دلارهای نفتی و سیاست آمریکا در خاورمیانه
نگاهی به کتاب «پول نفت: دلارهای نفتی خاورمیانه و متحول شدن امپراتوری آمریکا در ۱۹۶۷- ۱۹۸۸» اثر دیوید وایت
خالد خسرو - ایندیپندنت فارسی
روابط آمریکا و خاورمیانه را نمیتوان بدون نقش نفت و دلارهای نفتی به درستی درک کرد. رشد اقتصاد غرب، در راس آن ایالات متحده، رابطه نزدیکی با نفت خاورمیانه و آفریقا داشته است و دسترسی مطمئن به این منابع همواره جزو اولویتهای امنیت ملی آمریکا به حساب آمده است. به نقل از کتاب جدید دکتر وایت، استاد تاریخ در آمریکا، اقتصاد دولتهای غربی پس از جنگ جهانی دوم بر اساس نفت ارزان و فراوان خاورمیانه ساخته شد و نفت نقشی کلیدی در رشد سریع اقتصادی این کشورها بازی کرد.
به همین سان، کشورهای عمده خاورمیانه، بهخصوص ایران و عربستان، در دهه هفتاد میلادی به کمک درآمدهای عظیم نفتی به بازیگران عمده در منطقه تبدیل شدند و رابطه قویتر و متوازنتری با غرب پدید آوردند. دولتهایی مانند ایران توانستند با مسلط شدن بر منابع و چگونگی و مقدار تولید نفت خود، امتیازات بیشتری از کمپانیهای نفتی غربی بهدست آورند و بهرغم فشارهای بینالمللی، کنترل میزان تولید و نرخ جهانی نفت را به دست بگیرند. در نتیجه، گونهای وابستگی متقابل میان آمریکا و کشورهای نفتخیز خاورمیانه به وجود آمد که موجب شد پیوسته از منافع امنیتی و اقتصادی یکدیگر پشتیبانی کنند.
مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی
دیوید وایت، استاد تاریخ در دانشگاه کارولینای شمالی، در این کتاب خود تاریخ سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را عمدتاً بر محور عامل نفت و دلارهای نفتی روایت میکند و کتابی گرانبها به مجموعه تحقیقات موجود در این حوزه میافزاید. این کتاب بهویژه برای پژوهشگران حوزه مطالعات سیاست و روابط خارجی ایران از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. او نشان میدهد که چطور محمدرضاشاه پهلوی به کمک منابع نفتی توانست ایران را به یک بازیگر مهم سیاسی و امنیتی در خاورمیانه بدل کند.
دولت ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، که نگران قدرتگیری دولتهای عربی نزدیک به اتحاد شوروی در خاورمیانه بود، به ایران به عنوان متحد نظامی کلیدی خود در منطقه مینگریست که میتوانست «خلاء حضور بریتانیا را در خلیج فارس پر کند... و قدرت نظامی عراق تحت حمایت شوروی را متوازن سازد و در واقع ادامه قدرت امریکا در خاورمیانه باشد.»
به گفته وایت، دولت شاهنشاهی ایران با اتکا بر ثروت جدید نفتی و سرمایهگذاری هنگفت روی ارتش و تسلیحات نظامی، برای به عهده گرفتن این نقش آماده بود. چنانچه، محمدرضا پهلوی، شاه ایران، با حل زورمندانه مناقشه ارضی برسر جزایر سهگانه و سرکوب شورشیان کمونیست در عملیات ظفار و حمایت از سلطان قابوس، شاه عمان، توانایی خود را به عنوان قدرت مطرح منطقه به نمایش گذاشت و «نیکسون را تحت تاثیر خود قرار داد.»
