یورش خونین
گوهرِ عشقی بِپُرسد با غرور:
یورشی بر من چرا در راهِ گور؟
جانِ ستارِ مرا بِستانده ای
تیرِ مُهلک بر دلم بنشانده ای
چون ندارم راحت و صبر و قرار
از فراقش می کشم هر دم هوار
روزِ مرگش می روم در سوی او
تا بیابم مرهمی از بویِ او
من نمی ترسم ز اوباشانِ تو
با فغانم شب کنم روزانِ تو
من بگویم با شجاعت همچو شیر
دشمنش بودی تو ای شیادِ پیر
حرف ِ حق را از چه کس باید شنید؟
از زبانِ بی زبان یا از پلید؟
خود ندارم نیزه و تیر و کمان
بر نیارم جز حقیقت بر زبان
دادِ خود را از کجا باید گرفت؟
وضعِ دیوان از بدی باشد شگفت
این صدا ها از زمین آید نه ابر
خود بدانی طی شده دورانِ صبر
اختر بختت چو میاید فرود
کوی ما را پُر کند بانگ و سرود
آقای محمد سهیمی بنزین برآتش میریزد! کوروش گلنام
سالگرد تولد کووید۱۹، علی صدارت