شاپور بختیار که با تمام نیروی تدبیر و اراده کوشید تا از افتادن قدرت حکومت به دست عوام و رهبرشان روح الله خمینی جلوگیری کند و به علت خیانت روشنفکرنمایان در این نبرد پیروزنشد، بخوبی می دانست رژیمی که از این راه تشکیل می شد قادر به اداره ی کشوری چون ایران نخواهد بود و بطور قطع سقوط خواهد کرد.
اما او از تباهی وضع جامعه و ویرانی کشور به دست این حاکمان عامی، حریص و فاسد بیم داشت و از این می ترسید که در صورت دوام بیشتر آنان در قدرت سقوطشان با ویرانی های مادی و معنوی در جامعه همراه باشد.
شوربختانه، با وجود نشانه های مسلم و روزافزون پایان حتمی این رژیم این بیم او نیز به واقعیت پیوسته است و به وضوح می بینیم که کشوری که اینان برجامی گذارند خرابه ای است که ده ها سال کار و کوشش آگاهانه برای بازسازی آن لازم است.
اما پیش بینی بختیار در هر حال روبه وقوع دارد.
کافی است برای روشن شدن این نظر به اوضاع اخیر نظری بیافکنیم.
وضع کنونی ملت ایران و رژیم حاکم و رابطه ی آن دو را دو واقعیت اصلی زیر مشخص می سازد.
ـ نخست این که برخلاف یکیدوساله ی آغاز قدرت خمینی که نه تنها بخش مهمی از توده ی مردم بلکه حتی بسیاری از باصطلاح روشنفکران هنوز در کوراندیشی های خود درباره ی آن باقی مانده بودند، امروز دیگر، علاوه بر اینان، اکثریت بزرگ همانها نیز که توده ی مردم نامیده می شوند از این قدرت حاکم رویگردان و بشدت بیزار شده اند.
ـ دوم این که نمایش های اعتراضیِ معمولاً مسالمت آمیز همراه با شعارهای سیاسی تند علیه اساس رژیم و رهبری آن از حالت متمرکز و ناگهانی دوره های گذشته که به شدت شعله می کشید و با قربانیهای بسیار پایان می یافت به صورت پراکنده و نامنظم تر اما پایدارتر و ریشه دارتر درآمده، و شکل های گوناگون اعتراضات وسیع و مهم صنفی و گروهی نیز بدان اضافه شده و هر یک بر دیگری متکی شده است.
اعتراض های خاموشی ناپذیر بیشمار مادران و پدران دادخواه نیز که جگرگوشگانشان را در خیزش ها از دست داده اند نیز صدایی است خاموش نشدنی که از سالها پیش همه ی خیزش ها را همراهی کرده و خواهدکرد.
در پیدایش واقعیت اول، رویگردانی و بیزاری توده ی مردم از رژیم، دو عامل مؤثر بوده است.
یک ـ خرابی روز افزون زندگی مادی مردم از پایین ترین قشرها گرفته تا آنچه قبلا طبقه ی متوسط نامیده می شد. برای این بخش مردم که اکثریت جامعه را نیز تشکیل می دهد زندگی هر دم سخت تر و دورنمای آن هر روز سیاه تر شده و می شود.
اینجا تفصیل درباره ی این موضوع نه ضرورت دارد نه امکان زیرا همه بخوبی از سیهروزی روزافزون مردم باخبراند.
اما اینجا باید میان میلیونها نان آور خانواده ها که باید روز و شب خود را برای لقمه ی نانی بر سر سفره ی فرزندانشان بگذارند و فرصت و رمق هیچ حرکت دیگری را نیز ندارند با میلیون ها جوان سرشار از انرژی که با همه ی امیدها و آرزوها نه امروزی دارند و نه فردایی، تفاوتی وجوددارد که باید دید.
این جوانان که کارد به استخوانشان رسیده و چیزی برای ازدست دادن ندارند قادر به تحمل بیشتر این رژیم نیستند. آنان نیرویی را تشکیل می دهند که می توان آن را نوک تیز نیزه ی جامعه علیه رژیم سفاک و فاسد دانست.
راز خیزش های ده پانزده ساله علیه رژیم در اینجاست.
اما پیداست که این خیزش ها همگی خودانگیخته و بی برنامه بوده، و در خفقان سیاسی حاکم، جز آن هم نمی توانسته باشد.
هر بار بزرگتر شده اما هر بار هم با سرکوب خونین و پرداخت بهایی سنگین عقب نشسته؛ اما بی آنکه واقعاً پایان یافته باشد. این را هم که پایان نیافته هم مردم می دانند و هم حاکمان.
واضح است زیرا تا علت منتفی نگردد معلول که نتیجه ی آن است تکرار می شود. اینهمه نیروی مسلح در خدمت سرکوب یعنی چه؟ یعنی آگاهی رژیم از خطر دائمی خیزش و قیام. مردم خود نیز هر بار زمان خیزش بعدی را از خود می پرسند.
اما در عین حال می بیینیم که شکل خیزش ها هر بار متفاوت است و شعارهای آنها در ضدیت با رژیم حاکم نیز دائماً تندتر و قاطع تر می گردد.
