Monday, Sep 20, 2021

صفحه نخست » حماسه افتخارآفرین دستگیری توماج صالحی (متن کامل) هادی خرسندی

tomaj_091921.jpgویژه خبرنامه گویا

گفته شد که دوازده مرد قوی هیکل، سوار چهار خودرو، با حمله به خانه جوانی که تنها رَپ میخواند، او را با خود بردند.

شبیخون به هنرمند

----------------

شبانه یکی لشکر آمد پدید

به کف هر نفر را سلاحی جدید

یکی را چهل تیر خودکار بود

یکی را سلاحی شرربار بود

یکی تیزری در کف خویش داشت

یکی اسلحه از همه بیش داشت

از آن یک دوجین مرد رزم آزمای

یکی دست خالی نبودی به پای

کُلَه-خود بودی به سرها همه

تو گوئی سر غول در قابلمه

همه را به تن رخت رزم آوران

همه برق از چشم شاهد پران

به هر جیب نارنجکی رو به راه

به هر دست باتوم برقی، سیاه

به جیب دگر پنجه بوکس و قمه

دو شمشیر، آویخته بر همه

چو از قدرت خصم آگه بدند

همه تا به دندان مسلح بدند

بدینگونه مردان امنیتی

عملکردشان مکتبی ضربتی

سه تائی سه تائی به خودرو سوار

شدند عازم جبههء کارزار

در این کاروان لندروور چار بود

که مخصوص میدان پیکار بود

برفتند با شوق فتح و ظفر

خطرهای پهپادشان در نظر

همی چشم بر آسمان دوخته

ز ترس دِرونِ پدرسوخته

به ویراژ رفتند از پیچ و خم

عوض شد ره صافشان دم به دم

گه از راست رفتند و گاهی ز چپ

به جنگ جوانی که خواندست رپ

به پیکار خواننده ای سختکوش

فرستاده جمعی به سوراخِِ موش

پس از چند روزی که زاغش زدند

کنون بهر بگرفتنش آمدند

شد آن خانه در حلقهء رِنجران

برای نبردی سراسر گران

دو جانبازِ با خصم پیکار کن

پریدند بر سینهء بالکن

دوتا مستقر گشته در پشت بام

دوتا زیر یک سقف نیمه تمام

یکی کرده پشت درختی کمین

یکی سینه خیز است پخش زمین

دو تن حمله کرده ز دیوار پشت

یکی بر در خانه کوبید مشت

یکی با مسلسل سر چینه بود

نفس ها همه حبس در سینه بود

در این خانه اینک چه کس ساکن است؟

تو گوئی که اُسّامه بن لادِن است!

تو گوئی که «سی.آی.ا» از راه دور

چنین لشکری را نمودست جور

که چون «وُرلد تِرید سِنتر»ش گشته خاک

بکوبند کوبنده اش تا هلاک

چنین شد که فرمانده آن ستاد

بناگاه دستور بر حمله داد

بگفتا که با یاد سردارمان

سلیمانی آن مرد پیکارمان

که آموخت ما را اصول نبرد

در این لحظه باید همی حمله کرد

به یک لحظه آن خانه شد زیر و رو

هوا رفت فرش و لحاف و پتو

بیفتاد آئینه از طاقچه

سماور شدی پرت در باغچه

به پرواز رفتند بشقاب ها

همه عکس ها پاره در قاب ها

پر مرغ از بالش آمد برون

چهارپایه و صندلی واژگون

فضا سر به سر کارد و چنگال شد

کره له در اعماق یخچال شد

شدی با بهم خوردن چیزها

صداهای وحشت روان در فضا

تو گوئی که در کمترین فاصله

در آن خانه سیل آمد و زلزله

جوان غافل از حملهء آن وحوش

به کف میکروفن داشت، گوشی به گوش

فرو بسته چشمان و آواز خوان

به کنجی که «استودیو» بود آن!

بناگاه مُشتیش بر سر رسید

که همراه با فحش مادر رسید

پس آن یکدوجین مرد کاراته باز

شدندی در این ماجرا سرفراز

نهادند بر فرق خود تاج را

گرفتند کَت بسته توماج را

بدادند بر بیت رهبر پیام

که با افتخار این حماسه تمام!

------------

لندن - ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ - ۲۰ سپتامب



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy