ویژه «خبرنامه گویا»
این منظومه دست از سر من برنمیدارد. شبها بیدارم میکند که این را نگفتی، آن را جا انداختی! از کارهای دیگر بازم داشته است. اولین نشرش زمانی بود که فیسبوک من در توقیف بود، از دیگران خواستم کمکم کنند، لطف کردند، منتشر شد، از دستم دررفت!
اینجا با تازه ترین افزودهها تا آخرین لحظه!، پروندهاش را میبندم. باشد که دوستان وصیت مرا تحویل بگیرند و این را جای نسخه قبلی ثبت و ضبط کنند.
وسوسه این که به کسی در گذشته یا حال، تقدیمش کنم در من بود. خیلیها از ذهنم گذشتند و سرآخر، تقدیمش میکنم به هرآنکس که میخواندش.
وطنم را نمیدم! (نهائی)
--------------
وطنم رو نبرین دوستش دارم
وطنم رو نمیدم کارش دارم
دو سه تا عکس قدیمی روی دیوارش دارم
***
وطنم رو نمیدم میخوام که توش سفر کنم
شبارو رو پشت بومای وطن سحر کنم
***
پشه بندم رو میخوام روی دماوند بزنم
صبح پاشم به گلهای دامنه لبخند بزنم
تو دل صحرا میخوام از چشمهها آب بخورم
با نمکهای کویر خیار دولاب بخورم
***
وطنم رو نبرین میخوام برام قصه بگه
قصه های قدیمی سرباز و سربسته بگه
قصه رستم و اژدها و دیو
قصه ایرج و سودابه و گیو
قصه تختی و گُردآفرید و حسین کُرد
قصه دزدی که قالی بهارستانو برد
***
وطنم نقص نداره، تو هیچ کجاش دس نبرین
مرز پر گوهرشو پیش نبرین پس نبرین
وطنم میخوام که یک تکه و یکپارچه باشه
صاحب جزیره و دریا و دریاچه باشه
***
توی ایوون وطن گلدون گذاشتم جماعت
تو اونا بنفشه و شمعدونی کاشتم جماعت
بعضی وقتا میشینم حرف میزنم با گلدونا
از فراق هزارون لاله میگم واسه اونا
***
وطنم رو نمیدم میخوام باهاش صفا کنم
تو سرابهای کویر دلم میخواد شنا کنم
من میخوام در دل رودهای وطن جاری بشم
تو خلیج فارس میخوام مرجان و مرواری بشم
***
با بلمرونهای کارون میخوام آواز بخونم
شب تو نخلستونای کنار ساحل بمونم
من میخوام تو دریای مازندرون ماهی بشم
من میخوام تو زاهدان کبوتر چاهی بشم
***
کاش میشد تو کوچهها طنین آواز میشدم
واسه عاشیقلار تبریز صدای ساز میشدم
کاشکی میشد سایه یه سرو آزاد باشم
توی ویرانه پیر احمدآباد باشم
***
وطنم رو نمیدم میخوام باهاش گپ بزنم
بپرم بالا پایین راست بزنم چپ بزنم
قصه مشروطه رو میخوام باهاش مرور کنم
میخوام از راهی که رفتیم دوباره عبور کنم
***
تو بناهای وطن میخوام که جست وخیز کنم
تخت جمشیدشو گردگیری کنم تمیز کنم
سر به دشت مرغاب و سر به پاسارگاد بزنم
اگه کورش خوابیده، پس نباید داد بزنم
از اونجا پرسه زنون به شهر شاعرا میرم
برای سعدی شیراز فال حافظ میگیرم
***
من میخوام تو حوض نقاشی تاریخ بپرم
رستمو به مجلس شاهنومه خونی ببرم
من میخوام سلام به فردوسی طوسی بکنم
با تمام قهرماناش دیده بوسی بکنم