این تغییر کیفیت خیزش ها از اهمیت بسیار برخوردار است.
پس از خیزش آبانماه و نمایش های اعتراضی به سقوط هواپیمای اوکرایینی همه جا این پرسش مطرح بود که خیزش بعد کی و کجا و با چه قدرتی رخ خواهدداد.
اما آنچه رخداد برخلاف انتظارها بود.
خیزش های ۸۸، ۹۶، و ۹۸ که به صورت جبهه ای منظم در برابر جبهه ی منظم دیگر و هر یک در خط جبهه ی خود عمل می کردند در سال ۱۴۰۰ تکرار نشدند. پس از اعتراضات شهرهای خوزستان بر سر بیآبی تظاهرات همبستگی در نقاط مختلف کشور، هر یک و در هر جا، صورت دیگری به خودگرفت. اینجا دیگر خط جبهه ی جنگ های منظم وجودنداشت؛ و این یک نقطه ی قوت این خیزش اخیر بود.
تبلیغات پرسروصدای دستگاه های رژیم نیز که مانند همیشه می کوشند انگیزه ی اعتراض ها را عامل خارجی وانمود کنند در حالی که می دانند اینگونه یاوه ها سر مویی درمردم اثر ندارد، دردرجه ی اول برای حفظ روحیه ی آتشبهاختیاران دستگاه است که می بینند باید دائماً خواهران و برادران خود را به گلوله ببندند.
نیروهای فعال جامعه در این خیزش در هر بار در هر جا که به مصلحت می دیدند وارد عمل می شدند؛ با کمترین تلفات و بیشترین انعکاس سیاسی.
اگر تفاوت جنگهای منظم و نامنظم را درنظرداشته باشیم می بینیم که تسلسل تظاهرات پیدرپی در شهرهای مختلف، زمان های مختلف و به شکل های مختلف که رژیم را دچار نوعی سردرگمی کرد، می تواند ما را به یاد جنگ های نامنظم بیاندازد.
جنگ هایی که در آنها نیروی کمتری در برابر یک نیروی بزرگتر و مجهز، با روش دیگری عمل می کند بطوری که نیروی بزرگ سرتاسری از یافتن خط جبهه ی آن ـ خطی که ندارد ـ درمانده می شود.
امروز طرز عمل اعتراض کنندگان به اساس رژیم چنین تغییری یافته: رژیم هر روز و هر لحظه گوش بزنگ وقوع یک خیزش جدیدی است که نمی داند به چه شکل و از کجا خواهدبود؛ و این امر برای اعصاب برنامه ریزان سرکوب و رهبری رژیم بسیار مفید، یعنی فرساینده است.
این نقطه ی قوت شکل جدید خیزش بود.
اما نقطه ی ضعف آن را هم بگوییم. می دانیم که جنگ غیرمنظم اگر خط جبهه ی منظم و ثابت ندارد، اما مرکز طرح نقشه و فرماندهی برای هماهنگی همه ی نیروهای خود را دارد. و این رمز دیگر قدرت اینگونه جنگ های نامنظم است.
اما خیزش هایی که اخیراً در ایران دیدیم وگفتیم شکل نامنظم دارد زیرا دارای خط جبهه ی ثابت و قابل نشان رفتن نیستند، این ضعف را نیز دارند که نه مرکزیت لازم برای پیش بردن آنها به سوی مرحله ی بعدی را دارند و نه می دانند که ضربه ی نهایی کی و چگونه به دشمن واردخواهدشد. و تازه بعد از وارد شدن این ضربه چه قدرتی جای قدرت کنونی را پرخواهدکرد.
این دو نکته ی اخیر کاملاً حیاتی است.
بدون مرکزی در پشت خطوط برخورد برای هماهنگ ساختن آنها و تنظیم ضربه ی نهایی قدرت حاکم سقوط نخواهدکرد.
همچنین بدون وجود قدرت متشکلی برای پرکردن جای قدرت حاضر، سقوط آن به فرض وقوع، اگر هم به هرج و مرج کامل نیانجامد، می تواند به هر نوع قدرت غیرمنتظره و خوفناکی هم منتهی گردد.
حال آیا باز هم ضروری است که از ضرورت یک مرکز نیرومند برای رفع این کمبود که تنها با اتحادعمل آگاهانه و بموقع ایراندوستان دموکرات می تواند بوجودآید، سخن گفته شود.
برای کسانی که به تمامیت ارضی ـ یعنی وحدت ملت ایران ـ و به دموکراسی و جدایی دین از حکومت اعتقاددارند، باید هیچ عاملی مانع از اتحادعمل هرچه سریعتر آنان برای این منظورنباشد.
همه ی ملاحظات دیگر تنها نقش انحرافی خواهدداشت و باید کنارگذاشته شود.
بختیار اینگونه عمل می کرد و ما به راه او می رویم.
زیرا چنانکه او به درستی گفته بود این رژیم در زندگی ملی ما پرانتز سیاهی است که باید بسته شود.
*متن سخنرانی شاکری زند در مراسم یادبود سی امین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه (پاریس)