"زیبائی آدمی راستیپرستی اوست" ـ احمد کسروی
باشکوه است انسانی که به قیمت جان بر حقیقت پایدار میماند، شکنجه میشود، تهدید میگردد. اما زبان از بازگویی حقیقت باز نمیدارد. چرا که در سرشت او گوهری است که اگر گرامیاش ندارد توان ایستادن در برابر ستم را نخواهد داشت. "زیباست منظر انسانی که با لبهای خشکیده و زانوان زخمی بر لب رود جاری حقیقت زانو زده است" و این سرزمین هرگز از این زانوزنندگان پاسدار شرف و حرمت انسان در مقابل نامردمان خالی نبوده است.
عادیمردی جوان بود گرفتار در چرخ زندگی، در تلاش برای یافتن راهی و نهادن نانی بر سفرهای فقیرانه که ناناش را دزدان قانونی از آن ربوده بودند. راهی که گذارش را به نسق خانه حکومتی، به قاضیان گوش بر به فرمان حکومت کشاند.
تقدیر چنین رقم زده بود که او ناخواسته شاهد شکنجه شدن پهلوانی باشد که ناماش نوید افکاری بود و ملتی او را میشناخت. آزادهمردی بیگناه در محاصره جلادان حکومتی جلادانی که با طنابی بر دست بهدنبال گردنهای افراشته میگشتند. او با درد و اندوه شاهد شکنجه و شکستن دست نوید افکاری و تمنای او برای دست کشیدن شکنجهگران از شکنجه بود.
زمانی که نادرستی قاضیان را در صحه نهادن بر اعترافات اجباری نوید افکاری شنید، اعترافاتی اجباری که سر او را بر دار میبرد، روح آزادهاش طاقت این همه ناراستی و دروغ را نیاورد زبان به گفتن رازی گشود که جانیاناش در هراس از افشای آن بودند.
زیر فشار و تهدید قرار گرفت اما تن به پستی حکومتخواسته نداد و به زبان و نوشته بیان کرد آن چه دیده بود. اما در حکومت ملقب به عدل علی قرار بر اعدام نوید افکاری بود قاضیان دستگاه قضا هیچ صدای اعتراض و شهادت بهحق را برنمیتابیدند. چرا که حفظ حکومت اسلامی از اوجب واجبات بوده و هست ولو به قیمت قتل عام هزاران بیگناه.
مرگ مظلومانه شاهین ناصری جوانی که به بهای پذیرفتن شکنجه و زندان تنها بهخاطر دفاع از حقیقت و حراست از جوهر انسانی خود که همانا تسلیم نشدن در مقابل زور و استبداد حاکم بود. محلی از اعراب ندارد.
اما برای ما مردمان سرزمینی که دیرگاهیست رسم و آئین جوانمردی در سایه چهل سال حکومت ریا، دروغ، فساد، دزدی، شکنجه و کشتار روانمان تیره گردیده و بسیار سجایای انسانی زیر سوال رفته، در محاق ناگزیری زندگی و سر خم کردن به گذرانی ناچیز در سایه سرنیزه قرار گرفتهایم چنین قهرمانی و پایبندی وایستادگی از جوانی عادی تلنگری است بر روح و جسم فرسوده ما! ضربهایست برای بیداری غروری که سالهاست شکسته شده و میشود.
غرور حاصل از عملکرد انسانی که بهخاطر دفاع از حقیقت و پایبندی به شرف انسانی خود در مقابل استبداد ایستاد، جان باخت اما چون دیگر آزادگان این سرزمین نام و آزادگی خود را برکشید و تن به سازش با جانیان حاکم نداد.
در سالگرد رویاروییاش با حقیقت و پایبندی به آنکه در سیمای نوید افکاری اسرار هویدا میکرد و او را به نگاهداری از جوهر و شرف انسانی خود فرامیخواند او نیز تن به مرگی ناخواسته به دست جلادان سپرد تا از گوهری فراموششده به نام راستیپرستی، پایداری بر حقیقت و دفاع از حق حیات انسانی دفاع کند و آموزهای باشد برای هر انسانی که قلباش به خاطر پاکیزگی اخلاقی و آزادگی سرزمیناش میتپد. سرزمینی که روزی زرتشت آن را سرزمین آرامش خواند! پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را برای آن آرزو کرد.
ابوالفضل محققی