***
من میخوام خونه همسایه مونو در بزنم
واسه دلداری دادن به آدماش سر بزنم
دو سه روز با مردم هرات و کابل بمونم
پا به پاشون غزل سعدی و حافظ بخونم
***
من میخوام چراغ مسجدهارو خاموش بکنم
حضرت آدم و باقی رو فراموش بکنم
من میخوام بنده گیا، برده گیا چاره بشه
زنجیر نحس عقب مونده گیا پاره بشه
***
وطنم رو نمیدم مِهر وطن تو جونمه
گلبولهای وطن تو قطرههای خونمه
وطن اکسیژنمه، نفس نفس، وطن وطن
وطن احساس نفس کشیدنه تو جون من
توی هر مویرگ من وطنه
توی اخلاق سگ من وطنه
***
وطنم رو نمیدم، میخوام باهاش صفا کنم
من میخوام آدمای قدیمی رو صدا کنم
من میخوام پرنده شم میهنمو پر بزنم
از فراز چهلستون به بیستون سر بزنم
میخوام از دور کاخ شیرینو تماشا بکنم
شاید اونجا تیشه فرهادو پیدا بکنم
من میخوام یک مدتی اطراف دزفول بمونم
دوره دکترامو تو گُندی شاپور بخونم
***
من میخوام گذشته رو بغل کنم زار بزنم
توی ارگ بم برم سرمو به دیوار بزنم
با دل خون لب ایوون مدائن بشینم
اونهمه شنیده رو با چشم عبرت ببینم
***
من میخوام گریه بشم، اشک بشم، زهر بشم
مرثیه خون غم این ده و اون شهر بشم
من میخوام دردای تاریخیمو ابراز کنم
بغضمو تو خشکی زاینده رود باز کنم
***
من میخوام تاریخمو با چشم روشن ببینم
رفتار مردمارو با دوست و دشمن ببینم
من میخوام پنجره هارو باز کنم باد بیاد
توی این چاردیواری عدل بیاد داد بیاد
من میخوام بندیهای بیگناهو شاد کنم
تا تو خوابن حاکما، اونهارو آزاد کنم
***
وطنم رو نمیدم، به کس کسونش نمیدم
کسی خواست دست بزنه بهش، امونش نمیدم
وطنم با من رفیقه، وطنم با من اَیاغ
دل اون پر از گلایه، دل من پر از فِراق
وطن از دوری من دلخوره، درکش میکنم
تو خوابم نمیدیدم یک روزی ترکش میکنم
***
وطن بزرگتری دارم که دنیاست جماعت
اینجا و اونجا میرم هرجا دلم خواست جماعت
همه سرزمینا و آدمارودوست دارم
اونا دوستم دارن و من اونارو دوست دارم
ولی وقتی دل من گربه هه رو یاد بکنه
هیچی دیگه نمیتونه دلمو شاد بکنه
***
کاش میشد آخر عمری به وطن سر بزنم
خونه خواهرمو نصف شبی در بزنم
سفری به مشهد و یزد و فریمان بکنم
گردشی طرف کرج، اطراف کاشان بکنم
***
بازم امشب میدونم که خواب تهران میبینم
خودمو حوالی باغ گلستان میبینم
به خیابون خوش و کوچه معشوقه میرم
به یاد گشته از نوجوونیم عکس میگیرم
چهارراه عباسی رو تا امیرآباد میرونم
تا سحر توی ترافیک کریم خان میمونم
***
من تموم فکر و ذکرم وطنه
وطنی که مال تو، مال منه
***
میدونم جوونامون، میهنو آزاد میکنن
زن و مرد، همراه هم، کشورو آباد میکنن
شاید اون روز از من خسته دلم یاد میکنن
***
شاد شاد شاد هموطن
روزش میاد هموطن
عزت زیاد هموطن
-----------------------------
۹ آذر ۱۴۰۰ - ۳۰ نوامبر ۲۱ (۱۱۵ سطر)