علاوه بر اعدام و شکنجه، با تخصصاش در گاز گرفتن و سوت بلبلی زدن شناخته میشود.
اینکه امروز رئیسی را از صندوقهای رایگیری بیرون آورده اند، تأییدی است بر پیشبینی ایرج مصداقی در این کتاب که دو سال پیش انتشار یافته است. در جلد نخست این مجموعه خواننده با چهره این فرد که با پنج کلاس سواد رئیس جمهور نظام اسلامی شده است، آشنا میشود. همسر او نیز که فرزند آخوند مرتجعی چون علمالهدی است، با سوادی در حد دبستان، پس از انقلاب به کمک رانت و فساد، به سرعت مدارج دانشگاهی را طی کرده و سرانجام در سال ۱۳۸۰ دکترای تعلیم و تربیت گرفته و بلافاصله به عضویت هیئت علمی گروه علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی تهران درآمده است! از دانش او همین بس که مدعی است که از نسل چهلم پیامبر اسلام وهشتاد و نهمین نسل از آدم ابوالبشر است!
ابراهیم رئیسی در حالی که طلبهای بیست ساله بود، آدمکشی را با دادیار شدن و شکنجهگری در دادسرای انقلاب اسلامی کرج آغاز کرد و پس از چند ماه دادستان این شعبه شد. در سال ۶۰ و ۶۱ که از در و دیوار خون میبارید و هزاران نفر از مخالفان به جوخههای اعدام سپرده میشدند، چنان در جنایت و سرکوب مخالفان پیش رفت که حاکم شرعی همدان را نیز به او سپردند. دادستان و قاضی! در سال ۱۳۶۳ به کمک باند مدرسهٔ حقانی، پای او به دادستانی انقلاب اسلامی مرکز باز شد. مصداقی با تشریح فعالیتهای جنایتکارانه او در دههٔ ۶۰، به عضویت او در هیئت مرگ مطلوب خمینی برای قتل عام زندانیان سیاسی و عملکرد او در این هیئت میپردازد. به گفتهٔ رئیسی: «... بنا به فرمان امام تصمیم گرفتهایم در زندانها را ببندیم و خودمان را از شر زندانیان خلاص کنیم. دیگر نظام نانخور اضافی نمیخواهد» (ص ۲۳۴ از جلد نخست). او به صراحت میگوید که «حکم قطع دست، از افتخارات ماست» (ص ۲۳۷). ایرج مصداقی علاوه بر تشریح کارنامهٔ رئیسی و بررسی علل ارتقاء مقام او، به نقش او در غارت اموال عمومی مردم در آستان قدس خراسان میپردازد و توضیح میدهد که او چگونه با پشتیبانی سپاه و نظر موافق خامنهای ریاست جمهوری و چه بسا رهبری آینده را هدف گرفته است.
جلد سوم این مجموعه به پیوند دستگاه قضایی با اطلاعات سپاه و سرویسهای امنیتی و شبکه تروریستی رژیم اختصاص یافته است. در این بخش با برشمردن برخی نمونهها، تبدیل بازجویان، شکنجهگران و تیرخلاصزنان به تئوری پردازان اصلاحات، یا به مقام قضاوت، و یا به وکلای مورد تأیید دستگاه قضایی و... به روشنی تصویر شده و برخی شخصیتهای طیف اصولگرا و اصلاحطلب که در تباهی و جنایات این چهار دهه نقش فعالی داشته اند معرفی میشوند.
جلد چهارم بیشتر به نقش هیئت مؤتلفه در دستگاه قضایی و ادارهٔ زندانها میپردازد. کارنامهٔ سیاه اسدالله لاجوردی و اراذل و اوباشی که دور خود جمع کرده بود، و نیز آخوندهایی چون هادی خامنهای، برادر ولی فقیه، که در سال ۶۱ با نام مستعار حسینی شکنجه میکرد و امروزه گاه با ژست اصلاحطلبی در کار مردمفریبی است، معرفی میشوند.
جلد پنجم این مجموعه، با اشاره به تاریخچه تشکیل کانون وکلا در سالهای پیش از انقلاب، و سپس چگونگی نابودی گام به گام آن توسط اسلامگرایان، و به ویژه نقش ملی مذهبیها در نابودی این نهاد پرداخته است. سیاست موازیسازی که از نخستین روزهای انقلاب اسلامی آغاز شد و مشابههای قلابی در برابر نهادهای مدنی یا سیاسی و تشکلهای موجود بر پا شد، کانون وکلا نیز در امان نماند. سرکوب شدید وکلای مستقل و محروم کردنشان از شغل وکالت، و از دههٔ هفتاد به بعد، جایگزینی آنان با وکلای مورد تأیید حاکمان (در دههٔ ۶۰ وکیل مدافع محلی از اعراب نداشت) به خوبی تشریح شده است.
این مجموعهٔ پنج جلدی که درواقع تاریخ جهل و جنون و جنایت در چهل سال گذشته است، چنان اطلاعات مهم و دقیقی در اختیار خواننده میگذارد که مطالعهٔ آن برای هر ایرانی و به ویژه برای فعالان عرصه سیاست و مدافعان حقوق بشر که بخواهند دید روشنی از روندهای حقوقی و سیاسی در ایران داشته باشند اجتنابناپذیر است.
با مطالعهٔ این مجموعه به روشنی درمییابیم که برخلاف تصور و تبلیغ اصلاحطلبان و ایادی و عوامل رنگارنگ اسلامگرایان در خارج کشور، نظام اسلامی به مرور زمان بستهتر و بستهتر میشود.
دهها سال پیش از این، چگونگی این روند را واسلاو هاول با تجربه و شناختی که از نظامهای توتالیتر داشت، در نوشتههای خود به خوبی توضیح داده است. از نظر او در اینگونه نظامها که بر محور یک ایدئولوژی شکل گرفته و استوار میشوند، این ایدئولوژی مستقل از ارادهٔ این و آن عمل میکند. در این دستگاه و زیر فرمان این ایدئولوژی، افراد به مُهره بدل میشوند. کسی که در این دستگاه به پست و مقامی میرسد، در صورت لزوم، به آسانی با مهرهٔ دیگری جایگزین میشود. میزان قدرت هر یک از این مهرهها، متناسب است با دوری یا نزدیکی با آن ایدئولوژی. مشخصات اصلی این ایدئولوژی در نظام اسلامی، برداشتی داعشی از مذهب شیعه است، و با شعارهایی چون مرگ بر امریکا و اسرائیل، مرگ بر غیرخودی، مرگ بر دشمنان خارجی و به ویژه مرگ بر دشمنان داخلی (مرگ بر ضد ولایت فقیه!) و به طور کلی، شعارهای برخاسته از جهل و جنون و جنایت شناخته می شود.
کسی که در حقانیت این ایدئولوژی کمترین تردیدی روا دارد و یا از آن اندکی فاصله بگیرد، با هر مقام و قدرتی که باشد، از این نظام به بیرون پرتاب میشود. این روند رانده شدن از مدار قدرت را از همان آغاز به قدرت رسیدن اسلامگرایان میتوان مشاهده کرد: بازرگان، بنی صدر، منتظری، احمد خمینی، موسوی و کروبی، احمدی نژاد و سرانجام، رفسنجانی و لاریجانیها با کوچکترین ناهمخوانی با آن ایدئولوژی و ولی فقیه که نماینده اصلی و نماد بیرونی آن است، همچون مُهرههایی، یکی پس از دیگری از دایرهٔ قدرت حذف شدند. میزان قدرت یا جایگاه آنان در سلسه مراتب قدرت، اهمیت چندانی نداشت. حتی منتظری که جانشین خمینی بود، و رفسنجانی که خامنهای را شخصاْ در مقام ولایت گماشت، از این قاعده مصون نماندند. تبعید، قتل و یا خانهنشینی، سرنوشت همه آنان بود و هست. وارون آن، هرآنکس که به این ایدئولوژی و نماد آن نزدیکتر شود و به فرمودهٔ آن عمل کند، یعنی با سرسپردگی هرچه بیشتر، برای حفظ نظام به هر اقدام تبهکارانه دست بزند، مقامی بالاتر مییابد. رئیسی و اژهای از آخرین نمونههای این روند اند.
ایرج مصداقی چگونگی این روند را با بررسی سابقه و کارنامهٔ یک یک این تبهکاران و بر پایهٔ اسناد فراوان به روشنی ارائه میدهد. او پیش از این، با نوشتن خاطرات چهار جلدی: «نه زیستن، نه مرگ» از آن سوی دوزخ اسلامی، از منظر قربانی، تجربهٔ خونبار زندانهای نظام اسلامی را به تصویر کشیده بود. او در کتاب دیگری به نام شکنجه به نام الله که به زبان انگلیسی نیز انتشار یافته، ایدئولوژی محوری نظام اسلامی را تحلیل کرده است. مصداقی نشان میدهد که حاکمان شرع و بازجویان و شکنجهگران این نظام، چگونه با استناد به آیات و احادیث، خشونت غیرانسانی خود را با زندانیان توجیه میکنند و چگونه برای این زندانیان شرایطی فراهم میکنند که عذاب جهنم ادعایی آنان را متحمل شوند و در صورت زنده ماندن، به مؤمنانی سرسپرده بدل گردند. جامعهٔ آرمانی حاکمان اسلامی قرار است با تولید اینگونه عناصر مؤمن و مطیع ساخته شود. دستگاههای سرکوبی هرگونه اعتراض مردم و دستگاههای عریض و طویل تبلیغات اسلامی، که بخش عمدهٔ بودجه کل کشور را در اختیار دارند، همه در خدمت رسیدن به این پروژهٔ جهنمیست. امروز که یکی از معماران اصلی این جهنم روی زمین، و متهم به جنایت علیه بشریت، بر مسند ریاست جمهوری مینشیند، شکست همهجانبهٔ نظام اسلامی در پیاده کردن جامعهٔ آرمانی اسلامی برای همگان آشکارتر شده است.
ایرج مصداقی در ادامهٔ کار سترگ آگاهیرسانی و نور افشاندن به این تاریکخانهٔ جهل و جنون، این بار با نوشتن این مجموعهٔ پنج جلدی، خدمت بزرگی در آگاه ساختن دوستداران حقیقت و دادخواهان و مبارزان راه آزادی کشور کرده است. این مجموعهٔ ۲۵۰۰ صفحهای، شرح مشخصات کلی ویرانگران عدالتخوانه نیست، بلکه علاوه بر بررسی کارنامهٔ این ویرانگران، تاریخ سرکوب و کشتار چهل سال گذشته، تاریخ جنایات اصولگرا و اصلاحطلب، تاریخ همدستی گاه آگاهانهٔ ملی مذهبیها، همدستی چپ و ملیگرا با این جنایات، تاریخ نابودی جامعهٔ مدنی، تاریخ نابودی کانون وکلا، تاریخ نابودی حقوق زنان نیز هست. مطالعه مجموعهٔ پنج جلدی «عدالتخانه و ویرانگرانش»، برای شناخت ساختمان و کارکرد قدرت در نظام اسلامی و نيز نقش مهرهها در آن این دستگاه جهنمی، نه فقط برای اهل فن، بلکه برای هر ایرانی دردمند بس مفید خواهد بود.
کتابها و مقالههای بسیاری که ایرج مصداقی در پی سالیان گذشته منتشر کرده است، علاوه بر نقش آگاهگرانهای که در زمینه نقض فاحش حقوق بشر دارد، میتواند به عنوان اسناد و مدارک موثق در خدمت جنبش دادخواهی قرار گیرد. جنبشی که به زودی به استقبال محاکمهٔ یکی از عاملان مهم کشتار سال ۶۷ در دادگاه ذیصلاح اروپایی خواهد رفت. محاکمه حمید نوری، دستیار ابراهیم رئیسی در این جنایت علیه بشریت، پس از دو سال تحمل حبس، در یازدهم اوت، همزمان با روزهای سالگرد کشتار زندانیان سیاسی، در استکهلم برگزار خواهد شد. بی تردید نقش و اهمیت تلاشهای مستمر ایرج مصداقی در پیشبرد جنبش دادخواهی و نقش او در به دست عدالت سپردن یکی از دانهدرشتهای قتل عام ۶۷، شایستهٔ قدردانی است. به امید آن روز که کلیه همکاران و افراد بالادست حمید نوری نیز در پیشگاه عدالت پاسخگوی جنایات خود باشند.
رضا ناصحی
اول مرداد ۱۴۰۰
مرثیه ای برای بوم و بر، م.سحر