نویسنده شرح میدهد که دولتهای نفتخیزی چون ایران، چگونه با زیر فشار قرار دادن دولتها و شرکتهای نفتی غربی و با بالا بردن نرخ فروش نفت در بازارهای جهانی، سهم خود را از درآمدهای نفتی افزایش دادند، و در عین حال، آن درآمدهای هنگفت نفتی به دولتهای نفتخیز کمک کرد که جایگاه خود را در سیاست جهانی قویتر و محکمتر سازند. چنانچه، در دهه هفتاد دولتهای عربی با تحریم نفتی ایالات متحده و تهدید به خروج ذخایر ارزی از بانکهای آمریکایی، میخواستند که آن کشور در حل و فصل مناقشات اسرائیل و اعراب نقش موثر خود را ایفا کند و از میزان حمایت خود از اسرائیل بکاهد، و
دلارهای نفتی، روابط تجاری با خاورمیانه را برای شرکتهای تولیدی و تسلیحاتی آمریکایی جذاب ساخت. نویسنده شرح میدهد که چطور شرکتها و سرمایهگذاران آمریکایی از دولتهای فورد و نیکسون میخواستند که زمینه ورودشان را به بازار ایران مساعد سازند. شرکتهای آمریکایی به واسطه روابط بسیار نزدیک دولت پهلوی با واشنگتن، دست پیش را نسبت به رقبای اروپایی و ژاپنی خود در بازار ایران داشتند. به گفته نویسنده، شرکتهای آمریکایی گسترش روابط تجاری و سرمایهگذاری با ایران و دیگر دولتهای نفتخیز منطقه را به عنوان یکی از منابع عمده سود در اقتصاد راکد دهه هفتاد ایالات متحده میدیدند.
برخلاف تصور منتقدان شاه، نویسنده میکوشد تا با دقت، جایگاه دولت پهلوی را به عنوان یک بازیگر مهم و مستقل در خاورمیانه به تصویر بکشد. چنانچه، ایران در همراهی با دولتهای عربی و برخلاف خواست واشنگتن، از افزایش نرخ جهانی نفت حمایت کرد. این در حالی بود که آمریکا از افزایش قیمت نفت به دلیل تاثیر آن بر بالا رفتن نرخ بیکاری و تورم در داخل آمریکا شدیداً نگران بود. در عین حال، آمریکا به ایران و عربستان به عنوان دو قطب قدرت منطقهای برای حفظ ثبات و مقابله با گسترش کمونیسم مینگریست. در نهایت، آمریکاییها در برابر فشارهای دولتهای نفتخیز از سیاست پایین نگهداشتن قیمت نفت در دهه هفتاد عقب نشستند.
نویسنده به این نکته نیز اشاره میکند که ثروت نفتی تنشهای جدیدی را در خاورمیانه پدید آورد و نابرابری را در این کشورها بیشتر ساخت. این کشورها صاحب «ارتشهای عظیم، اما اقتصادهای توسعه نیافته» بودند. برخی از این دولتها، مانند عراق، با اتکا به ارتشهای مجهزِ محصول دلارهای بادآورده نفتی، دست به ماجراجویی و حمله نظامی زدند.
انقلاب بهمن ۵۷، روابط ایران و آمریکا را به شکل بنیادینی تغییر داد. نویسنده مینگارد که دولت کارتر در اوایل تهدیدها نسبت به دولت شاه را جدی نمیگرفت، اما سپس کوشید تا با زیر فشار گذاشتن شاه برای اعمال اصلاحات، از آن تهدیدها بکاهد. با وقوع انقلاب، دولت کارتر احساس میکرد که ساختار سیاسی عربستان سعودی نیز در برابر ناآرامیهای داخلی آسیبپذیر است. به این دلیل، «دولت کارتر مصمم بود که به هر قیمتی جلو سقوط دولت عربستان را بگیرد.» برآیند این وضعیت، وابستگی نظامی و امنیتی هرچه بیشتر عربستان سعودی و کشورهای خلیج فارس به ایالات متحده بود. در عین حال، با سقوط شاه، ایران هرچه بیشتر در منطقه و جهان منزوی شد. برعکس، جایگاه عربستان به عنوان متحد کلیدی آمریکا بسیار پررنگ شد که یک نمونه آن، کمک عربستان به پیروزی مجاهدین افغان بر اتحاد شوروی در دهه هشتاد بود.